Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (9 milliseconds)
English
Persian
broiling sun
افتاب سوزان
Other Matches
solarium
اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solariums
اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
heliograph
گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
galling
سوزان
scathingly
سوزان
scathing
سوزان
scorchers
سوزان
ardent
سوزان
parching
سوزان
on fire
سوزان
glowing
سوزان
flaring
سوزان
fervid
سوزان
torrid
سوزان
sweltering
سوزان
ablaze
سوزان
scorching
سوزان
acrimonious
سوزان
scorcher
سوزان
burning
سوزان محترق
thermalgia
درد سوزان
glow
نگاه سوزان کردن
glowed
نگاه سوزان کردن
glows
نگاه سوزان کردن
alight
سوزان سبک کردن
alighted
سوزان سبک کردن
alighting
سوزان سبک کردن
alights
سوزان سبک کردن
perfervid
بسیار غیور سوزان
heat rash
عرق جوش حرارت سوزان
dislocates
افتاب
suns
افتاب
sunless
بی افتاب
patent to the sun
افتاب رو
dislocate
افتاب
dislocating
افتاب
sunshine
افتاب
photosphere
افتاب
queen's weather
افتاب
sunning
افتاب
sunned
افتاب
sunnier
افتاب رو
sunniest
افتاب رو
sunny
افتاب رو
sun
افتاب
subsolar
در فل افتاب
chamaeleontis
افتاب پرست
dry in the sun
خشکاندن در افتاب
eclipse of sun
افتاب گرفتگی
german giant swing
افتاب شکسته
giant circle
افتاب شکسته
helianthemum
افتاب چرخ
sun worshipper
افتاب پرست
girasol
گل افتاب پرست
heliograph
افتاب نگار
helianthus
گل افتاب گردان
cockshut
غروب افتاب
giant swing
افتاب یا مهتاب
heliolatrous
افتاب پرست
helianthemum
چرخ افتاب
girasole
گل افتاب پرست
chamaeleon
افتاب پرست
heliologist
افتاب شناس
sun struck
افتاب زده
sun worship
افتاب پرستی
sunbaked
افتاب پخته
sunbath
حمام افتاب
sunshine recorder
افتاب سنج
sunshiny
افتاب گیر
sunstruck
افتاب زده
sunup
طلوع افتاب
sunward
سوی افتاب
turnsole
گل افتاب گردان
visard
افتاب گردان
visorless
بی افتاب گردان
vizor
افتاب گردان
sun dried
در افتاب خشکانیده
sun burn
افتاب زدگی
heliophilous
افتاب دوست
heliosis
افتاب زدگی
heliotherapy
معالجه با افتاب
heliotrope
گل افتاب پرست
heliotrope
افتاب گرای
heliotropism
افتاب گرایی
p of the sun
نیش افتاب
p of the sun
طلوع افتاب
patent to the sun
افتاب گیر
roman candle
افتاب مهتاب
solarism
افسانههای افتاب
solarization
تابش افتاب
sun beam
پرتو افتاب
weather beaten
افتاب زده
sunbeam
پرتو افتاب
bask
افتاب خوردن
sunshades
افتاب گردان
daisies
گل افتاب گردان
daisy
گل افتاب گردان
sunrise
طلوع افتاب
sunshade
افتاب گردان
sunsets
غروب افتاب
sunrises
طلوع افتاب
sunflowers
گل افتاب گردان
basked
افتاب خوردن
dawn
طلوع افتاب
basking
افتاب خوردن
dawning
طلوع افتاب
basks
افتاب خوردن
sunbeams
تیغ افتاب
sunflower
گل افتاب گردان
sunbeam
تیغ افتاب
sunbeams
پرتو افتاب
sunshine
نور افتاب
sundials
شاخص افتاب
dawned
طلوع افتاب
sunlight
نور افتاب
dawns
طلوع افتاب
visor
افتاب گردان
visors
افتاب گردان
sunlike
مانند افتاب
sundial
شاخص افتاب
sunburn
افتاب زدگی
sunshine
تابش افتاب
sunstroke
افتاب زدگی
streamers
تیغ افتاب
streamer
تیغ افتاب
sunbaked
در افتاب خشک شده
side screen
چادر افتاب گیر
sunshiny
منور از نور افتاب
sunbaked
حرارت افتاب دیده
solisequous
تابع گردش افتاب
sunbathe
حمام افتاب گرفتن
sunbathing
حمام افتاب گرفتن
sun hat
کلاه افتاب گیر
to take the sun
افتاب بخود دادن
sung hat
کلاه افتاب گیر
solarize
درمعرض افتاب قراردادن
sunbathes
حمام افتاب گرفتن
sunbathed
حمام افتاب گرفتن
bask
حمام افتاب گرفتن
basked
حمام افتاب گرفتن
sunflowers
گیاه افتاب گرا
under the sun
در جهان در زیر افتاب
sunburn
افتاب سوخته کردن
peep
نیش افتاب روزنه
basking
حمام افتاب گرفتن
to sun one self
خودرا افتاب دادن
peeped
نیش افتاب روزنه
insolate
در معرض افتاب گذاشتن
sun dial
افتاب نما مقنطره
peeping
نیش افتاب روزنه
peeps
نیش افتاب روزنه
sunlit
روشن از فروغ افتاب
sunflower
گیاه افتاب گرا
basks
حمام افتاب گرفتن
helianthus
روزگردک جنس گل افتاب
sun
درمعرض افتاب قرار دادن
suns
درمعرض افتاب قرار دادن
heliograph
دستگاهی که افتاب را اندازه میگیرد
sunned
درمعرض افتاب قرار دادن
tannage
قهوهای در اثر اشعه افتاب
sunning
درمعرض افتاب قرار دادن
solar orientation
تعیین موقعیت نسبت به افتاب
sun disk
صفحه بالدارمظهر خدای افتاب
heliotrope
گل افتاب گردان ارغوانی روشن
helioscope
دوربین افتاب بینی خورشیدبین
parch
تفتیدن افتاب سوخته کردن
ra
خدای افتاب مصریان قدیم
sunrise
طلوع خورشید تیغ افتاب
sunrises
طلوع خورشید تیغ افتاب
fire opal
گل افتاب گردان عین الشمس
sun deck
عرشه افتاب گیر کشتی
insolation
در مقابل اشعه افتاب قراردادن
parches
تفتیدن افتاب سوخته کردن
dog watch
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
apollo
خدای افتاب وزیبایی و شعر و موسیقی
cosmical
برابرباخورشید- مصادف باطلوع وغروب افتاب
heliotropic
رشدکننده تحت تاثیرافتاب افتاب گرد
sunlight
تابش افتاب انعکاس نور خورشید
the sun had parched his skin
افتاب پوست تنش را سوزانده بود
solarize
زیاد در افتاب ماندن وخراب شدن
tan
باحمام افتاب پوست بدن راقهوهای کردن
suntans
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
suntan
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
stockfish
ماهی روغن و امثال ان که در افتاب خشک شده
sticky wicket
زمین بازی خیس که در افتاب خشک میشود
sunfast
محو نشدنی در اثر نور افتاب رنگ ثابت
havelock
روکلاهی سفیدی که پشت گردن را نیز از افتاب محفوظ میدارد
the sun is near setting
افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
biltong
گوشت خرد کرده ونمک زده خشک شده در افتاب
airglow
روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com