English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English Persian
the sun is near setting افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
Other Matches
cockshut غروب افتاب
sunsets غروب افتاب
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
airglow روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
to go down غروب کردن
go down غروب کردن
solariums اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solarium اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
heliograph گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
the setting of the sun غروب کردن خورشید
closer نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
sunburn افتاب سوخته کردن
parches تفتیدن افتاب سوخته کردن
parch تفتیدن افتاب سوخته کردن
tan باحمام افتاب پوست بدن راقهوهای کردن
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
night غروب
evening غروب
evenfall غروب
sunsets غروب
nights غروب
gloam غروب
sundown غروب
sunset غروب
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
second dog watch پاس غروب
vesper غروب نمازمغرب
vesper ستاره غروب
dusk هنگام غروب
sunset غروب آفتاب
westering غروب کننده
moonset غروب ماه
theoretical setting غروب نظری
even fall اول غروب
visible setting غروب مرئی
evening naval twilight غروب دریایی
hesper مظهرستاره غروب یازهره
gloaming غروب تاریک و روشن
acronichal فاهر شونده در غروب افولی
acronical فاهر شونده در غروب افولی
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore نزدیک کرانه نزدیک ساحل
approximates نزدیک کردن
approximated نزدیک کردن
approximate نزدیک کردن
To turn into cash. به پول نزدیک کردن
transverse adduction نزدیک کردن افقی
to trun to a بصرفه نزدیک کردن
adduct بمرکز نزدیک کردن
osculate تماس نزدیک حاصل کردن
ride herd on <idiom> از نزدیک دیدن وکنترل کردن
range alongside نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
near all نزدیک کردن شانههای حریف به تشک
approaches نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
see for oneself از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
hovering پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
alliterate چند کلمهء نزدیک بهم را با یک حرف اغاز کردن
aggress نزدیک کردن حمله کردن
to catch at something برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
mid wicket توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
clinch نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinches نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinching نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
sunnier افتاب رو
sunless بی افتاب
sunniest افتاب رو
sunned افتاب
sunny افتاب رو
sun افتاب
sunshine افتاب
queen's weather افتاب
photosphere افتاب
patent to the sun افتاب رو
sunning افتاب
dislocating افتاب
suns افتاب
subsolar در فل افتاب
dislocates افتاب
dislocate افتاب
sunward سوی افتاب
sunup طلوع افتاب
sunrises طلوع افتاب
sun beam پرتو افتاب
basked افتاب خوردن
basking افتاب خوردن
eclipse of sun افتاب گرفتگی
sunshiny افتاب گیر
visorless بی افتاب گردان
dry in the sun خشکاندن در افتاب
sundials شاخص افتاب
sunshine recorder افتاب سنج
sunlike مانند افتاب
p of the sun نیش افتاب
sunrise طلوع افتاب
sunstruck افتاب زده
weather beaten افتاب زده
vizor افتاب گردان
heliophilous افتاب دوست
sunbeams پرتو افتاب
giant circle افتاب شکسته
giant swing افتاب یا مهتاب
girasol گل افتاب پرست
girasole گل افتاب پرست
daisies گل افتاب گردان
helianthemum چرخ افتاب
helianthemum افتاب چرخ
sun worshipper افتاب پرست
sun dried در افتاب خشکانیده
heliograph افتاب نگار
german giant swing افتاب شکسته
sunlight نور افتاب
sunshine تابش افتاب
sunbeams تیغ افتاب
patent to the sun افتاب گیر
bask افتاب خوردن
heliologist افتاب شناس
p of the sun طلوع افتاب
solarism افسانههای افتاب
solarization تابش افتاب
sunshades افتاب گردان
broiling sun افتاب سوزان
sunshine نور افتاب
heliolatrous افتاب پرست
dawns طلوع افتاب
visor افتاب گردان
basks افتاب خوردن
sundial شاخص افتاب
roman candle افتاب مهتاب
chamaeleon افتاب پرست
sunflowers گل افتاب گردان
sun worship افتاب پرستی
dawned طلوع افتاب
sun struck افتاب زده
daisy گل افتاب گردان
dawn طلوع افتاب
sunflower گل افتاب گردان
heliotrope افتاب گرای
sunbeam پرتو افتاب
heliotropism افتاب گرایی
dawning طلوع افتاب
streamer تیغ افتاب
chamaeleontis افتاب پرست
visors افتاب گردان
sunshade افتاب گردان
turnsole گل افتاب گردان
heliotherapy معالجه با افتاب
heliosis افتاب زدگی
sunbaked افتاب پخته
streamers تیغ افتاب
sunstroke افتاب زدگی
sun burn افتاب زدگی
helianthus گل افتاب گردان
sunbeam تیغ افتاب
sunburn افتاب زدگی
visard افتاب گردان
sunbath حمام افتاب
heliotrope گل افتاب پرست
peeps نیش افتاب روزنه
sun dial افتاب نما مقنطره
sunflowers گیاه افتاب گرا
sunlit روشن از فروغ افتاب
sung hat کلاه افتاب گیر
basks حمام افتاب گرفتن
to take the sun افتاب بخود دادن
under the sun در جهان در زیر افتاب
to sun one self خودرا افتاب دادن
helianthus روزگردک جنس گل افتاب
insolate در معرض افتاب گذاشتن
sunflower گیاه افتاب گرا
sun hat کلاه افتاب گیر
solisequous تابع گردش افتاب
sunbaked حرارت افتاب دیده
sunbathes حمام افتاب گرفتن
bask حمام افتاب گرفتن
peep نیش افتاب روزنه
peeped نیش افتاب روزنه
side screen چادر افتاب گیر
peeping نیش افتاب روزنه
basking حمام افتاب گرفتن
basked حمام افتاب گرفتن
sunbaked در افتاب خشک شده
sunbathing حمام افتاب گرفتن
sunbathed حمام افتاب گرفتن
sunbathe حمام افتاب گرفتن
sunshiny منور از نور افتاب
solarize درمعرض افتاب قراردادن
helioscope دوربین افتاب بینی خورشیدبین
sunning درمعرض افتاب قرار دادن
ra خدای افتاب مصریان قدیم
sun disk صفحه بالدارمظهر خدای افتاب
insolation در مقابل اشعه افتاب قراردادن
tannage قهوهای در اثر اشعه افتاب
suns درمعرض افتاب قرار دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com