English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
sink or swim <idiom> افت وخیز درکاری داشتن
Other Matches
in the swim <idiom> درکاری فعالیت داشتن
To be an old hand at something. درکاری سابقه وتجربه داشتن
to come to the fore قسمت مهم درکاری داشتن
on the house <idiom> مجاز درکاری
to be to blame for something مقصر درکاری بودن
to make a hand of anything درکاری کامیاب شدن
to p with a task درکاری پشت کارداشتن
turn the trick <idiom> درکاری که میخواست موفق شدن
fillbelly کسیکه درکاری حریص باشد
duumvirate اشتراک دو نفرهم رتبه درکاری
To put obstacles in the way. سنگ انداختن درکاری (اشکال تراشیدن )
To put money into somethings. درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
let it rip <idiom> انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری
gallio ماموریاشخصی که ازدخالت درکاری که بیرون ازصلاحیت اوست خود داری
gambols جست وخیز
spring جست وخیز
skitter جست وخیز
frisk جست وخیز
frisks جست وخیز
springs جست وخیز
capriole جست وخیز
bound جست وخیز
gambol جست وخیز
gamboled جست وخیز
gambolling جست وخیز
gamboling جست وخیز
tittup جست وخیز
gambolled جست وخیز
exultance جست وخیز
capers جست وخیز
capered جست وخیز
caper جست وخیز
frisking جست وخیز
frolics جست وخیز
frolicking جست وخیز
frolicked جست وخیز
frolic جست وخیز
gambade جست وخیز
frisked جست وخیز
saltation جست وخیز
skipper جست وخیز کننده
curvet شوخی جست وخیز
skippering جست وخیز کننده
cavorts جست وخیز کردن
saliency چابکی درجست وخیز
cavorted جست وخیز کردن
cavort جست وخیز کردن
skippered جست وخیز کننده
cavorting جست وخیز کردن
jumpingly جست وخیز کنان
salience چابکی درجست وخیز
saleintiant درحال جست وخیز
saleint درحال جست وخیز
skippers جست وخیز کننده
lopes جست وخیز کردن
lope جست وخیز کردن
frisky جست وخیز کنان
friskiest جست وخیز کنان
loped جست وخیز کردن
coltish جست وخیز کننده
loped بجست وخیز دراوردن
friskier جست وخیز کنان
loping بجست وخیز دراوردن
loping جست وخیز کردن
lopes بجست وخیز دراوردن
lope بجست وخیز دراوردن
loping جست وخیز وشلنگ تخته
tumbled جست وخیز کردن پریدن
tumbles جست وخیز کردن پریدن
skylarks تفریح وجست وخیز کردن
lope جست وخیز وشلنگ تخته
loped جست وخیز وشلنگ تخته
skips جست وخیز کردن تپیدن
hop جست وخیز کوچک کردن
skipped جست وخیز کردن تپیدن
leapfrogs باجست وخیز حرکت کردن
leapfrogging باجست وخیز حرکت کردن
leapfrogged باجست وخیز حرکت کردن
leapfrog باجست وخیز حرکت کردن
lopes جست وخیز وشلنگ تخته
hopped جست وخیز کوچک کردن
hopping جست وخیز کوچک کردن
hops جست وخیز کوچک کردن
sikt باجست وخیز رقص کردن
skip جست وخیز کردن تپیدن
tumble جست وخیز کردن پریدن
skylark تفریح وجست وخیز کردن
galumph جست وخیز نشاط انگیز کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
mean مقصود داشتن هدف داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
frisks ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisking ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisk ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisked ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have f. تب داشتن
to possess داشتن
to have داشتن
to hold داشتن
to be in a f. تب داشتن
have داشتن
lacked کم داشتن
to be feverish تب داشتن
doubted شک داشتن
doubt شک داشتن
doubting شک داشتن
doubts شک داشتن
having داشتن
to hold a meeting داشتن
to go hot تب داشتن
owns داشتن
owning داشتن
owned داشتن
own داشتن
relieving داشتن
relieves داشتن
relieve داشتن
to have possession of داشتن
redolence بو داشتن
possesses داشتن
intercommon داشتن
monogyny داشتن یک زن
bears داشتن
bears در بر داشتن
possess داشتن
bear در بر داشتن
lack کم داشتن
lacks کم داشتن
bear داشتن
wanted کم داشتن
want کم داشتن
possessing داشتن
lackvt کم داشتن
espoused عقیده داشتن به
correlating همبستگی داشتن
send ارسال داشتن
in common <idiom> مسئولیت داشتن
espouse عقیده داشتن به
correlate همبستگی داشتن
resided اقامت داشتن
espouses عقیده داشتن به
loathed نفرت داشتن از
loathe نفرت داشتن از
withholds دریغ داشتن
withholding دریغ داشتن
take kindly to <idiom> دوست داشتن
espousing عقیده داشتن به
send گسیل داشتن
lends معطوف داشتن
resides اقامت داشتن
lend معطوف داشتن
withheld دریغ داشتن
send اعزام داشتن
aspiring هوش داشتن
in the cards <idiom> انتظار داشتن
up to <idiom> بستگی داشتن به
provides مقرر داشتن
apprehend بیم داشتن
provide مقرر داشتن
cherishing گرامی داشتن
sending ارسال داشتن
cherished گرامی داشتن
sends گسیل داشتن
sends ارسال داشتن
cherishes گرامی داشتن
sends اعزام داشتن
apprehended بیم داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com