Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
withindoors
افراد داخل
Other Matches
characterization
مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
privates
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
levee en masse
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
ratline
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
intercommand
داخل قسمت داخل یکان
nuclide
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
island bases
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
mortise dead lock
قفل داخل کار قفل داخل درب
personnel
افراد
men
افراد
trooping
افراد
enlisted personnel
افراد
trooped
افراد
troop
افراد
enlistedman
افراد
cognoscenti
افراد مطلعدربارهموضوعیخاص
roll call
نامیدن افراد
personnel status
وضع افراد
top-level
افراد عالیرتبه
service club
باشگاه افراد
head counts
جمع افراد
platoons
جوخهء افراد
platoon
جوخهء افراد
packed out
پر و مملو از افراد
head count
جمع افراد
enlistee
افراد داوطلب
category
طبقه افراد
filler personnel
افراد جایگزینی
equal status persons
افراد همپایه
liberty men
افراد مرخصی
enlisted personnel
طبقه افراد
the common wealth of learning
افراد اهل علم
transfer station
محل اعزام افراد
characterization
نوشتن بیوگرافی افراد
aptitude area
حیطه قابلیت افراد
transfer station
محل انتقال افراد
target audience
افراد مورد نظر
top-level
توسط افراد عالیرتبه
army deposit fund
پس انداز انفرادی افراد
dependents
افراد تحت تکفل
avast
افراد به جای خود
bachelor quarters
منازل افراد مجرد
billet slip
لوحه اسکان افراد
billet slip
کارت محلهای افراد
cimmerian
افراد کشور فلمات
close station
افراد بدو مرخص
part owners
افراد شریک المال
personnel monitoring
بازرسی بدنی از افراد
condemns
محکوم کردن افراد
condemning
محکوم کردن افراد
condemn
محکوم کردن افراد
troops
افراد قسمتها سربازان
receptee
افراد مورد پذیرش
personal error
خطاهای انفرادی افراد
rouse out
بیدار کردن افراد
favouritism
افراد مورد توجه
family size
تعداد افراد خانواده
special olympics
المپیک افراد استثنایی
noncombatant
افراد غیر نظامی
commandos
افراد نیروی مخصوص
commando
افراد نیروی مخصوص
coachload
افراد سوار بر درشکه
play the field
<idiom>
با افراد مختلفی قرارگذاشتن
swallow one's pride
<idiom>
متواضع کردن افراد
posse comitatus
دسته افراد پلیس
morale
روحیه افراد مردم
charters
بین افراد دلالت کند
leatherneck
جزو افراد تفنگداران دریایی
sociometry
سنجش روابط افراد جامعه
assembly
محل بسیج افراد احتیاط
huddled
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
chartered
بین افراد دلالت کند
personal salute
مراسم سلام افراد برجسته
people sniffer
رادار کشف افراد دشمن
roll call
حاضر و غایب کردن افراد
huddling
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
personal salute
تیر سلام برای افراد
huddle
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
charter
بین افراد دلالت کند
huddles
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
chartering
بین افراد دلالت کند
life line
طناب اتصال افراد به یکدیگر
lockstep
پیشروی افراد پشت سریکدیگر
intransit strenth
افراد در حال حرکت یا انتقال
posses
دسته افراد پلیس جماعت
posse
دسته افراد پلیس جماعت
IMA
قالب ها و خصوصیات افراد است
rotation
تعویض نوبتی یکانها یا افراد
Do not admit any outsiders.
افراد غیره را راه ندهید
aptitude area
حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
whom it may concern
برای اطلاع افراد ذیربط
Applicants flooded in.
سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
biographical information blank form
فرم پر نشده بیوگرافی افراد
biographical intelligence
اطلاعات مربوط به بیوگرافی افراد
Certain notorious ( dubious ) characters .
عده افراد معلوم الحال
troop housing
کوی درجه داران یا افراد
split ticket
<idiom>
انتخاب افراد سیاسی برای رای
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
oral trade test
ازمون شفاهی از اطلاعات عمومی افراد
atomistic evalution
ارزیابی نظرات افراد در موردتبلیغات یک محصول
army standard score
نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
intermarriage
ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
preference blank
دستگاه کشف علایق وسرگرمیهای افراد
human machine interface
حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
CSE
آزمونیدر بریتانیا کهاز افراد 51 یا 61 سالهبعملمیاید
lunatic fringe
افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
buzzword
کلمهای که بین گروهی از افراد معروف است
intermarried
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
longtour area
منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
queue
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queued
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
intermarries
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarrying
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
queueing
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queues
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
an infinite verb
فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
intermarry
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
oligopoly
تولید کالا توسط افراد یا شرکتهای معدودی
oligrachy
حکومتی که قدرت ان در دست افراد معدود باشد
enlisted
داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
pit crew
افراد مامور کمک به هرراننده در منطقه خود او
conferences
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
zouave
یکی از افراد پیاده نظام فرانسوی در الجزایر
conference
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
frankpledge
مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
internee
فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
internees
فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
enroute personnel
افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
automation
استفاده از ماشین هایی که دخالت افراد در آن بسیار کم است
cyberspace
دنیایی که در آن کامپیوتر ها و افراد از طیق اینترنت ارتباط دارند
arrow head
پیکان نشان دهنده محل پیاده شدن افراد
correctional custudy
روش اصلاح افراد از راه تصحیح اعمال غلط
incross
اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
muster roll
دفتر اسامی افراد نظامی وافسران یک منطقه یا کشتی
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
chalk troops
سری افراد یا یکانهایی که بایستی با یک سریال هوایی حرکت کنند
close corporation
شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
speeches
که وقتی باسم اجرا شود و مشابه صحبت افراد میشود
speech
که وقتی باسم اجرا شود و مشابه صحبت افراد میشود
finance house
شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
finance company
شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
panels
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panel
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
reception station
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
people sniffer
رادار مخصوص کشف افراد دشمن از روی بوی بدن انها
withindoors
در داخل
interiors
داخل
inside
<adv.>
<prep.>
در داخل
anie
داخل
within
<prep.>
در داخل
lineball
داخل
aboard
داخل
within
در داخل
interior
داخل
intra
داخل
insides
داخل
inside
داخل
interiorly
از داخل
instructional computing
فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
protection
عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
to step inside
داخل شدن
to walk in
داخل شدن
to step in
داخل شدن
to line-jump
داخل صف زدن
to play at
داخل شدن در
on berth
در داخل بندر
to cut in line
داخل صف زدن
phase in
داخل کردن
to push to the front
[of line]
داخل صف زدن
cross hair
خط داخل دوربین
to queue-jump
[British E]
داخل صف زدن
engaged in war
داخل جنگ
grind internally
داخل را ساییدن
he is not in it
داخل نیست
interior wiring
سیمکشی داخل
to go in
داخل شدن
to work in
داخل کردن
uchi uke
دفاع از داخل
intraspecies
داخل گونهای
inside wiring
سیمکشی داخل
inhaul
به داخل کشنده
inhaul
به داخل کشیدن
intercellular
داخل سلولی
interchart
در داخل نقشه
intradivision
در داخل لشگر
intrant
داخل شونده
interurban
داخل شهری
interservice
داخل قسمت
interneuron
داخل عصبی
interneural
داخل عصبی
internal attack
تک داخلی یا تک از داخل
intermolecular
در داخل ذرات
ingressive
داخل شونده
ingoing
داخل شونده
implosion
انفجار از داخل
implode
از داخل ترکیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com