Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
Other Matches
purists
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purist
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
smokes
استعمال دود استعمال دخانیات
smoke
استعمال دود استعمال دخانیات
radiologist
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
usages
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
radiologists
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
usage
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
words
الفاظ
paraphrases
بازی با الفاظ
periphrase
با الفاظ زائداداکردن
paraphrasing
بازی با الفاظ
paraphrased
بازی با الفاظ
paraphrase
بازی با الفاظ
wordsman
نقاد الفاظ
disuse
عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
periphrastic
دارای الفاظ زائد
paraphrasing
تغییر الفاظ یالفظی پیام
paraphrases
تغییر الفاظ یالفظی پیام
paraphrase
تغییر الفاظ یالفظی پیام
paraphrased
تغییر الفاظ یالفظی پیام
words of limitation
الفاظ تعیین کننده سهم هرکس در سند
reddendo singula singulis
الفاظ در قسمتهای مختلف سندباید متناسب با هم تعبیرشوند
words in contracts should
الفاظ عقود محمول است برمعانی عرفیه
Hear hear!
صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
worid
کلمه لغت لفظ الفاظ واژه سخن گفتار حرف
verba accipienda sunt secundum
materiam subjectam الفاظ باید به مقتضای موضوع تعبیر و تفسیر شوند
synonymize
الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
verba chartarum fortius accipiuntur
proferentem contra الفاظ اسناد بیشتر علیه امضاکننده ان قابل تعبیر است
rational number
عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
frill
افراط
excessive use
افراط
excessiveness
افراط
excesses
افراط
excess
افراط
exorbitance
افراط
overindulgence
افراط
extremeness
افراط
fulsomeness
افراط
self indulgence
افراط
inordinacy
افراط
intemperance
افراط
extravagance
افراط
extravagances
افراط
frills
افراط
inordinateness
افراط
superfluity
افراط
rollover
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
excess
افراط بی اعتدالی
outrageousness
تجاوز افراط
hypercriticism
افراط در انتقاد
self-indulgent
افراط کار
self indulgent
افراط کار
enormously
بحد افراط
overindulge
افراط ورزیدن
scrupulously
بحد افراط
excessively
بحد افراط
extravagantly
با افراط زیاد
wanton
افراط کردن
hard line
افراط آمیز
indulge
افراط کردن
indulged
افراط کردن
indulges
افراط کردن
indulging
افراط کردن
extremism
افراط گرایی
intemperate
افراط کار
extravagantly
با افراط کاری
ultraism
افراط کاری
extremities
افراط و تفریط
extremity
افراط و تفریط
excesses
افراط بی اعتدالی
exorbitance
زیادی افراط
to carry to excess
افراط کردن در
to run to extremes
افراط وتفریطکردن
distemperate
افراط کار
go to extreme
افراط و تفریط کردن
carouse
در مشروب افراط کردن
caroused
در مشروب افراط کردن
carouses
در مشروب افراط کردن
carousing
در مشروب افراط کردن
indulgences
زیاده روی افراط
indulgences
از راه افراط بخشیدن
cachinnate
در خنده افراط کردن
indulgence
از راه افراط بخشیدن
wasteful
افراط کار متلف
golden mean
برکناری از افراط و تفریط
religiose
دیندار بحط افراط
to take an extreme course
افراط یاتفریط کردن
indulgence
زیاده روی افراط
supererogation
افراط در انجام وفیفه
take an extreme course
افراط یا تفریط کردن
overbuy
در خرید افراط کردن
potation
جرعه افراط در شرب
oxyopia
تزئینی بحد افراط
applications
استعمال
application
استعمال
expenditure
استعمال
employment
استعمال
use
استعمال
uses
استعمال
radical
افراطی افراط گرا ریشهای
ultra individualism
اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
profit cannibalism
افراط در تخفیف و ارزان فروشی
radicals
افراطی افراط گرا ریشهای
intemperately
ازروی افراط با زیاده روی
overmuch
بحد افراط بمقدار زیاد
extremism
افراط کاری عقیده افراطی
overnice
دقت گیر بحد افراط
plethora
ازدیاد خون در یک نقطه افراط
bilingualism
استعمال دوزبان
using
استعمال مصرف
abuse
بد استعمال کردن
abuse
سوء استعمال
use value
ارزش استعمال
user cost
هزینه استعمال
uses
استعمال مصرف
bilinguality
استعمال دوزبان
abused
بد استعمال کردن
use
استعمال مصرف
cranage
استعمال جرثقیل
desuetude
عدم استعمال
tutoyer
استعمال کردن
value in use
ارزش استعمال
abused
سوء استعمال
employ
استعمال کردن
application
موارد استعمال
abusing
سوء استعمال
usage
نحوه استعمال
usages
عرف استعمال
abusing
بد استعمال کردن
abuses
سوء استعمال
abuses
بد استعمال کردن
applications
موارد استعمال
usages
نحوه استعمال
overkill
استعمال بیش از حد
employs
استعمال کردن
employing
استعمال کردن
employed
استعمال کردن
unworn
استعمال نشده
law of use
قانون استعمال
apply
استعمال کردن
applies
استعمال کردن
ill usage
سوء استعمال
usage
عرف استعمال
exercises
استعمال کردن
ill use
بد استعمال کردن
misusage
سوء استعمال
misapplication
سوء استعمال
nicotian
دود استعمال کن
riflery
استعمال تفنگ
overuse
استعمال مفرط
graphics
فن استعمال نمودار
abusive
سوء استعمال
maltreatment
سوء استعمال
smoking
استعمال دخانیات
telescopy
فن استعمال دوربین
exercise
استعمال کردن
exercised
استعمال کردن
disuse
عدم استعمال
applying
استعمال کردن
misapplication
استعمال بیجا
flag-waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
prudishness
نمایش عفت یااداب بحد افراط
radicalism
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
boozed
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozes
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
blase
بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
boozing
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
flag waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
booze
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
overact
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacted
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacting
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacts
در ایفای نقش خود افراط کردن
red tapery
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
dosages
مقدار استعمال دارو
no smoking allowed
استعمال دخانیان ممنوع
nicotian
استعمال کننده دخانیات
dosage
مقدار استعمال دارو
malapropism
سوء استعمال کلمات
mitring
استعمال تاج اسقفی
users
استعمال کننده کاربر
user
استعمال کننده کاربر
The habit of smoking.
عادت به استعمال دخانیات
catachresis
استعمال غلط کلمه
vernacularism
استعمال زبان محلی
outward application
استعمال برونی یا خارجی
mitering
استعمال تاج اسقفی
law of disuse
قانون عدم استعمال
overtrading
بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
incompatible
غیر قابل استعمال با یکدیگر
neology
استعمال واژه یااصطلاح جدید
instrumentation
تنظیم اهنگ استعمال الت
oxymoron
استعمال کلمات مرکب ضدونقیض
symbolization
استعمال علائم ونشانهای رمزی
deverbative
بصورت مشتق استعمال شده
telescopist
متخصص استعمال دوربینهای نجومی
sesquipedalian
معتاد به استعمال لغات دراز
holophrastic
استعمال کننده کلمه قصار
abjectival use of a noun
استعمال اسمی به طور صفت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com