Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
extremism
افراط کاری عقیده افراطی
Other Matches
radicals
افراطی افراط گرا ریشهای
radical
افراطی افراط گرا ریشهای
radicalism
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
chauvinism
افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
extravagantly
با افراط کاری
ultraism
افراط کاری
extravagant
افراطی
extremist
افراطی
extremists
افراطی
out and outer
افراطی
rigorous
<adj.>
افراطی
radical
<adj.>
افراطی
extreme
<adj.>
افراطی
drastic
<adj.>
افراطی
extreme
افراطی
extrimist
افراطی
intemperate
افراطی
far out
افراطی
overreaction
واکنش افراطی
overgeneralization
تعمیم افراطی
ultra individualism
فردگرایی افراطی
schwarmerei
احساسات افراطی
ultra
ماورای افراطی
radical behaviorism
رفتارگرایی افراطی
hardliners
آدم افراطی
highflier
ادم افراطی
go to extreme
افراطی شدن
sansculotte
انقلابی افراطی
hardliner
آدم افراطی
highflyer
ادم افراطی
ultranationalism
ملت پرستی افراطی
young turk
افسر جوان افراطی
go overboard
<idiom>
افراطی عمل کردن
spread eagle
میهن پرستی افراطی
sansculottism
پیروی از اصول انقلاب افراطی
ultranationalism
عقاید ناسیونالیزم خیلی افراطی
radical
اصل سیاست مدار افراطی
chauvinism
میهن پرستی افراطی شوونیسم
radicals
اصل سیاست مدار افراطی
radicalism
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
[extreme]
right-wing scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
far-right extremist scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
lunatic fringe
افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
mc carthyism
سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
intemperance
افراط
excesses
افراط
inordinateness
افراط
inordinacy
افراط
extravagance
افراط
overindulgence
افراط
extravagances
افراط
excess
افراط
frill
افراط
excessiveness
افراط
excessive use
افراط
exorbitance
افراط
self indulgence
افراط
extremeness
افراط
superfluity
افراط
fulsomeness
افراط
frills
افراط
self-indulgent
افراط کار
extremity
افراط و تفریط
scrupulously
بحد افراط
self indulgent
افراط کار
extremities
افراط و تفریط
extravagantly
با افراط زیاد
excessively
بحد افراط
to run to extremes
افراط وتفریطکردن
extremism
افراط گرایی
overindulge
افراط ورزیدن
enormously
بحد افراط
to carry to excess
افراط کردن در
outrageousness
تجاوز افراط
hard line
افراط آمیز
intemperate
افراط کار
hypercriticism
افراط در انتقاد
excess
افراط بی اعتدالی
excesses
افراط بی اعتدالی
distemperate
افراط کار
exorbitance
زیادی افراط
indulging
افراط کردن
indulges
افراط کردن
indulge
افراط کردن
wanton
افراط کردن
indulged
افراط کردن
torched
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torches
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
golden mean
برکناری از افراط و تفریط
indulgence
از راه افراط بخشیدن
take an extreme course
افراط یا تفریط کردن
oxyopia
تزئینی بحد افراط
supererogation
افراط در انجام وفیفه
go to extreme
افراط و تفریط کردن
wasteful
افراط کار متلف
indulgence
زیاده روی افراط
indulgences
زیاده روی افراط
overbuy
در خرید افراط کردن
religiose
دیندار بحط افراط
cachinnate
در خنده افراط کردن
carouse
در مشروب افراط کردن
to take an extreme course
افراط یاتفریط کردن
caroused
در مشروب افراط کردن
potation
جرعه افراط در شرب
carouses
در مشروب افراط کردن
carousing
در مشروب افراط کردن
indulgences
از راه افراط بخشیدن
overnice
دقت گیر بحد افراط
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
profit cannibalism
افراط در تخفیف و ارزان فروشی
plethora
ازدیاد خون در یک نقطه افراط
ultra individualism
اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
intemperately
ازروی افراط با زیاده روی
overmuch
بحد افراط بمقدار زیاد
stringing
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
flag waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
booze
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
flag-waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
boozed
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
prudishness
نمایش عفت یااداب بحد افراط
boozes
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozing
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
overacting
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacted
در ایفای نقش خود افراط کردن
overact
در ایفای نقش خود افراط کردن
blase
بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
overacts
در ایفای نقش خود افراط کردن
red tapery
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
overtrading
بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
conspicuious consumption
مصرف افراطی مصرفی که هدفش خودنمائی به دیگران است این اصطلاح اولین بار بوسیله تورستین وبلن اقتصاددان امریکائی
glid
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
acnerosacea
ورم و سرخی صورت وبینی در اثر افراط در صرف مشروبات الکلی
credo
عقیده
credos
عقیده
faiths
عقیده
advice
عقیده
belief
عقیده
faith
عقیده
opinion
عقیده
opinions
عقیده
internal conception
عقیده
conception
عقیده
impressions
عقیده
ideas
عقیده ها
idea
عقیده
concepts
عقیده ها
impression
عقیده
creeds
عقیده
creed
عقیده
tenet
عقیده
creedless
بی عقیده
doctrines
عقیده
brainchild
عقیده
i am not of his mind
با او هم عقیده
viewpoint
عقیده
concept
عقیده
ism
عقیده
doctrine
عقیده
thoughts
عقیده
thought
عقیده
viewpoints
عقیده
concepts
عقیده
pythagoreanism
عقیده به تناسخ
to be of
[or share]
the same view
[or opinion]
هم عقیده بودن
cogency
قدرت عقیده
the belief that
با این عقیده که
my sentiment toward him
عقیده من درباره او
espouses
عقیده داشتن به
turnabouts
تغییر عقیده
to agree in opinion
هم عقیده بودن
dogma
عقیده دینی
dogmas
عقیده دینی
coniviction
عقیده اطمینان
so many menŠso many minds
عقیده بیشتر
folkway
عقیده عامه
irreconcilableness
سختی در عقیده
suggestion
افهار عقیده
espousing
عقیده داشتن به
espoused
عقیده داشتن به
espouse
عقیده داشتن به
fortuitism
عقیده به اتفاق
counterview
عقیده مخالف
divarication
اختلاف عقیده
views
نظریه عقیده
viewing
نظریه عقیده
viewed
نظریه عقیده
view
نظریه عقیده
freedom of belief
ازادی عقیده
irreconcilability
سختی در عقیده
errors
عقیده نادرست
suggestions
افهار عقیده
to think
[of]
عقیده داشتن
having
عقیده داشتن
have
عقیده داشتن
hit off
هم عقیده شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com