Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 208 (11 milliseconds)
English	Persian
acclaim	افرین گفتن
acclaimed	افرین گفتن
acclaiming	افرین گفتن
acclaims	افرین گفتن
applaud	افرین گفتن
applauded	افرین گفتن
applauding	افرین گفتن
applauds	افرین گفتن
Other Matches
acclamation	افرین
well done	افرین
huzza	افرین
bravo	افرین
hurrary	افرین
huzzah	افرین
catastrophic	فاجعه افرین
taste maker	سلیقه افرین
accaimer	افرین کننده
demiurge	جهان افرین
hurray	افرین مرحبا
creator the world	جهان افرین
world creating	جهان افرین
hurrah	مرحبا افرین
acclamable	شایان افرین
cheered	فریادوهلهله افرین هورا
cheers	فریادوهلهله افرین هورا
plaudit	صدای افرین تمجید
omnific	همه چیز افرین
insightful learning	یادگیری بینش افرین
salvoes of applause	فریادهای افرین ازچند سو
problem behavior	رفتار مشکل افرین
problem child	کودک مشکل افرین
cheer	فریادوهلهله افرین هورا
demiurgeous	وابسته به جهان افرین یااهریمن
demiurgic	وابسته به جهان افرین یااهریمن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
greets	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
greet	درود گفتن تبریک گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
policy maker	سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
mouthing	گفتن
relates	گفتن
informing	گفتن
get out	گفتن
mouthed	گفتن
utterance	گفتن
to give utterance to	گفتن
utterances	گفتن
saith	گفتن
relate	گفتن
to tell a story	گفتن
mouth	گفتن
mouths	گفتن
adduse	گفتن
says	گفتن
iteration	گفتن
inform	گفتن
informs	گفتن
say	گفتن
telling-off	گفتن
utters	گفتن
tell	گفتن
vituperate	بد گفتن
bubble	گفتن
viyuperate	بد گفتن
bubbling	گفتن
bubbles	گفتن
bubbled	گفتن
pshaw	اه گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
rehearsing	گفتن
tells	گفتن
rehearses	گفتن
to weep out	گفتن
utter	گفتن
uttered	گفتن
rehearse	گفتن
rehearsed	گفتن
let out <idiom>	گفتن
speak	سخن گفتن
speaks	سخن گفتن
saluting	تهنیت گفتن
salutes	تهنیت گفتن
saluted	تهنیت گفتن
overstate	اغراق گفتن در
adulate	مدح گفتن
salute	تهنیت گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
reviles	ناسزا گفتن
overstated	اغراق گفتن در
commiserated	تسلیت گفتن بر
commiserates	تسلیت گفتن بر
call bad names	ناسزا گفتن
commiserating	تسلیت گفتن بر
bootlick	تملق گفتن از
interject	بطورمعترضه گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
avouch	اشکارا گفتن
revile	ناسزا گفتن
reviled	ناسزا گفتن
allegorize	مثل گفتن
commiserate	تسلیت گفتن بر
overstates	اغراق گفتن در
giggling	سخن گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
confides	محرمانه گفتن
confided	محرمانه گفتن
confide	محرمانه گفتن
screams	ناگهانی گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
scream	ناگهانی گفتن
communing	راز دل گفتن
commune	راز دل گفتن
communed	راز دل گفتن
giggles	سخن گفتن
giggled	سخن گفتن
twaddle	چرند گفتن
overstating	اغراق گفتن در
weasels	دروغ گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
weasel	دروغ گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
swear	ناسزا گفتن
swears	ناسزا گفتن
giggle	سخن گفتن
whiff	دروغ گفتن
communes	راز دل گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
ad-libbing	فیالبداهه گفتن
ad-libs	فیالبداهه گفتن
bullshit	مزخرف گفتن
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .	کفر گفتن
come clean <idiom>	راست گفتن
crack a joke <idiom>	جوک گفتن
ad-libbed	فیالبداهه گفتن
ad-lib	فیالبداهه گفتن
to talk nonsense	چرند گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
to tell a lie	دروغ گفتن
to tell the truth	راست گفتن
to yell out	با نعره گفتن
twadle	چرند گفتن
unbosom	اسراردل را گفتن
unreel	باز گفتن
walk out on	ترک گفتن
to talk with the tongues of angels <idiom>	تملق گفتن
to regurgitate	شر و ور تکراری گفتن
to trot out	شر و ور تکراری گفتن
extol	آفرین گفتن
extoll	آفرین گفتن
to tell a joke	بذله ای گفتن
to speak with a sweet tongue <idiom>	تملق گفتن
tell the truth	حقیقت را گفتن
to tell a joke	جوکی گفتن
doxologize	ستایش گفتن
outvoice	بلندترسخن گفتن از
outvoice	موثرترسخن گفتن از
panegyrize	مدح گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
rime	شعر گفتن
say a word	سخن گفتن
to say a word	سخن گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
misstate	غلط گفتن
enounce	به صراحت گفتن
fabulize	افسانه گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
hyperbolize	اغراق گفتن
lalophobia	گفتن هراسی
lay to	دروغ گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
mammer	بالکنت گفتن
mant	با لکنت گفتن
speak the trurh	راست گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
sweet talk	تملق گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
to make a remark	سخن گفتن
to pull	اغراق گفتن
to put it on	اغراق گفتن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
to blunder out	جویده گفتن
to blunder out	بی فکرانه گفتن
tack tall	گزاف گفتن
take leave of	بدرود گفتن با
tallyho	اهای گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to bid a	بدرود گفتن
to bid a	وداع گفتن
to bid welcome	خوشامد گفتن
to take the floor	سخن گفتن
recounts	یکایک گفتن
parlance	طرزسخن گفتن
avow	اشکارا گفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com