English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
social increment افزایش ناشی از کار جمعی
Other Matches
bulking افزایش حجم مصالح ریزدانه ناشی از افزایش اب
social decrement کاهش ناشی از کار جمعی
mark up price inflation تورم ناشی از افزایش قیمت نسبت به هزینه
aerodynamic heating افزایش دما ناشی از جریان سریع هوا روی سطوح ایرودینامیکی به ویژه درسرعتهای زیاد
mush افزایش ناگهانی زاویه حمله بدون شتاب قائم انی متعاقب که از اندازه حرکت در امتدادمسیر اصلی ناشی میشود
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
increases صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
accretion افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
coaction عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
wagners law براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
multiplier principle اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
sales promotion افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
malthusian law of population نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
mass جمعی
massing جمعی
collective جمعی
masses جمعی
aggregative جمعی
collective bargaining جمعی
additive جمعی
additives جمعی
plural جمعی
mass contagion سرایت جمعی
collective self reliance خوداتکائی جمعی
scrutin deliste رای جمعی
cumulative error خطای جمعی
collective unconscious ناهشیار جمعی
all together دسته جمعی
in company دسته جمعی
sum check مقابله جمعی
collective دسته جمعی
mass communication ارتباط جمعی
gunner جمعی توپخانه
gunners جمعی توپخانه
mass hysteria هیستری جمعی
mass education اموزش جمعی
en masse دسته جمعی
collective bargaining معامله جمعی
sum term لفظ جمعی
in chorus دسته جمعی
ensembles دسته جمعی
ensemble دسته جمعی
collective ownership مالکیت جمعی
collective mind ذهن جمعی
collective liability بدهی جمعی
collective goods کالاهای جمعی
social دسته جمعی
collective behavior رفتار جمعی
aggregate function عمل جمعی
collective agreement توافق جمعی
aggregate operator عملگر جمعی
collectedness جمعی حواس
communal دسته جمعی
collective responsibility مسئوولیت جمعی
processional سروددسته جمعی
collective protection حفافت جمعی
processional دسته جمعی
salvoes فریاد دسته جمعی
picnic گردش دسته جمعی
paratroopers جمعی یکان چترباز
certes خاطر جمعی تحقیق
genocide کشتار دسته جمعی
power play حمله دسته جمعی
mass media وسایل ارتباط جمعی
teamwork کار دسته جمعی
volley bombing شلیک دسته جمعی
nonoperating strength جمعی غیرفعال در یکان
volleys شلیک بطوردسته جمعی
volleying شلیک بطوردسته جمعی
volley شلیک بطوردسته جمعی
permanent party جمعی دایمی یکان
salvo فریاد دسته جمعی
paratrooper جمعی یکان چترباز
picnicked گردش دسته جمعی
picnicked دسته جمعی خوردن
ingrow بطور دسته جمعی
in mass بطور دسته جمعی
polled اخذرای دسته جمعی
gang punch منگنه دسته جمعی
volleyed شلیک بطوردسته جمعی
polls اخذرای دسته جمعی
picnic دسته جمعی خوردن
collective security تامین دسته جمعی
poll اخذرای دسته جمعی
infantrymen جمعی پیاده نظام
infantryman جمعی پیاده نظام
collective fire اتش دسته جمعی
procession حرکت دسته جمعی
picnics دسته جمعی خوردن
picnics گردش دسته جمعی
processions حرکت دسته جمعی
callective note بیانیه یا یادداشت دسته جمعی
gang دسته جمعی عمل کردن
gangs دسته جمعی عمل کردن
parade تظاهرات عملیات دسته جمعی
synergism کار توام ودسته جمعی
formicarm زندگی دسته جمعی موریانه
fluttered بال زنی دسته جمعی
paraded تظاهرات عملیات دسته جمعی
parades تظاهرات عملیات دسته جمعی
parading تظاهرات عملیات دسته جمعی
flutter بال زنی دسته جمعی
gang days روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
formicary زندگی دسته جمعی موریانه
flutters بال زنی دسته جمعی
fluttering بال زنی دسته جمعی
scot ant lot جریمه یامالیات دسته جمعی
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
gang week هفتهای سه روزدران بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
faux pas اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
gaffe اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
anthems سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
collective جمعی پخش یکجای اخبار هواشناسی
convocation جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
part song آواز دسته جمعی بدون ساز
collectivism وسایل تولید دسته جمعی ومشترک
anthem سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
embarrassing blunder اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
embarrassing clanger [British E] اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
acapella اواز دسته جمعی بسبک کلیسایی
terpsichore رب النوع رقص واوازهای دسته جمعی
We are living in the age of mass communication. ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
strophe چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
choirs بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
choir بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
head stock راهنمای عملیات ورزشی دسته جمعی در مدارس وغیره
litany مناجات ودعای دسته جمعی بطور سوال وجواب
frankpledge مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
antistrophe حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی
to go on a picnic بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
litanies مناجات ودعای دسته جمعی بطور سوال وجواب
round robin (letter) <idiom> نامهای که دست جمعی نوشته شود (هرگوشه آن بوسیله شخصی)
polygarchy حکومتی که به دست عده زیادی اداره شود حکومت جمعی
symbion موجود زندهای که بصورت دسته جمعی یا همزیستی زندگی کند
fcc شبکههای تلفنی و رسانههای ارتباط جمعی میان ایالتی میباشد
muffs ناشی
muffing ناشی
ill ناشی
muff ناشی
muffed ناشی
ill- ناشی
emergent ناشی
mala filde ناشی
on account of somebody [something] ناشی از
ills ناشی
Due to ناشی از
dilettanti ناشی
skilless ناشی
resultant ناشی
descended ناشی
even tual ناشی
maladroit ناشی
gauche ناشی کج
amateurish ناشی
therefrom ناشی از ان
due ناشی از
result ناشی
resulted ناشی
resulting ناشی
dilettante ناشی
dilettantes ناشی
skill less ناشی
awkwardness ناشی گری
unfortunate ناشی ازبدبختی
novice ادم ناشی
toxic ناشی از زهراگینی
abnerval ناشی از عصب
awkward age سن خامکار [ناشی]
guttural ناشی از گلو
novices ادم ناشی
awkward بی لطافت ناشی
hypostatic ناشی از ته نشینی
gremie بی تجربه و ناشی
gaucherie ناشی گری
emanating ناشی شدن
emanate ناشی شدن
emanates ناشی شدن
adipic ناشی ازچربی
irritative ناشی از تحریک
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
dittographic ناشی ازتکراراشتباهی
due to an accident ناشی از یک حادثه
jackleg ناشی نادرست
emanated ناشی شدن
privative ناشی از محرومیت
rises ناشی شدن
unperfect ناشی نابلد
tisy ناشی از مستی
sequent منتج ناشی
rise ناشی شدن از
rhapsodical ناشی از احساسات
negligent ناشی از بی مبالاتی
stingy ناشی از خست
variorum ناشی ازچندمنبع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com