Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
English
Persian
inset
افزودن اضافه کردن گذاشتن
insets
افزودن اضافه کردن گذاشتن
Other Matches
subjoin
در پایان افزودن اضافه کردن
throw in
<idiom>
اضافه دادن یا گذاشتن
increment
افزودن چیزی یا افزودن یک عدد
increments
افزودن چیزی یا افزودن یک عدد
overtime
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
imps
غرس کردن افزودن
redoubling
افزودن دوبرابر کردن
redoubles
افزودن دوبرابر کردن
redouble
افزودن دوبرابر کردن
throwin
مشارکت کردن افزودن بر
redoubled
افزودن دوبرابر کردن
imp
غرس کردن افزودن
imburse
اضافه کردن
adds
اضافه کردن
append
اضافه کردن
step up
اضافه کردن
adding
اضافه کردن
subjoin
اضافه کردن
add
اضافه کردن
add
اضافه کردن
eke
اضافه کردن بر
superadd
بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
superaddition
بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
overdraw
اضافه برداشت کردن
run up
<idiom>
به مقدارچیزی اضافه کردن
add in memory
اضافه کردن به حافظه
gerund
اسمی که از اضافه کردن
gerunds
اسمی که از اضافه کردن
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
shore up
<idiom>
اضافه کردن چیزی که ضعیف است
text
سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد
texts
سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
condition
اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
adapting
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapts
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapt
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
complemented
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complemented
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complement
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complementing
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complements
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complementing
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complement
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
aggravates
اضافه کردن خشمگین کردن
aggravated
اضافه کردن خشمگین کردن
augmenting
اضافه کردن تقویت کردن
augments
اضافه کردن تقویت کردن
augment
اضافه کردن تقویت کردن
augmented
اضافه کردن تقویت کردن
aggravate
اضافه کردن خشمگین کردن
accessorize
اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
fix
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
set the score
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
set the game
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
maintenance
فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cut
عبور کردن گذاشتن
lay down
فدا کردن گذاشتن
have
صرف کردن گذاشتن
having
صرف کردن گذاشتن
cuts
عبور کردن گذاشتن
lodge
گذاشتن تسلیم کردن
inserting
گذاشتن جاسازی کردن
insert
گذاشتن جاسازی کردن
lodged
گذاشتن تسلیم کردن
inserts
گذاشتن جاسازی کردن
lodges
گذاشتن تسلیم کردن
stead
گذاشتن حمایت کردن
deposits
: ته نشین کردن گذاشتن
deposit
: ته نشین کردن گذاشتن
dithers
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dither
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithered
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
deposits
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
auctions
حراج کردن بمزایده گذاشتن
accumulates
روی هم گذاشتن متراکم کردن
to put together
بکب کردن پیش هم گذاشتن
auctioning
حراج کردن بمزایده گذاشتن
accumulate
روی هم گذاشتن متراکم کردن
heeds
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
to put a way childish
صرف کردن گرو گذاشتن
accumulating
روی هم گذاشتن متراکم کردن
to shut up
حبس کردن درصندوق گذاشتن
wad
کپه کردن لایی گذاشتن
heed
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
in-
:درمیان گذاشتن جمع کردن
in
:درمیان گذاشتن جمع کردن
heeded
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
wads
کپه کردن لایی گذاشتن
auctioned
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auction
حراج کردن بمزایده گذاشتن
applies
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
inserts
داخل کردن در میان گذاشتن
applying
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
deposit
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
inserting
داخل کردن در میان گذاشتن
to hang up
معطل کردن مسکوت گذاشتن
deteriorated
خراب کردن روبزوال گذاشتن
insert
داخل کردن در میان گذاشتن
deteriorates
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorating
خراب کردن روبزوال گذاشتن
dumfound
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
arrange
قرار گذاشتن سازمند کردن
louse
شپش گذاشتن شپشه کردن
arranging
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranges
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranged
قرار گذاشتن سازمند کردن
dumbfound
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
rat race
<idiom>
رها کردن ،تنها گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair.
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
deteriorate
خراب کردن روبزوال گذاشتن
to soak out the salt of
توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
skirts
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindles
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
to part the hair
فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
swindled
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindle
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
emplacement
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
skirted
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirt
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
editor
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
adventure
درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventures
: درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
the setting of a gem
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
emplace
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
cook up
<idiom>
اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
intensive cultivation
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
affect
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot
گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
adject
افزودن به
to run rup
افزودن
put on
افزودن
accelerating
افزودن
eke
افزودن
eke out
افزودن به
increase
افزودن
potentize
افزودن
accelerates
افزودن
aggrandize
افزودن
aggrade
افزودن
appends
افزودن
to eke out
افزودن
appending
افزودن
add
افزودن
accelerate
افزودن
accelerated
افزودن
appended
افزودن
dynamize
افزودن
adding
افزودن
append
افزودن
aggrandise
افزودن
adds
افزودن
add
افزودن
append
افزودن
subjoin
افزودن
augments
افزودن
enhancing
افزودن
augment
افزودن
enhances
افزودن
enhanced
افزودن
enhance
افزودن
Inc
افزودن
increased
افزودن
imburse
افزودن
augmented
افزودن
augmenting
افزودن
subjoin
افزودن
increases
افزودن
graphics
تعداد توابع ذخیره شده در فایل کتابخانهای که به هر برنامه کاربر اضافه میشود برای ساده کردن عمل نوشتن برنامههای گرافیکی
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
force augmentation
تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
plus
افزودن به مثبت
stocked
به موجودی افزودن
to pay back
برگرداندن افزودن
preponderate
چربیدن بر افزودن
amplifies
افزودن بالابردن
stock
به موجودی افزودن
amplifying
افزودن بالابردن
amplify
افزودن بالابردن
amplified
افزودن بالابردن
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
staked
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
resurfaces
لایهی جدید افزودن
bundles
افزودن نرم افزار
settings
افزودن به وقت بازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com