English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
chaplain افسر امور دینی
chaplains افسر امور دینی
Other Matches
religious matters امور دینی
precepts of god فرایض دینی احکام دینی
embarkation officer افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
claims officer افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
civil works امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
flag rank افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
field grade افسر ارشد درجه افسر ارشدی
class a agent officer افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
releasing officer افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
control officer افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
medical regulator تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
combat cargo officer افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
ungodliness بی دینی
godlessness بی دینی
heathenishness بی دینی
religious دینی
impiousness بی دینی
perfidy بی دینی
indevotion بی دینی
irreligion بی دینی
impiety بی دینی
chos in action حق دینی
orthodoxies راست دینی
cult ایین دینی
cults ایین دینی
ghazi مجاهد دینی
impiously از روی بی دینی
dogmas عقیده دینی
mufti پیشوای دینی
dogma عقیده دینی
martyry بشهادت دینی
orthodoxy راست دینی
things in action اموال دینی
religious rites اداب دینی
proselytism تبلیغ دینی
religious instruction اموزش دینی
sacraments ایین دینی
religious delusion هذیان دینی
sacrament رسم دینی
sacrament ایین دینی
irreligiously ازروی بی دینی
sacraments رسم دینی
persuasions اطمینان عقیده دینی
to discharge of an obligation از دینی مبرا کردن
declaration of indulgence اعلام ازادی دینی
karma سرنوشت مراسم دینی
mystagogy تفسیر رموز دینی
theologue طلبه علوم دینی
theological school مدرسه علوم دینی
ritualization انجام شعائر دینی
catechesis کتاب تعلیمات دینی
adultery بی دینی ازدواج غیرشرعی
seminary مدرسه علوم دینی
seminaries مدرسه علوم دینی
persuasion اطمینان عقیده دینی
hardshell سخت در رعایت ایین دینی
catechism کتاب سوال وجواب دینی
catechisms کتاب سوال وجواب دینی
ritualistic مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
mosaic d. وضع احکام دینی درزمان موسی
irreligionist کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
sacramentalism اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
methodize در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
dispensations وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
dispensation وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
theolog دانشمند علم دین طلبه علوم دینی
free thinkers افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
simony خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
Salvation Army تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
ultraist کسیکه در مسائل دینی وسیاسی و مانند انها زیاده روی میکند
ritualize رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
indifferentist کسیکه بموضوع عای دینی لاقید است و بشناختن حق ازباطل اهمیتی نمیدهد
three-day retreat گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی [برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
pretor افسر
officer افسر
officers افسر
commissioned officers افسر
sub-lieutenants افسر جز
commissioned officer افسر
sub-lieutenant افسر جز
line officer افسر صف
corona australis افسر
pretorian افسر
coronae australis افسر
jemadar افسر
coronate افسر
amor امور
finance officer افسر مالی
police officers افسر شهربانی
espial officer افسر تجسس
custodians افسر مرموزات
brass افسر ارشد
police officers افسر پلیس
finance officer افسر دارایی
prefects افسر ارشد
commanding officer افسر فرمانده
commanding officers افسر فرمانده
field officer افسر رزمی
prefect افسر ارشد
accountable disbursing officer افسر عامل
executive officer افسر اجراییات
personnel officer افسر اجودانی
active officer افسر کادر
subassembly officer افسر جزء
police officer افسر پلیس
division officer افسر قسمت
police officer افسر شهربانی
subalterns افسر جزء
cable officer افسر لنگر
subaltern افسر جزء
property officer افسر اموال
custodian افسر مرموزات
surveying officer افسر تحقیق
detail officer افسر کارگزینی
divisional officer افسر قسمت
archon افسر سرپرست
disbursing officer افسر عامل
subofficer افسر جزء
regular officer افسر کادر
supply officer افسر تدارکات
air officer افسر هوایی
air officer افسر هواپیمایی
reserve officer افسر وفیفه
line officer افسر صفی
liaison officer افسر رابط
junior officer افسر جزء
watch officer افسر نگهبان
warrant officer افسر یار
officer of the watch افسر نگهبان
officer on duty افسر مسئول
orderly officen افسر نگهبانی
warrant officers افسر یار
constables افسر ارتش
navigators افسر سکان
navigators افسر راه
navigator افسر سکان
war horse افسر یاسربازدامپزشک
war horses افسر یاسربازدامپزشک
runner افسر پلیس
runners افسر پلیس
commissioned officer افسر کادر
commissioned officers افسر کادر
officer in charge افسر مسئول
officer of the day افسر نگهبان
navigator افسر راه
senior officer افسر ارشد
constable افسر ارتش
forward air controller افسر نافرمقدم
bos'n افسر کشتی
bosun افسر کشتی
flag officer افسر پرچم
flag officer افسر دریایی
The officer on night duty. افسر کشیک شب
firing line officer افسر تیر
engineer افسر مهندس
personnel officer افسر پرسنل
veterinarian افسر دامپزشک
bo's'n افسر کشتی
staff officer افسر ستاد
engineered افسر مهندس
reserve officer افسر احتیاط
flying officer افسر پرواز
commandants افسر فرمانده
commandant افسر فرمانده
engineers افسر مهندس
flying officer افسر خلبان
bosuns افسر کشتی
veterinarians افسر دامپزشک
detail officer افسر مشاغل
financial affairs امور مالی
state affairs امور مملکتی
money matters امور پولی
the high functionery ries of the state مصادر امور
personal affairs امور شخصی
interior affairs امور داخلی
combat duty امور رزمی
authority ties of the state مصادر امور
interiors امور داخله
interior امور داخله
aviation authority امور هواپیمایی
authority ties of the state اولیا امور
miscellaneous امور متفرقه
non litigious matters امور حسبی
authorities اولیای امور
civil affairs امور غیرنظامیان
authority اولیاء امور
commodore افسر فرمانده دریایی
firing line officer افسر میدان تیر
field officer افسر رسته رزمی
commodores افسر فرمانده دریایی
reservist سرباز یا افسر ذخیره
field officer افسر عملیات صحرایی
reservists سرباز یا افسر ذخیره
field grade افسر ارشد ارتش
subalternate افسر جزء متوالی
accountable disbursing officer افسر ذیحساب مالی
espial officer افسر عملیات جاسوسی
personnel officer افسر رکن یکم
five star افسر پنج ستارهای
officers call شیپور افسر پیش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com