Dictiornary-Farsi | افسر تدارکات | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
supply officer	افسر تدارکات


Other Matches

embarkation officer	افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
claims officer	افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
field grade	افسر ارشد درجه افسر ارشدی
flag rank	افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
class a agent officer	افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
releasing officer	افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
control officer	افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
combat cargo officer	افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
supplied	تدارکات
supplies	تدارکات
supply	تدارکات
provisions	تدارکات
supplying	تدارکات
munitions	تدارکات
supply party	گروه تدارکات
follow up	تدارکات پشتیبان
supply support	پشتیبانی تدارکات
supply point	نقطه تدارکات
unit supply	تدارکات یکان
supplied	تدارکات ملزومات
supply	تدارکات ملزومات
supplying	تدارکات ملزومات
marriage preparations	تدارکات عروسی
loose issue	تدارکات روباز
general supplies	تدارکات عمومی
unit supply	تدارکات یکانی
level of supply	سطح تدارکات
warlike preparations	تدارکات جنگی
accompanying supplies	تدارکات همراه
supply route	خط تدارکات راه اماد
main supply route	راه اصلی تدارکات
logistic route	مسیرهای لجستیکی تدارکات
aerial supply	تدارکات از راه هوا
replenishment	تجدید تدارکات وسوخت
general issue	تدارکات عمومی ارتش
deteriorating supplies	تدارکات فاسد شدنی
logistics	مبحث تدارکات لشکر کشی
provision	اذوقه تدارکات وسایل لازم
supply control	کنترل تدارکات اعتبار امادی
underway replenishment	تجدید تدارکات در مسیر حرکت
loose issue	تدارکات خارج شده از بسته بندی
munition	تدارکات جنگ افزار تهیه کردن
off the shelf	تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
underway replenishment	تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
chandler	فردی که تدارکات کشتی راانجام میدهد
principals	قسمت یا سرویس نظامی لاحق از نظر اماد و تدارکات
vertical replenishment	تجدید تدارکات از راه هوا صعود و فرود عمودی
passing action	عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
principal	قسمت یا سرویس نظامی لاحق از نظر اماد و تدارکات
routing identifier	نوعی رمز سه کلمهای که برای شناسایی سیستمهای توزیع و تدارکات به کار می رود
jemadar	افسر
coronae australis	افسر
corona australis	افسر
line officer	افسر صف
coronate	افسر
commissioned officer	افسر
commissioned officers	افسر
pretorian	افسر
officer	افسر
pretor	افسر
officers	افسر
sub-lieutenant	افسر جز
sub-lieutenants	افسر جز
free drop	پرتاب وسایل و تدارکات بدون چتر پرتاب ازاد
police officers	افسر شهربانی
detail officer	افسر مشاغل
espial officer	افسر تجسس
executive officer	افسر اجراییات
subassembly officer	افسر جزء
field officer	افسر رزمی
finance officer	افسر دارایی
finance officer	افسر مالی
forward air controller	افسر نافرمقدم
subofficer	افسر جزء
detail officer	افسر کارگزینی
police officer	افسر شهربانی
disbursing officer	افسر عامل
police officer	افسر پلیس
The officer on night duty.	افسر کشیک شب
surveying officer	افسر تحقیق
division officer	افسر قسمت
police officers	افسر پلیس
firing line officer	افسر تیر
flag officer	افسر دریایی
line officer	افسر صفی
officer of the day	افسر نگهبان
regular officer	افسر کادر
personnel officer	افسر اجودانی
officer in charge	افسر مسئول
watch officer	افسر نگهبان
officer of the watch	افسر نگهبان
officer on duty	افسر مسئول
orderly officen	افسر نگهبانی
liaison officer	افسر رابط
property officer	افسر اموال
flag officer	افسر پرچم
staff officer	افسر ستاد
flying officer	افسر خلبان
flying officer	افسر پرواز
senior officer	افسر ارشد
reserve officer	افسر احتیاط
reserve officer	افسر وفیفه
junior officer	افسر جزء
personnel officer	افسر پرسنل
subaltern	افسر جزء
commissioned officers	افسر کادر
navigator	افسر راه
navigator	افسر سکان
navigators	افسر راه
navigators	افسر سکان
bo's'n	افسر کشتی
bos'n	افسر کشتی
bosun	افسر کشتی
bosuns	افسر کشتی
veterinarian	افسر دامپزشک
veterinarians	افسر دامپزشک
brass	افسر ارشد
commanding officer	افسر فرمانده
commanding officers	افسر فرمانده
accountable disbursing officer	افسر عامل
commissioned officer	افسر کادر
runners	افسر پلیس
runner	افسر پلیس
subalterns	افسر جزء
custodian	افسر مرموزات
custodians	افسر مرموزات
prefect	افسر ارشد
prefects	افسر ارشد
engineer	افسر مهندس
engineered	افسر مهندس
commandant	افسر فرمانده
commandants	افسر فرمانده
constable	افسر ارتش
constables	افسر ارتش
warrant officer	افسر یار
warrant officers	افسر یار
war horse	افسر یاسربازدامپزشک
war horses	افسر یاسربازدامپزشک
active officer	افسر کادر
archon	افسر سرپرست
cable officer	افسر لنگر
air officer	افسر هواپیمایی
air officer	افسر هوایی
engineers	افسر مهندس
divisional officer	افسر قسمت
gl	مخفف issue generalملزومات ارتش تدارکات ارتش
field grade	افسر ارشد ارتش
spial officer	افسر عملیات جاسوسی
subalternate	افسر جزء متوالی
espial officer	افسر عملیات جاسوسی
safety officer	افسر تامین یکان
field officer	افسر عملیات صحرایی
battery executive	افسر اجرائیات اتشبار
field officer	افسر رسته رزمی
assistant navigator	کمک افسر راه
service officer	افسر ارشد نگهبان
ranker	افسر سربازی کرده
property officer	افسر ذیحساب اموال
palm	علامت افسر ارشدی
brass hats	افسر ارشد ارتش
brass hat	افسر ارشد ارتش
courier transfer officer	افسر مسئول پیک
subalterns	افسر جزء مادون
contracting officer	افسر متصدی پیمان
command liaison	افسر رابط فرماندهی
coast guard officer	افسر گارد کرانه
young turk	افسر جوان افراطی
disbursing officer	افسر پرداخت پول
disbursing officer	افسر ذیحساب مالی
captain of the port	افسر انتظامات بندر
surveying officer	افسر بررسی کننده
duty officer	افسر نگهبان ستاد
subaltern	افسر جزء مادون
chaplain	افسر امور دینی
chaplains	افسر امور دینی
branch qualified officer	افسر متخصص رستهای
palms	علامت افسر ارشدی
five star	افسر پنج ستارهای
agent officer	افسر عامل پرداخت
reservists	سرباز یا افسر ذخیره
aerographer	کمک افسر هواشناسی
reservist	سرباز یا افسر ذخیره
officer in charge	افسر مسئول اجرا
commodores	افسر فرمانده دریایی
advance officer	افسر جلودار ستون
accountable disbursing officer	افسر ذیحساب مالی
artillery liaison officer	افسر رابط توپخانه
active officer	افسر کادر ثابت
noncommissioned officer	افسر دون رتبه
officer of the guard	افسر گارد احترام
alternate command authority	افسر جانشین فرمانده
air liaison officer	افسر رابط هوایی
personnel officer	افسر رکن یکم
firing line officer	افسر میدان تیر
landing signal officer	افسر ارتباط فرود
commodore	افسر فرمانده دریایی
officer on duty	افسر مداومت کار
officers call	شیپور افسر پیش
accredited officer	افسر خبرنگار خارجی
provision center	مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد