Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (5 milliseconds)
English
Persian
flag officer
افسر دریایی
Search result with all words
commodore
افسر فرمانده دریایی
commodore
کمودور درجه بین افسر ارشدی وژنرالی دریایی
commodores
افسر فرمانده دریایی
commodores
کمودور درجه بین افسر ارشدی وژنرالی دریایی
midshipman
افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
teleman
افسر مامور رمز ومخابرات نیروی دریایی
Other Matches
embarkation officer
افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
claims officer
افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
flag rank
افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
field grade
افسر ارشد درجه افسر ارشدی
seabee
گردان ساختمان دریایی گردان مهندسی دریایی مخصوص ساختن پایگاه ولنگرگاه یکان استحکامات دریایی
releasing officer
افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
class a agent officer
افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
control officer
افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
piratic
درخوردزدان دریایی مربوطبه دزدان دریایی مبنی بردزدی
kites
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
petty officer
معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officers
معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
kite
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
pilot chart
نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
running lights
فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
oceanography
تهیه نقشههای دریایی و نقشه برداری دریایی
chine
عضو طولی در کنار بدنه شناورهای دریایی یاهواپیماهای دریایی که محل برخورد سطوح فوقانی وتحتانی میباشند
stadimeter
مسافت یاب دریایی الیداد دریایی
sea cucumber
حلزون دریایی از جنس راب دریایی
sea mark
راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
sea power
قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
convoy joiner
ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
terns
پرستوک دریایی چلچله دریایی
marines
تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
naval activity
تاسیسات دریایی قسمت دریایی
tern
پرستوک دریایی چلچله دریایی
marine
تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
task unit
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
attack director
وسایل محاسباتی سیستم کنترل اتش دریایی وسیله هادی تک اتش دریایی
light lists
کتابهای راهنمای محل فارهای دریایی فهرست راهنمای چراغهای دریایی
summary areas
مناطق اطلاعاتی دریایی مناطق یاد شده در خلاصه وضعیت دریایی
knot
گره دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
میل دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
maritime
ناوگان مستقل دریایی ناوگان دریایی دریایی
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
bureau of naval personnel
اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
rear commodore
سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
light period
دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
crash position indicator
برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
coronae australis
افسر
pretor
افسر
line officer
افسر صف
corona australis
افسر
commissioned officer
افسر
pretorian
افسر
coronate
افسر
commissioned officers
افسر
officer
افسر
officers
افسر
jemadar
افسر
sub-lieutenant
افسر جز
sub-lieutenants
افسر جز
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
naval gunfire
تیراندازی توپخانه دریایی اتش توپخانه دریایی
convoy commodore
فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
regular officer
افسر کادر
reserve officer
افسر احتیاط
finance officer
افسر مالی
firing line officer
افسر تیر
reserve officer
افسر وفیفه
line officer
افسر صفی
flag officer
افسر پرچم
runners
افسر پلیس
runner
افسر پلیس
war horse
افسر یاسربازدامپزشک
war horses
افسر یاسربازدامپزشک
forward air controller
افسر نافرمقدم
commanding officer
افسر فرمانده
detail officer
افسر مشاغل
detail officer
افسر کارگزینی
flying officer
افسر پرواز
disbursing officer
افسر عامل
flying officer
افسر خلبان
division officer
افسر قسمت
divisional officer
افسر قسمت
junior officer
افسر جزء
liaison officer
افسر رابط
police officers
افسر پلیس
property officer
افسر اموال
veterinarians
افسر دامپزشک
personnel officer
افسر پرسنل
orderly officen
افسر نگهبانی
officer on duty
افسر مسئول
officer of the watch
افسر نگهبان
watch officer
افسر نگهبان
officer of the day
افسر نگهبان
officer in charge
افسر مسئول
espial officer
افسر تجسس
field officer
افسر رزمی
commanding officers
افسر فرمانده
brass
افسر ارشد
personnel officer
افسر اجودانی
navigators
افسر سکان
commissioned officer
افسر کادر
veterinarian
افسر دامپزشک
bosuns
افسر کشتی
commissioned officers
افسر کادر
bosun
افسر کشتی
bos'n
افسر کشتی
bo's'n
افسر کشتی
finance officer
افسر دارایی
navigator
افسر راه
navigator
افسر سکان
navigators
افسر راه
executive officer
افسر اجراییات
custodians
افسر مرموزات
police officer
افسر شهربانی
police officer
افسر پلیس
engineers
افسر مهندس
custodian
افسر مرموزات
engineered
افسر مهندس
active officer
افسر کادر
subaltern
افسر جزء
warrant officer
افسر یار
senior officer
افسر ارشد
subalterns
افسر جزء
warrant officers
افسر یار
engineer
افسر مهندس
air officer
افسر هواپیمایی
air officer
افسر هوایی
prefects
افسر ارشد
prefect
افسر ارشد
accountable disbursing officer
افسر عامل
commandant
افسر فرمانده
cable officer
افسر لنگر
surveying officer
افسر تحقیق
constables
افسر ارتش
subofficer
افسر جزء
constable
افسر ارتش
supply officer
افسر تدارکات
archon
افسر سرپرست
police officers
افسر شهربانی
commandants
افسر فرمانده
staff officer
افسر ستاد
The officer on night duty.
افسر کشیک شب
subassembly officer
افسر جزء
officer on duty
افسر مداومت کار
officer in charge
افسر مسئول اجرا
officers call
شیپور افسر پیش
surveying officer
افسر بررسی کننده
assistant navigator
کمک افسر راه
espial officer
افسر عملیات جاسوسی
officer of the guard
افسر گارد احترام
noncommissioned officer
افسر دون رتبه
field officer
افسر عملیات صحرایی
command liaison
افسر رابط فرماندهی
coast guard officer
افسر گارد کرانه
firing line officer
افسر میدان تیر
artillery liaison officer
افسر رابط توپخانه
five star
افسر پنج ستارهای
battery executive
افسر اجرائیات اتشبار
captain of the port
افسر انتظامات بندر
alternate command authority
افسر جانشین فرمانده
field officer
افسر رسته رزمی
young turk
افسر جوان افراطی
agent officer
افسر عامل پرداخت
branch qualified officer
افسر متخصص رستهای
air liaison officer
افسر رابط هوایی
palm
علامت افسر ارشدی
palms
علامت افسر ارشدی
field grade
افسر ارشد ارتش
subalterns
افسر جزء مادون
subaltern
افسر جزء مادون
contracting officer
افسر متصدی پیمان
landing signal officer
افسر ارتباط فرود
chaplains
افسر امور دینی
active officer
افسر کادر ثابت
brass hats
افسر ارشد ارتش
service officer
افسر ارشد نگهبان
disbursing officer
افسر پرداخت پول
reservist
سرباز یا افسر ذخیره
aerographer
کمک افسر هواشناسی
ranker
افسر سربازی کرده
spial officer
افسر عملیات جاسوسی
property officer
افسر ذیحساب اموال
advance officer
افسر جلودار ستون
accredited officer
افسر خبرنگار خارجی
brass hat
افسر ارشد ارتش
courier transfer officer
افسر مسئول پیک
duty officer
افسر نگهبان ستاد
safety officer
افسر تامین یکان
disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
personnel officer
افسر رکن یکم
reservists
سرباز یا افسر ذخیره
subalternate
افسر جزء متوالی
chaplain
افسر امور دینی
accountable disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
crash locator beacon
برج اعلام سوانح دریایی برج تعیین محل سوانح دریایی
convoy schedule
برنامه کلی حرکت ستون دریایی برنامه حرکت کاروان دریایی
executive officer
معاون یکان افسر تیر
division officer
فرمانده قسمت افسر رسته
range officer
افسر مسئول میدان تیر
air transport liaison officer
افسر رابط ترابری هوایی
cadres
افسر یا درجه دار کادر
cadre
افسر یا درجه دار کادر
senior officer afloat
ارشدترین افسر حاضر در ناو
ranker
افسر ترفیع یافته افسرصفی
warlord
افسر عالی رتبه ارتش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com