Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (12 milliseconds)
English	Persian
embarkation officer	افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
Other Matches
combat cargo officer	افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
claims officer	افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
releasing officer	افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
control officer	افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
officer in charge	افسر مسئول
officer on duty	افسر مسئول
courier transfer officer	افسر مسئول پیک
officer in charge	افسر مسئول اجرا
range officer	افسر مسئول میدان تیر
detail officer	افسر مسئول گروه بیگاری
flight sister	افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
courier transfer officer	افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
interceptor controller	افسر مسئول پست استراق سمع
chief army censor	افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
advance officer	افسر جلودار ستون
field grade	افسر ارشد درجه افسر ارشدی
flag rank	افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
class a agent officer	افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
embarkation order	دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
tactical air controler	افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
loading	بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
sub-lieutenant	افسر جز
officers	افسر
pretorian	افسر
officer	افسر
corona australis	افسر
coronate	افسر
sub-lieutenants	افسر جز
line officer	افسر صف
coronae australis	افسر
jemadar	افسر
commissioned officers	افسر
commissioned officer	افسر
pretor	افسر
navigators	افسر سکان
police officers	افسر پلیس
navigators	افسر راه
navigator	افسر سکان
police officer	افسر پلیس
navigator	افسر راه
cable officer	افسر لنگر
personnel officer	افسر اجودانی
warrant officer	افسر یار
personnel officer	افسر پرسنل
police officer	افسر شهربانی
commissioned officer	افسر کادر
staff officer	افسر ستاد
The officer on night duty.	افسر کشیک شب
bosuns	افسر کشتی
junior officer	افسر جزء
bosun	افسر کشتی
bos'n	افسر کشتی
liaison officer	افسر رابط
bo's'n	افسر کشتی
subassembly officer	افسر جزء
subaltern	افسر جزء
line officer	افسر صفی
orderly officen	افسر نگهبانی
veterinarian	افسر دامپزشک
runners	افسر پلیس
war horse	افسر یاسربازدامپزشک
runner	افسر پلیس
police officers	افسر شهربانی
warrant officers	افسر یار
subofficer	افسر جزء
brass	افسر ارشد
war horses	افسر یاسربازدامپزشک
veterinarians	افسر دامپزشک
subalterns	افسر جزء
detail officer	افسر مشاغل
flag officer	افسر دریایی
flag officer	افسر پرچم
commanding officers	افسر فرمانده
executive officer	افسر اجراییات
commanding officer	افسر فرمانده
espial officer	افسر تجسس
flying officer	افسر پرواز
prefects	افسر ارشد
prefect	افسر ارشد
forward air controller	افسر نافرمقدم
surveying officer	افسر تحقیق
commandant	افسر فرمانده
air officer	افسر هواپیمایی
air officer	افسر هوایی
accountable disbursing officer	افسر عامل
active officer	افسر کادر
reserve officer	افسر احتیاط
reserve officer	افسر وفیفه
regular officer	افسر کادر
firing line officer	افسر تیر
engineers	افسر مهندس
finance officer	افسر مالی
finance officer	افسر دارایی
engineered	افسر مهندس
engineer	افسر مهندس
field officer	افسر رزمی
custodians	افسر مرموزات
officer of the day	افسر نگهبان
watch officer	افسر نگهبان
division officer	افسر قسمت
flying officer	افسر خلبان
supply officer	افسر تدارکات
officer of the watch	افسر نگهبان
disbursing officer	افسر عامل
commissioned officers	افسر کادر
detail officer	افسر کارگزینی
divisional officer	افسر قسمت
constable	افسر ارتش
custodian	افسر مرموزات
commandants	افسر فرمانده
senior officer	افسر ارشد
constables	افسر ارتش
archon	افسر سرپرست
property officer	افسر اموال
commodore	افسر فرمانده دریایی
surveying officer	افسر بررسی کننده
aerographer	کمک افسر هواشناسی
reservist	سرباز یا افسر ذخیره
commodores	افسر فرمانده دریایی
chaplain	افسر امور دینی
reservists	سرباز یا افسر ذخیره
noncommissioned officer	افسر دون رتبه
chaplains	افسر امور دینی
officer of the guard	افسر گارد احترام
artillery liaison officer	افسر رابط توپخانه
assistant navigator	کمک افسر راه
young turk	افسر جوان افراطی
captain of the port	افسر انتظامات بندر
branch qualified officer	افسر متخصص رستهای
officers call	شیپور افسر پیش
accountable disbursing officer	افسر ذیحساب مالی
officer on duty	افسر مداومت کار
air liaison officer	افسر رابط هوایی
accredited officer	افسر خبرنگار خارجی
agent officer	افسر عامل پرداخت
battery executive	افسر اجرائیات اتشبار
active officer	افسر کادر ثابت
disbursing officer	افسر پرداخت پول
command liaison	افسر رابط فرماندهی
ranker	افسر سربازی کرده
contracting officer	افسر متصدی پیمان
espial officer	افسر عملیات جاسوسی
safety officer	افسر تامین یکان
property officer	افسر ذیحساب اموال
spial officer	افسر عملیات جاسوسی
personnel officer	افسر رکن یکم
duty officer	افسر نگهبان ستاد
palm	علامت افسر ارشدی
disbursing officer	افسر ذیحساب مالی
palms	علامت افسر ارشدی
field grade	افسر ارشد ارتش
field officer	افسر عملیات صحرایی
brass hats	افسر ارشد ارتش
field officer	افسر رسته رزمی
firing line officer	افسر میدان تیر
coast guard officer	افسر گارد کرانه
five star	افسر پنج ستارهای
service officer	افسر ارشد نگهبان
subaltern	افسر جزء مادون
subalterns	افسر جزء مادون
landing signal officer	افسر ارتباط فرود
alternate command authority	افسر جانشین فرمانده
subalternate	افسر جزء متوالی
brass hat	افسر ارشد ارتش
ranker	افسر ترفیع یافته افسرصفی
accountable property officer's bond	دفتر افسر ذیحساب اموال
officer of the deck	افسر نگهبان عرشه ناو
air transport liaison officer	افسر رابط ترابری هوایی
division officer	فرمانده قسمت افسر رسته
senior officer afloat	ارشدترین افسر حاضر در ناو
warlord	افسر عالی رتبه ارتش
noncommissioned officer	درجه دار افسر وفیفه
flight surgeon	افسر پزشک نیروی هوایی
executive officer	معاون یکان افسر تیر
first lieutenant	ناوبان یکم افسر ملوان
cadres	افسر یا درجه دار کادر
cadre	افسر یا درجه دار کادر
shavetail	افسر تازه کار ستوان سوم
The police officer took down the car number .	افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
proconsul	افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
flag officer	افسر پرچمدار تیمسار فرماندهی ناو
ranker	افسر سربازی کرده نظامی حرفهای
beach master	افسر لجستیک در عملیات اب خاکی رئیس اسکله
teleman	افسر مامور رمز ومخابرات نیروی دریایی
surgeon general	رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
commodore	کمودور درجه بین افسر ارشدی وژنرالی دریایی
commodores	کمودور درجه بین افسر ارشدی وژنرالی دریایی
embarkation order	ترتیب سوار شدن یا بارگیری
embarkation element	یکان مخصوص کمک به بارگیری یا سوار شدن
embarkation team	تیم یا قسمت مخصوص کمک به سوار شدن یا بارگیری
high airburst	ترکش هوایی در ارتفاع زیاد ترکش بالای افسر تیر
midshipman	افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
officers	افسر معین کردن فرماندهی کردن
officer	افسر معین کردن فرماندهی کردن
embarkation	بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
preload loading	بارگیری اولیه یا بارگیری قبل از بارگیری اصلی
observers	نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observer	نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
drill sergeant	گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
wet storage	بارگیری روی عرشه کشتی درروی دریا بارگیری دریایی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com