Dictiornary-Farsi | افسر پنج ستارهای | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
five star	افسر پنج ستارهای


Other Matches

embarkation officer	افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
claims officer	افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
flag rank	افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
field grade	افسر ارشد درجه افسر ارشدی
class a agent officer	افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
releasing officer	افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
control officer	افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
combat cargo officer	افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
asteroidal	ستارهای
astral	ستارهای
radials	ستارهای
siderial	ستارهای
sidereal	ستارهای
pentacular	ستارهای
radial	ستارهای
starry	ستارهای
aster	گل ستارهای مینا
pulsation	تپش ستارهای
star connection	اتصال ستارهای
staller cluster	خوشه ستارهای
sphery	ستارهای شکل
radial motor	موتور ستارهای
pulsation	ضربان ستارهای
interstellar	بین ستارهای
radial form	شکل ستارهای
star cloud	سحابی ستارهای
star cloud	ابری ستارهای
planetary	ستارهای نجومی
stellar embryos	جنینهای ستارهای
star circuit	مدار ستارهای
star network	شبکه ستارهای
star nebula	سحابی ستارهای
star nebula	ابری ستارهای
double bank radial engine	موتور ستارهای دوبل
interstellar gas	گاز بین- ستارهای
voltage to neutral	ولتاژ اتصال ستارهای
multistar network	شبکه چند ستارهای
asteroids	ستاره مانند ستارهای
asteroid	ستاره مانند ستارهای
open star cluster	خوشه باز ستارهای
quasistellar objects	اجرام شبه ستارهای
interstellar matter	ماده بین- ستارهای
interstellar dust	غبار بین- ستارهای
globular cluster	خوشه ستارهای کروی
star thistle	قنطوریون ستارهای گل توری
star grass	هر نوع گیاه گل ستارهای
stellar inertial navigation	ناوبری لختی ستارهای
interstellar	خلاء بین- ستارهای
interstaller hydrogn	ئیدروژن بین- ستارهای
interstaller space	فضای بین- ستارهای
nova	ستارهای که نور ان چندروزی زیاد شده و دوباره کم شود
heliacal	ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشیدقابل رویت است
helical	ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است شمسی
jemadar	افسر
line officer	افسر صف
corona australis	افسر
coronae australis	افسر
coronate	افسر
pretor	افسر
pretorian	افسر
sub-lieutenants	افسر جز
officers	افسر
officer	افسر
commissioned officers	افسر
sub-lieutenant	افسر جز
commissioned officer	افسر
field officer	افسر رزمی
surveying officer	افسر تحقیق
flag officer	افسر دریایی
divisional officer	افسر قسمت
supply officer	افسر تدارکات
subassembly officer	افسر جزء
flag officer	افسر پرچم
commissioned officers	افسر کادر
police officer	افسر پلیس
finance officer	افسر مالی
police officers	افسر پلیس
police officers	افسر شهربانی
cable officer	افسر لنگر
executive officer	افسر اجراییات
police officer	افسر شهربانی
firing line officer	افسر تیر
espial officer	افسر تجسس
The officer on night duty.	افسر کشیک شب
finance officer	افسر دارایی
flying officer	افسر خلبان
officer in charge	افسر مسئول
officer of the day	افسر نگهبان
watch officer	افسر نگهبان
reserve officer	افسر وفیفه
officer of the watch	افسر نگهبان
officer on duty	افسر مسئول
regular officer	افسر کادر
orderly officen	افسر نگهبانی
personnel officer	افسر پرسنل
property officer	افسر اموال
line officer	افسر صفی
flying officer	افسر پرواز
forward air controller	افسر نافرمقدم
subofficer	افسر جزء
staff officer	افسر ستاد
senior officer	افسر ارشد
reserve officer	افسر احتیاط
junior officer	افسر جزء
liaison officer	افسر رابط
personnel officer	افسر اجودانی
commanding officer	افسر فرمانده
navigator	افسر راه
air officer	افسر هوایی
air officer	افسر هواپیمایی
commissioned officer	افسر کادر
runners	افسر پلیس
runner	افسر پلیس
war horses	افسر یاسربازدامپزشک
archon	افسر سرپرست
war horse	افسر یاسربازدامپزشک
warrant officers	افسر یار
navigators	افسر راه
navigators	افسر سکان
commanding officers	افسر فرمانده
brass	افسر ارشد
veterinarians	افسر دامپزشک
veterinarian	افسر دامپزشک
accountable disbursing officer	افسر عامل
bosuns	افسر کشتی
bo's'n	افسر کشتی
bosun	افسر کشتی
bos'n	افسر کشتی
active officer	افسر کادر
warrant officer	افسر یار
navigator	افسر سکان
prefect	افسر ارشد
detail officer	افسر مشاغل
engineer	افسر مهندس
subalterns	افسر جزء
disbursing officer	افسر عامل
prefects	افسر ارشد
custodians	افسر مرموزات
subaltern	افسر جزء
engineers	افسر مهندس
commandant	افسر فرمانده
commandants	افسر فرمانده
constable	افسر ارتش
detail officer	افسر کارگزینی
division officer	افسر قسمت
engineered	افسر مهندس
constables	افسر ارتش
custodian	افسر مرموزات
ranker	افسر سربازی کرده
subalterns	افسر جزء مادون
property officer	افسر ذیحساب اموال
subaltern	افسر جزء مادون
commodore	افسر فرمانده دریایی
chaplain	افسر امور دینی
safety officer	افسر تامین یکان
brass hat	افسر ارشد ارتش
brass hats	افسر ارشد ارتش
subalternate	افسر جزء متوالی
surveying officer	افسر بررسی کننده
young turk	افسر جوان افراطی
chaplains	افسر امور دینی
spial officer	افسر عملیات جاسوسی
palm	علامت افسر ارشدی
service officer	افسر ارشد نگهبان
palms	علامت افسر ارشدی
personnel officer	افسر رکن یکم
commodores	افسر فرمانده دریایی
accredited officer	افسر خبرنگار خارجی
noncommissioned officer	افسر دون رتبه
firing line officer	افسر میدان تیر
command liaison	افسر رابط فرماندهی
active officer	افسر کادر ثابت
coast guard officer	افسر گارد کرانه
advance officer	افسر جلودار ستون
aerographer	کمک افسر هواشناسی
landing signal officer	افسر ارتباط فرود
agent officer	افسر عامل پرداخت
air liaison officer	افسر رابط هوایی
captain of the port	افسر انتظامات بندر
alternate command authority	افسر جانشین فرمانده
branch qualified officer	افسر متخصص رستهای
battery executive	افسر اجرائیات اتشبار
artillery liaison officer	افسر رابط توپخانه
assistant navigator	کمک افسر راه
courier transfer officer	افسر مسئول پیک
disbursing officer	افسر ذیحساب مالی
officer on duty	افسر مداومت کار
reservists	سرباز یا افسر ذخیره
duty officer	افسر نگهبان ستاد
officers call	شیپور افسر پیش
officer of the guard	افسر گارد احترام
disbursing officer	افسر پرداخت پول
accountable disbursing officer	افسر ذیحساب مالی
espial officer	افسر عملیات جاسوسی
officer in charge	افسر مسئول اجرا
contracting officer	افسر متصدی پیمان
field grade	افسر ارشد ارتش
field officer	افسر عملیات صحرایی
field officer	افسر رسته رزمی
reservist	سرباز یا افسر ذخیره