Dictiornary-Farsi | افسر گارد احترام | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
officer of the guard	افسر گارد احترام


Other Matches

guard of honor	گارد احترام
pipe the side	تجمع گارد احترام
coast guard officer	افسر گارد کرانه
pipe the side	فرمان تجمع گارد احترام
side boy	گارد احترام میز پاس
horse guards	گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
embarkation officer	افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
claims officer	افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
praetorial	متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
field grade	افسر ارشد درجه افسر ارشدی
flag rank	افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
class a agent officer	افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
releasing officer	افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
control officer	افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
combat cargo officer	افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
mounting	گارد
guarding	گارد
backcourtman	گارد
guards	گارد
guard	گارد
kamae	گارد
lifeguards	گارد
lifeguard	گارد
gamae	گارد
life guard	گارد
guard	محافظ گارد
point guard	موقعیت گارد
armed guard	گارد مسلح
guarding	محافظ گارد
praetorian guard	گارد ویژه
escort guard	گارد محافظ
coast guard	گارد کرانه
open guard	گارد باز
en garde	گارد گرفتن
seaman guard	گارد دریایی
on guard	بحالت گارد
on guard	گارد گرفتن
color guard	گارد پرچم
guards	محافظ گارد
national guard	گارد ملی
escort of the standard	گارد پرچم
fencing position	گارد شمشیرباز
coastguards	گارد ساحلی
waki kamae	گارد مبارز
flag guard	گارد پرچم
coastguard	گارد ساحلی
itc avant garde	اوانت گارد ای تی سی
escort of the color	گارد پرچم
lifeguard	گارد نجات دریایی
escort of the standard	گارد محافظ پرچم
escort of the color	گارد محافظ پرچم
lifeguards	گارد نجات دریایی
storm trooper	گارد حمله المان نازی
swings	ضربه محکم با راکت یا چوب هم گارد
army national guard	گارد ملی وابسته به نیروی زمینی
swing	ضربه محکم با راکت یا چوب هم گارد
rear takedown with outside leg tackle	گارد مخفی که حریف با میانکوب ضربه میشود
yeoman of the guard	گارد سلطنتی محافظ جان پادشاه انگلیس
preatorian	وابسته به متعلق گارد ویژه سربازی که جزگاردویژه است
foiled	مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
foiling	مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
foils	مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
foil	مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
tributes	احترام
tribute	احترام
curtsey	احترام
curtseying	احترام
curtsied	احترام
curtsies	احترام
curtsy	احترام
curtsying	احترام
reverently	با احترام
worshipless	بی احترام
reverentially	با احترام
respectfulness	احترام
reveres	احترام
regard	احترام
regarded	احترام
regards	احترام
greeting	احترام
honor	احترام
ennoblement	احترام
reverence	احترام
obeisances	احترام
obeisance	احترام
revering	احترام
revere	احترام
honourableness	احترام
greetings	احترام
disrespectable	بی احترام
revered	احترام
respectability	احترام
to hold in respect	احترام کردن
to hold in respect	احترام گزاردن به
irreverence	عدم احترام
to look up	احترام گذرادن
hand salute	احترام با دست
to the color	شیپور احترام
hold in respect	احترام گذاشتن به
honor	احترام کردن به
saluting	احترام گذاشتن
saluting	احترام نظامی
salutes	احترام گذاشتن
saluted	احترام نظامی
salute	احترام گذاشتن
salute	احترام نظامی
piping the side	احترام با سوت
in deference to	به پاس احترام
salutes	احترام نظامی
self esteem	احترام بنفس
honored	احترام کردن به
respect	احترام گذاشتن به
respect	مراجعه احترام
self respect	احترام بخود
saluted	احترام گذاشتن
deferential	از روی احترام
honours	احترام کردن به
honouring	احترام کردن به
honoured	احترام کردن به
honour	احترام کردن به
As a mark of respect ( esteem) .	بعلامت احترام
honors	احترام کردن به
reverence	احترام گذاردن
honoring	احترام کردن به
respects	مراجعه احترام
respects	احترام گذاشتن به
venerability	احترام ارجمندی
veneration	احترام نیایش
respectful	پر احترام ابرومند
homage	ادای احترام
worshipful	شایسته احترام
greetings	احترام کننده
irrespective	احترام نگذار
respectable	قابل احترام
look up to <idiom>	احترام گذاشتن به
venerableness	احترام ارجمندی
deference	تمکین احترام
venerator	احترام کننده
greeting	احترام کننده
sub-lieutenants	افسر جز
sub-lieutenant	افسر جز
commissioned officer	افسر
commissioned officers	افسر
corona australis	افسر
coronae australis	افسر
coronate	افسر
jemadar	افسر
line officer	افسر صف
pretor	افسر
officer	افسر
officers	افسر
pretorian	افسر
violates	هتک احترام کردن
national salute	احترام به پرچم ملی
respect	احترام محترم شمردن
respect [for somebody or something]	احترام [به کسی یا چیزی]
respects	احترام محترم شمردن
venerable	قابل احترام ارجمند
interment flag	پرچم احترام شهدا
to render homage	ادای احترام کردن
to pay homage	ادای احترام کردن
to do homage	ادای احترام کردن
to the color	شیپور احترام پرچم
estimably	بطور قابل احترام
to do make or pay obeisance to	بکسی احترام گزاردن
honorable	لایق احترام شرافتمندانه
venerating	ستایش و احترام کردن
venerates	ستایش و احترام کردن
In deference to public opinion.	به احترام افکار عمومی
violate	هتک احترام کردن
revere	احترام گذارندن حرمت
violated	هتک احترام کردن
revered	احترام گذارندن حرمت
reveres	احترام گذارندن حرمت
revering	احترام گذارندن حرمت
respectfulness	رعایت احترام وادب
esteemed	فرد مورد احترام
venerate	ستایش و احترام کردن
venerated	ستایش و احترام کردن
subofficer	افسر جزء
supply officer	افسر تدارکات
reserve officer	افسر وفیفه
police officer	افسر شهربانی
police officers	افسر پلیس
flying officer	افسر خلبان
flying officer	افسر پرواز
forward air controller	افسر نافرمقدم
surveying officer	افسر تحقیق
The officer on night duty.	افسر کشیک شب
police officers	افسر شهربانی
property officer	افسر اموال
reserve officer	افسر احتیاط
personnel officer	افسر اجودانی
personnel officer	افسر پرسنل
watch officer	افسر نگهبان
officer of the day	افسر نگهبان
officer in charge	افسر مسئول
officer of the watch	افسر نگهبان
officer on duty	افسر مسئول
subassembly officer	افسر جزء

officer of the guard

افسر گارد احترام