English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (32 milliseconds)
English Persian
declare افهار کردن گفتن
declares افهار کردن گفتن
declaring افهار کردن گفتن
Search result with all words
dogmatize امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
Other Matches
apophasis افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
statable افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
remarks افهار داشتن افهار نظریه دادن
remark افهار داشتن افهار نظریه دادن
stateable افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
remarked افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarking افهار داشتن افهار نظریه دادن
expressed افهار کردن
suggested افهار کردن
express افهار کردن
expresses افهار کردن
suggests افهار کردن
expressing افهار کردن
suggesting افهار کردن
suggest افهار کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
remarks افهار نظر کردن
profess ادعا یا افهار کردن
pronounce افهار عقیده کردن
suggesting افهار عقیده کردن
opine افهار عقیده کردن
to profess regret افهار تاسف کردن
fawn افهار دوستی کردن
condole افهار تاسف کردن
professes ادعا یا افهار کردن
professing ادعا یا افهار کردن
misstate افهار غلط کردن
suggests افهار عقیده کردن
pronounces افهار عقیده کردن
asserted افهار قطعی کردن
suggested افهار عقیده کردن
asserting افهار قطعی کردن
offers افهار یاابراز کردن
suggest افهار عقیده کردن
offered افهار یاابراز کردن
offer افهار یاابراز کردن
pish افهار نفرت کردن
fawned افهار دوستی کردن
asserts افهار قطعی کردن
to make a suggestion افهار عقیده کردن
fawns افهار دوستی کردن
assert افهار قطعی کردن
pass an opnion افهار عقیده کردن
observing افهار عقیده کردن
resents افهار رنجش کردن
make a comment افهار نظر کردن
express one's views افهار نظر کردن
pass an opinion افهار عقیده کردن
make a suggestion افهار عقیده کردن
express an opinion افهار عقیده کردن
back-pedals افهار ندامت کردن
remarking افهار نظر کردن
back-pedalled افهار ندامت کردن
back-pedal افهار ندامت کردن
observes افهار عقیده کردن
resented افهار رنجش کردن
back-pedalling افهار ندامت کردن
observed افهار عقیده کردن
resent افهار رنجش کردن
remarked افهار نظر کردن
resenting افهار رنجش کردن
observe افهار عقیده کردن
remark افهار نظر کردن
revolt شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
asseverate بطور جدی افهار کردن تصریح کردن
revolts شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
alluded افهار کردن مربوط بودن به
importing به کشور اوردن افهار کردن
to declare oneself قصد خودرا افهار کردن
imported به کشور اوردن افهار کردن
allude افهار کردن مربوط بودن به
alludes افهار کردن مربوط بودن به
alluding افهار کردن مربوط بودن به
import به کشور اوردن افهار کردن
to make a remark حرفی زدن افهار نظری کردن
assault افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaulted افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaults افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
opine افهار نظر کردن نظریه دادن
to recede from an engagement از افهار عقیدهای خود داری کردن
boh صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boo صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boos صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
booing صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
booed صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
state- افهار کردن وتصریح کردن
states افهار کردن وتصریح کردن
stated افهار کردن وتصریح کردن
stating افهار کردن وتصریح کردن
state افهار کردن وتصریح کردن
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
greeted درود گفتن تبریک گفتن
greet درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
greets درود گفتن تبریک گفتن
ranten لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complements تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranting لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complement تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rants لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
come out with <idiom> بیان کردن ،گفتن
turn thumbs down <idiom> رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
have it <idiom> گفتن ،ادعا کردن
hallucinating هذیان گفتن اشتباه کردن
iterate دوباره گفتن بازگو کردن
abdicate تفویض کردن ترک گفتن
gratulate تبریک گفتن سلام کردن
abdicating تفویض کردن ترک گفتن
abdicated تفویض کردن ترک گفتن
abdicates تفویض کردن ترک گفتن
tongues گفتن دارای زبانه کردن
welcome خوشامد گفتن پذیرایی کردن
enunciate اعلام کردن صریحا گفتن
enunciated اعلام کردن صریحا گفتن
enunciates اعلام کردن صریحا گفتن
enunciating اعلام کردن صریحا گفتن
cites اتخاذ سند کردن گفتن
cited اتخاذ سند کردن گفتن
enouce بیان کردن بصراحت گفتن
cite اتخاذ سند کردن گفتن
welcoming خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcomes خوشامد گفتن پذیرایی کردن
rumored شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumour شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumoured شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumours شایعه گفتن و یا پخش کردن
welcomed خوشامد گفتن پذیرایی کردن
lecturing سخنرانی کردن خطابه گفتن
citing اتخاذ سند کردن گفتن
hallucinate هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated هذیان گفتن اشتباه کردن
rumor شایعه گفتن و یا پخش کردن
hallucinates هذیان گفتن اشتباه کردن
lectures سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectured سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecture سخنرانی کردن خطابه گفتن
rumors شایعه گفتن و یا پخش کردن
to mince matters از گفتن راستی فرو گذار کردن
affirms بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirmed بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirming بطور قطع گفتن تصدیق کردن
droned وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
Easier said than done . <proverb> گفتن سهل تر از عمل کردن است .
drone وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
jaber وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
drones وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droning وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
taunted دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to wheeze out باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
to speak one's mind اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to be rude to any one به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
sputters تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
to talk in a whisper بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
affirmance افهار
proposal افهار
say so افهار
say-so افهار
testimony افهار
adduction افهار
dixit افهار
allegation افهار
allegations افهار
avouchment افهار
showings افهار
showing افهار
testimonies افهار
enouncement افهار
proposals افهار
indigitation افهار
adductor افهار
saying افهار
predication افهار
sayings افهار
utterances افهار
utterance افهار
declaration افهار
declarations افهار
statements افهار
statement افهار
assertor افهار کننده
assertive افهار کننده
suggester افهار کننده
declares افهار داشتن
remark افهار بیان
remarks افهار بیان
asseveration افهار جدی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com