Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
To have enlightened ideas. To be an intellectual.
افکار روشنی داشتن
Other Matches
lucidity
روشنی
perspicuity
روشنی
photogenic
روشنی زا
diaphaneity
روشنی
glim
روشنی
pellucidness
روشنی
fenestra
روشنی
liveliness
روشنی
irradiancy
روشنی
clarification
روشنی
conspicuity
روشنی
plainess
روشنی
clearness
روشنی
irradiance
روشنی
pellucidity
روشنی
brightness
روشنی
limpidity or limpidness
روشنی
shines
روشنی
lucency
روشنی
shine
روشنی
clarity
روشنی
breasts
افکار
breast
افکار
daylight
روشنی روز
luminous
روشنی بخش
illuminative
روشنی بخش
irradiative
روشنی دهنده
picturesqueness
زیبایی روشنی
negative glow
روشنی منفی
daylit
روشنی روز
brainchild
زاییده افکار
public opinion
افکار عمومی
daydreams
افکار پوچ
musing
غرق در افکار
train of thought
رشته افکار
daydreaming
افکار پوچ
daydreamed
افکار پوچ
daydream
افکار پوچ
ideas if reference
افکار عطفی
conception
زاییده افکار
concept
زاییده افکار
internal conception
زاییده افکار
idea
زاییده افکار
thoughts
افکار خیال
good deeds
افکار نیکو
thought
افکار خیال
clearness
روشنی وصاف بودن
eclat
روشنی خیره کننده
obscurantist
مخالف روشنی فکر
luminous
روشنی بخش روشن
street lightning
روشنی راه و خیابان
cardinal sin
عملمغایر با افکار عمومی
mind readers
کاشف افکار دیگران
telepathy
ارتباط افکار با یکدیگر
mind reading
کشف افکار دیگران
strong minded
دارای افکار مردانه
parochialism
محدودیت در افکار وعقایدمحلی
mind reader
کاشف افکار دیگران
vox populi
اراء یا افکار مردم
In deference to public opinion.
به احترام افکار عمومی
wishful thinking
افکار واهی و پوچ
dazzle
تابش یا روشنی خیره کننده
enlightement
روشنی فکر اگاهی حقیقی
dazzling
تابش یا روشنی خیره کننده
dazzles
تابش یا روشنی خیره کننده
dazzled
تابش یا روشنی خیره کننده
landing vehicle
خود روشنی دار اب خاکی
to think aloud
افکار خود را
[بلند]
گفتن
egghead
روشنفکر دارای افکار بلند
bemuse
غرق افکار شاعرانه کردن
To pick other peoples brains.
از افکار دیگران استفاده کردن
to think out loud
افکار خود را
[بلند]
گفتن
eggheads
روشنفکر دارای افکار بلند
ideology
مبحث افکار وارزوهای باطنی
ideologies
مبحث افکار وارزوهای باطنی
self revelation
افشاء افکار واحساسات شخصی
idealogy
مبحث افکار وارزوهای باطنی
ambiguity
آنچه به روشنی تعریف نشده است
ambiguities
آنچه به روشنی تعریف نشده است
cascade image intensifier
تقویت کننده روشنی عکس یاشفافیت ان
steering brake
قفل فرمان خود روشنی دار
representationalist
معتقد بفلسفه ایده هاو افکار
cause cTlFbre
موردیکهنظر افکار عمومیرا بهخود جلبکند
I don't know what to make of him.
من افکار او
[مرد]
را درک نمی کنم.
A dialogue .
گفت وشنود ( بحث وتبادل افکار ونظریات )
intrusive thoughts
اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
ideologist
ایده ئولوگ کسی که در مورد افکار وعقاید مطالعه میکند
supernova
ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
supernovae
ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
supernovas
ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
sight
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sights
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
self absorption
غرق در خویش غرق شدن در افکار
academic freedom
آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
bright anneal
روشنی ناشی از گداختن گداختن
brain washing
مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
blip
نقاط درخشان روی صفحه رادار علامت روشنی که نشانه تعقیب امواج روی لامپ صفحه رادار است
blips
نقاط درخشان روی صفحه رادار علامت روشنی که نشانه تعقیب امواج روی لامپ صفحه رادار است
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to go hot
تب داشتن
to possess
داشتن
to have
داشتن
to hold
داشتن
to be feverish
تب داشتن
to be in a f.
تب داشتن
having
داشتن
have
داشتن
doubts
شک داشتن
doubting
شک داشتن
doubted
شک داشتن
to have possession of
داشتن
to have f.
تب داشتن
to hold a meeting
داشتن
possessing
داشتن
possesses
داشتن
relieves
داشتن
possess
داشتن
redolence
بو داشتن
relieve
داشتن
relieving
داشتن
intercommon
داشتن
own
داشتن
owned
داشتن
owning
داشتن
owns
داشتن
monogyny
داشتن یک زن
lackvt
کم داشتن
doubt
شک داشتن
lack
کم داشتن
lacked
کم داشتن
lacks
کم داشتن
want
کم داشتن
bears
در بر داشتن
bears
داشتن
bear
در بر داشتن
bear
داشتن
wanted
کم داشتن
deserves
استحقاق داشتن
scoot
سرعت داشتن
contradicted
تناقض داشتن با
recoil
واکنش داشتن بر
recoils
واکنش داشتن بر
contradict
تناقض داشتن با
to have in mind
در نظر داشتن
contradicts
تناقض داشتن با
hear
خبر داشتن
abominating
تنفر داشتن
abominates
تنفر داشتن
abominated
تنفر داشتن
abominate
تنفر داشتن
reck
پروا داشتن
reck
بیم داشتن
reck
باک داشتن
outclassing
برتری داشتن بر
recoiling
واکنش داشتن بر
tolerate
طاقت داشتن
repugn
تناقض داشتن
resile
انعطاف داشتن
retroact
واکنش داشتن
vibrate
ارتعاش داشتن
schismatize
شقاق داشتن
vibrating
ارتعاش داشتن
vibrates
ارتعاش داشتن
scoots
سرعت داشتن
scooting
سرعت داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com