English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
Other Matches
It is avery good ( an original ) idea. فکر بسیار خوبی است
embassies سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassy سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
We expected as much . انتظارش راهم داشتیم
We were having dinner when. . . داشتیم شام می خوردیم که ..
we had coffee of a kind یکجورقهوهای داشتیم یاخوردیم
we had a stormy passage یک سفر طوفانی داشتیم
We had a slight contretemps at the parking lot [car park] . ما یک مشاجره خفیفی در پارکینگ داشتیم.
We were just talking about you. الان داشتیم حرف تورامی زدیم
That evening we had company . آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
we had a good time خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
we had a heavy p to day امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
ultra high frequency بسامد بسیار بسیار زیاد
u.h.f. بسامد بسیار بسیار زیاد
we had a narrow majority بزور اکثریت پیدا کردیم اکثریت کمی داشتیم
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
staying اقامت
inhabitance اقامت
inhabitation اقامت
commorant اقامت
tarriance اقامت
residing اقامت
inhabitancy اقامت
agreeableness خوبی
agreeability خوبی
admirableness خوبی
nicety خوبی
wellness خوبی
niceties خوبی
charmingness خوبی
Excellencies خوبی
goodliness خوبی
Excellency خوبی
goodness خوبی
niceness خوبی
primeness خوبی
sojourns اقامت موقتی
permission to reside پروانه اقامت
domicile محل اقامت
sojourn اقامت موقتی
permission to stay پروانه اقامت
permit of residence پروانه اقامت
domiciles محل اقامت
reside اقامت داشتن
residences محل اقامت
permission to reside جواز اقامت
remained اقامت کردن
remain اقامت کردن
resides اقامت داشتن
permission to stay جواز اقامت
permit of residence جواز اقامت
resided اقامت داشتن
passport of residence گذرنامه اقامت
residence permit جواز اقامت
residence permit پروانه اقامت
domicil محل اقامت
domiciliate محل اقامت
homes اقامت گاه
dwell اقامت گزیدن
sojoiurn اقامت موقتی
seats محل اقامت
dwells اقامت گزیدن
residential مربوط به اقامت
dwelled اقامت گزیدن
seat محل اقامت
residence محل اقامت
residency محل اقامت
seated محل اقامت
home اقامت گاه
excellence خوبی تفوق
gracing زیبایی خوبی
graces زیبایی خوبی
graced زیبایی خوبی
with the best of them <idiom> به خوبی هرکس
our library is well stocked خوبی دارد
lambhood بره خوبی
the work was well paid پول خوبی
fineness لطافت خوبی
grace زیبایی خوبی
a nice guy آدم خوبی
bovarism بوواری خوبی
a nice guy مرد خوبی
the watch is warranted خوبی ساعت
poverty is a good test خوبی است
I made a decent profit. سود خوبی بر دم
as good as بهمان خوبی
epicurus و خوبی است
good wishes ارزوی خوبی
sojoiurn موقتا اقامت کردن
service at domicile ابلاغ در محل اقامت
abode رحل اقامت افکندن
sojourn موقتا" اقامت کردن
franchise du quartier مصونیت محل اقامت
sojourns موقتا" اقامت کردن
student residence permit جواز اقامت دانشجوئی
abodes رحل اقامت افکندن
indefinite leave to remain [British E] جواز اقامت دائمی
permanent residence permit جواز اقامت دائمی
state-of-the-art بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
cash cow <idiom> منبع خوبی از پول
He is a good ( nice ) fellow(guy) اوآدم خوبی است
He writes well . he wields a formidable pen . قلم خوبی دارد
maintains به خوبی مراقبت شده
maintained به خوبی مراقبت شده
Both of us will make a good team. ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
kick up one's heels <idiom> زمان خوبی داشتن
maintain به خوبی مراقبت شده
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
what a nice man he is! چه ادم خوبی است !
He pocketed a tidy sum. پول خوبی به جیب زد
out of kilter <idiom> دربالانس خوبی نبودن
worse for wear <idiom> نهبه خوبی جدیدتر
feel like a million dollars <idiom> احساس خوبی داشتن
they put up a good fight جنگ خوبی کردند
residentship اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
nonresidence عدم اقامت غیر مقیم
nonresidency عدم اقامت غیر مقیم
residential وابسته به اقامت قابل سکنی
interne یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
to pocket a tidy sum <idiom> پول خوبی به جیب زدن
What find bath. عجب حمام خوبی است
he is a bad husband خانه دار خوبی نیست
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
he has a fine p in the town اوخانه خوبی در شهر دارد
Good number ! حقه [نمایش] خوبی بود!
He has a good permanent job. شغل ثابت خوبی دارد
She made a good wife. اوزن خوبی ازآب درآمد
to set a good example سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
She has been a good wife to him. همسر خوبی برایش بوده
I got good marks in the exams . نمرات خوبی درامتحان آوردم
bite the hand that feeds you <idiom> جواب خوبی را با بدی دادن
live it up <idiom> روز خوبی راداشته باشید
have an eye for <idiom> سلیقه خوبی درچیزی داشتن
squatter اقامت گزین درزمین غیر معمور
deanery سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
squatters اقامت گزین درزمین غیر معمور
franchisede i'hotel مصونیت محل اقامت نمایندگان خارجی
deaneries سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
fizzle out <idiom> خراب شدن بعداز شروع خوبی
get to first base <idiom> موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
paragons مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
well handled بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
we went for a good round گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
quality ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
qualities ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
paragon مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
residency اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
residency محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
vicarage محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
vice presidency مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
vicarages محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
outstay بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
coloury دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
He has a strong punch. ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
This is a good residential are ( neighbourhood ) . اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
organizations روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organisations روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
We all think he is very nice. ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
blessing in disguise <idiom> [چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
university extension تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
beauty is in the eyes of the beholder <proverb> اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
optical طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
minister resident صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
graphics UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
dark bulb نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
utilitarianism بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
letter quality printing چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
aniline رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
the end sanctifies the means خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
He's a good director but he doesn't bear [stand] comparison with Hitchcock. او [مرد ] کارگردان خوبی است اما او [مرد] قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
He shoots well خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
onion skin پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
the well was a bad producer ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
Energy Star استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
by far بسیار
so mush بسیار
awful <adj.> بسیار بد
terrible <adj.> بسیار بد
lousy <adj.> بسیار بد
plenty بسیار
sopping بسیار
seldom بسیار کم
very بسیار
an abundance of بسیار
beastby بسیار
rotten <adj.> بسیار بد
out and a way بسیار
galore بسیار
powerfully بسیار
clinking بسیار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com