English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
Other Matches
resides اقامت داشتن
resided اقامت داشتن
reside اقامت داشتن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
embassies سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassy سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
to have possession of داشتن
to possess داشتن
to go hot تب داشتن
bears در بر داشتن
to have f. تب داشتن
to have داشتن
bears داشتن
to hold داشتن
bear در بر داشتن
bear داشتن
to hold a meeting داشتن
to be in a f. تب داشتن
lacked کم داشتن
doubts شک داشتن
doubting شک داشتن
doubted شک داشتن
doubt شک داشتن
possessing داشتن
possesses داشتن
owns داشتن
owning داشتن
owned داشتن
own داشتن
relieving داشتن
relieves داشتن
relieve داشتن
redolence بو داشتن
lacks کم داشتن
monogyny داشتن یک زن
to be feverish تب داشتن
wanted کم داشتن
want کم داشتن
lackvt کم داشتن
having داشتن
lack کم داشتن
possess داشتن
have داشتن
intercommon داشتن
correspond رابطه داشتن
belonged تعلق داشتن
belongs تعلق داشتن
hankers اشتیاق داشتن
corresponded رابطه داشتن
believed گمان داشتن
possess در تصرف داشتن
believe گمان داشتن
liaising بستگی داشتن
to bear enmity دشمنی داشتن
liaise بستگی داشتن
liaised رابطه داشتن
liaised بستگی داشتن
belong تعلق داشتن
to bring good luck شگون داشتن
possessing در تصرف داشتن
corresponds رابطه داشتن
possesses در تصرف داشتن
liaises رابطه داشتن
liaises بستگی داشتن
liaising رابطه داشتن
liaise رابطه داشتن
reck باک داشتن
abominating تنفر داشتن
abominates تنفر داشتن
abominated تنفر داشتن
abominate تنفر داشتن
to be afraid بیم داشتن
vibrating ارتعاش داشتن
contradicts تناقض داشتن با
contradicted تناقض داشتن با
shimmy لرزش داشتن
shimmy تاب داشتن
repugn تناقض داشتن
resile انعطاف داشتن
retroact واکنش داشتن
schismatize شقاق داشتن
scruple تردید داشتن
scruple وسواس داشتن
hears خبر داشتن
hear خبر داشتن
shilly shally دودلی داشتن
shimmey تاب داشتن
shimmey لرزش داشتن
contradict تناقض داشتن با
to be in a state of a بیم داشتن
vibrates ارتعاش داشتن
vibrated ارتعاش داشتن
vibrate ارتعاش داشتن
scoots سرعت داشتن
scooting سرعت داشتن
scooted سرعت داشتن
scoot سرعت داشتن
deserves استحقاق داشتن
deserve استحقاق داشتن
to bear a grudge لج یاکینه داشتن
to bear any one a grudge به کسی لج داشتن
to be in rapport تماس داشتن
see after توجه داشتن به
implying دلالت داشتن
to be in arrear پس افت داشتن
imply دلالت داشتن
to be in contact تماس داشتن
implies دلالت داشتن
to be in debt بدهی داشتن
tolerating طاقت داشتن
tolerates طاقت داشتن
tolerated طاقت داشتن
tolerate طاقت داشتن
to be in demand طالب داشتن
believes گمان داشتن
hankered اشتیاق داشتن
to hold in reverence محترم داشتن
to keep up prices نرخهارابالانگاه داشتن
to keep watch پاس داشتن
to know by heart ازحفظ داشتن
to know for certain یقین داشتن
to know what's what خبرازجهان داشتن
limps سکته داشتن
limping سکته داشتن
limped سکته داشتن
limp سکته داشتن
nettles رنجه داشتن
nettle رنجه داشتن
to keep shop دکان داشتن
to keep in نگاه داشتن
to keep any one waiting نگاه داشتن
to regard with reverence محترم داشتن
refrains نگاه داشتن
refraining نگاه داشتن
refrained نگاه داشتن
refrain نگاه داشتن
to in sight into something بصیرت داشتن
to keep a carriage درشکه داشتن
stick-ups برجستگی داشتن
stick-up برجستگی داشتن
stick up برجستگی داشتن
to keep a fast روزه داشتن
cravings اشتیاق داشتن
craves اشتیاق داشتن
craved اشتیاق داشتن
to put to a pause نگاه داشتن
to run on ادامه داشتن
to send away اعزام داشتن
to show f. سرجنگ داشتن
quavers ارتعاش داشتن
quavering ارتعاش داشتن
quavered ارتعاش داشتن
quaver ارتعاش داشتن
fizzing گاز داشتن
fizzes گاز داشتن
fizzed گاز داشتن
to owe one a grudge با کسی لج داشتن
to observe a fast روزه داشتن
to look forward to انتظار داشتن
crave اشتیاق داشتن
to lay by the heels باز داشتن
to lay fast نگاه داشتن
to lie heavy on one's heart رنجه داشتن
bode شگون داشتن
bode دلالت داشتن
undulates نوسان داشتن
to lie heavy on one's heart معذب داشتن
undulated نوسان داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com