English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
residentship اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
Other Matches
diplomatic representation نمایندگی سیاسی
residentship نمایندگی سیاسی در کشورتحت الحمایه
apostolic delegate نمایندگی سیاسی پاپ سفیرکبیر پاپ
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
per procurationem به نمایندگی قبولی برات به نمایندگی دیگری نوشتن
embassy سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassies سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
apolitical دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
self determination استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
political ties هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
legatine دارای مقام نمایندگی پاپ نمایندگی پاپ
immunity مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
political circles محافل سیاسی دوایر سیاسی
politics علم سیاسی امور سیاسی
titles صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
title صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
reestablishment of diplomatic relations برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
eponym عنوان دهنده عنوان مشخص
politic سیاسی نماینده سیاسی
tarriance اقامت
inhabitance اقامت
residing اقامت
inhabitation اقامت
inhabitancy اقامت
commorant اقامت
staying اقامت
isonomy برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
legation نمایندگی
agentship نمایندگی
delegation نمایندگی
agency نمایندگی
agencies نمایندگی
delegacy نمایندگی
deputyship نمایندگی
representations نمایندگی
representation نمایندگی
per pro به نمایندگی
legislation نمایندگی
delegations نمایندگی
procuration نمایندگی
proxyship نمایندگی
represented by به نمایندگی
acting on behalf of به نمایندگی
solicitorship نمایندگی
representing به نمایندگی
legations نمایندگی
domiciliate محل اقامت
home اقامت گاه
permission to reside جواز اقامت
permission to stay جواز اقامت
permit of residence جواز اقامت
permission to reside پروانه اقامت
permission to stay پروانه اقامت
permit of residence پروانه اقامت
dwell اقامت گزیدن
dwelled اقامت گزیدن
seat محل اقامت
seated محل اقامت
residential مربوط به اقامت
seats محل اقامت
passport of residence گذرنامه اقامت
domicil محل اقامت
dwells اقامت گزیدن
resides اقامت داشتن
resided اقامت داشتن
sojoiurn اقامت موقتی
reside اقامت داشتن
homes اقامت گاه
residence permit جواز اقامت
residence permit پروانه اقامت
sojourns اقامت موقتی
sojourn اقامت موقتی
remain اقامت کردن
remained اقامت کردن
residence محل اقامت
residency محل اقامت
residences محل اقامت
domicile محل اقامت
domiciles محل اقامت
broaching ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
legateship نمایندگی پاپ
deputised نمایندگی دادن
deputises نمایندگی دادن
deputising نمایندگی دادن
deputize نمایندگی دادن
factorship نمایندگی تجاری
factoring of credit نمایندگی اعتبار
deputized نمایندگی دادن
deputizes نمایندگی دادن
deputizing نمایندگی دادن
sales represntative نمایندگی فروش
delegates به نمایندگی فرستادن
represents نمایندگی داشتن
subagency نمایندگی فرعی
represented نمایندگی داشتن
agentship محل نمایندگی
deputation هیئت نمایندگی
represent نمایندگی داشتن
consular representation نمایندگی کنسولی
delegating نمایندگی دادن
delegate به نمایندگی فرستادن
delegated نمایندگی دادن
delegate نمایندگی دادن
delegated به نمایندگی فرستادن
delegates نمایندگی دادن
delegating به نمایندگی فرستادن
depute نمایندگی کردن
deputations نماینده نمایندگی
deputations هیئت نمایندگی
commercial representative نمایندگی بازرگانی
depute نمایندگی دادن به
deputation نماینده نمایندگی
depute نمایندگی دادن
permanent residence permit جواز اقامت دائمی
indefinite leave to remain [British E] جواز اقامت دائمی
student residence permit جواز اقامت دانشجوئی
sojoiurn موقتا اقامت کردن
service at domicile ابلاغ در محل اقامت
sojourn موقتا" اقامت کردن
sojourns موقتا" اقامت کردن
abodes رحل اقامت افکندن
abode رحل اقامت افکندن
franchise du quartier مصونیت محل اقامت
representational وابسته به نمایندگی یا وکالت
attorney نمایندگی وکیل مدافع
represented نمایندگی داشتن از طرف
attorneys نمایندگی وکیل مدافع
proxy نمایندگی وکالت وکالتنامه
represent نمایندگی داشتن از طرف
forwarding agency نمایندگی حمل و نقل
represents نمایندگی داشتن از طرف
nonresidence عدم اقامت غیر مقیم
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
nonresidency عدم اقامت غیر مقیم
interne یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
residential وابسته به اقامت قابل سکنی
commissions حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commission حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
vicarious authority اختیار از طرف دیگری نمایندگی
to sit for a province نمایندگی استانی را در مجلس داشتن
commissioning حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
delegations اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegation اعزام نماینده هیات نمایندگی
deaneries سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
squatters اقامت گزین درزمین غیر معمور
squatter اقامت گزین درزمین غیر معمور
deanery سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
franchisede i'hotel مصونیت محل اقامت نمایندگان خارجی
vice presidency مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
residency محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
outstay بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
vicarages محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
vicarage محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
residency اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
stbtitle عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
university extension تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
peers of scotland بزرگانی که از میان انها 61تن برای نمایندگی در مجلس اعیان برگزیده میشود
peers of iveland بزرگانی که از میان انها 82تن بطور دائم برای نمایندگی برگزیده می شوند
minister resident صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
socio political سیاسی
politicos سیاسی
politico سیاسی
political سیاسی
diplomatic سیاسی
political economy اتصاد سیاسی
asylums حق پناهندگی سیاسی
political economy اقتصاد سیاسی
political offences جرائم سیاسی
political forces نیروهای سیاسی
diplomatic immunity مصونیت سیاسی
political isolation انزوای سیاسی
politics اصول سیاسی
political propaganda تبلیغات سیاسی
terrorists ادمکش سیاسی
political mission هیئت سیاسی
terrorist ادمکش سیاسی
politicians مرد سیاسی
politician مرد سیاسی
political offence جرم سیاسی
political mission ماموریت سیاسی
political matters مسائل سیاسی
political psychology روانشناسی سیاسی
anarchy بی ترتیبی سیاسی
envoyship نمایندگان سیاسی
terrors ادمکشی سیاسی
envoy فرستاده سیاسی
envoys فرستاده سیاسی
talk politics گفتگوی سیاسی
diplomatic mission هیئت سیاسی
terror ادمکشی سیاسی
state criminals مجرمین سیاسی
state criminals مقصرین سیاسی
political rights حقوق سیاسی
ecclesia مجلس سیاسی
politicking فعالیت سیاسی
demarche اقدام سیاسی
diplomatic channels طرق سیاسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com