Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (7 milliseconds)
English
Persian
squatter
اقامت گزین درزمین غیر معمور
squatters
اقامت گزین درزمین غیر معمور
Other Matches
embassies
سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassy
سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
aground
درزمین
monogynous
تک گزین
selections
گزین
selection
گزین
anchoress
زن عزلت گزین
light switch
نور گزین
channel selector
مجرا گزین
permselective
نفوذ گزین
switches
راه گزین
switch
راه گزین
ancress
زن عزلت گزین
switched
راه گزین
embed
درزمین پنهان کردن
embeds
درزمین پنهان کردن
switched
گزینه راه گزین
switches
گزینه راه گزین
switch
گزینه راه گزین
switching circuit
مدار راه گزین
selective ion electrode
الکترود یون گزین
wavelength selector
طول موج گزین
switching function
تابع راه گزین
switch register
ثبات راه گزین
weak safety
جلوگیری درزمین مهاجم درجبهه او
kirkyard
گورستانی که درزمین کلیساواقع است
dig in
جای پاکندن درزمین ازطرف توپزن
squelched
صدای چلپ چلوپ پوتین درزمین گل الود
squelch
صدای چلپ چلوپ پوتین درزمین گل الود
squelching
صدای چلپ چلوپ پوتین درزمین گل الود
squelches
صدای چلپ چلوپ پوتین درزمین گل الود
play through
رد شدن گلف باز یا گروه درزمین از بازیگر کند
divining rod
میله یا عصای مخصوص کشف اب ومواد معدنی درزمین
outside agency
شخصی که مجاز نیست درزمین گلف به بازیگر کمک فکری کند
observation pipe
لوله ایکه جهت تعیین سطح اب زیرزمینی درزمین حفر گردد
tarriance
اقامت
commorant
اقامت
inhabitation
اقامت
inhabitance
اقامت
inhabitancy
اقامت
residing
اقامت
staying
اقامت
dwells
اقامت گزیدن
permission to stay
پروانه اقامت
permit of residence
پروانه اقامت
domiciles
محل اقامت
residence permit
پروانه اقامت
sojourn
اقامت موقتی
resides
اقامت داشتن
domiciliate
محل اقامت
domicile
محل اقامت
permission to reside
پروانه اقامت
dwelled
اقامت گزیدن
residential
مربوط به اقامت
dwell
اقامت گزیدن
sojoiurn
اقامت موقتی
homes
اقامت گاه
permission to reside
جواز اقامت
residence permit
جواز اقامت
permission to stay
جواز اقامت
permit of residence
جواز اقامت
passport of residence
گذرنامه اقامت
domicil
محل اقامت
seat
محل اقامت
resided
اقامت داشتن
home
اقامت گاه
remain
اقامت کردن
remained
اقامت کردن
residence
محل اقامت
residences
محل اقامت
seated
محل اقامت
seats
محل اقامت
sojourns
اقامت موقتی
reside
اقامت داشتن
residency
محل اقامت
student residence permit
جواز اقامت دانشجوئی
permanent residence permit
جواز اقامت دائمی
indefinite leave to remain
[British E]
جواز اقامت دائمی
sojourn
موقتا" اقامت کردن
abode
رحل اقامت افکندن
franchise du quartier
مصونیت محل اقامت
sojourns
موقتا" اقامت کردن
service at domicile
ابلاغ در محل اقامت
sojoiurn
موقتا اقامت کردن
abodes
رحل اقامت افکندن
unpicked
نچیده گزین نشده انتخاب نشده
residential
وابسته به اقامت قابل سکنی
interne
یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
residentship
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
nonresidence
عدم اقامت غیر مقیم
nonresidency
عدم اقامت غیر مقیم
franchisede i'hotel
مصونیت محل اقامت نمایندگان خارجی
deanery
سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
deaneries
سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
runoff coefficient
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
vicarages
محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
vice presidency
مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
vicarage
محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
outstay
بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
residency
اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
residency
محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
alley
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleys
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleyways
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
university extension
تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
minister resident
صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com