English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (37 milliseconds)
English Persian
lodge a complaint اقامه دعوی کردن
Search result with all words
pretend دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
bring a suit against a person اقامه دعوی علیه کسی کردن
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
lodge a complaint against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
go to law اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
Other Matches
initiating proceedings اقامه دعوی
bringing an action اقامه دعوی
right of action حق اقامه دعوی
judge advocate اقامه کننده دعوی
forclosure سلب حق اقامه دعوی ممانعت
demurrer ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
bring اقامه کردن
raises اقامه کردن
advance اقامه کردن
adduee اقامه کردن
advances اقامه کردن
bringing اقامه کردن
advancing اقامه کردن
prefer اقامه کردن
posing اقامه کردن
allege اقامه کردن
brings اقامه کردن
raise اقامه کردن
posed اقامه کردن
poses اقامه کردن
alleging اقامه کردن
alleges اقامه کردن
pose اقامه کردن
preferring اقامه کردن
prefers اقامه کردن
put in اقامه کردن
producing اقامه ارائه کردن
pretends دروغی اقامه کردن
pretending دروغی اقامه کردن
pretend دروغی اقامه کردن
account دلیل موجه اقامه کردن
pleads در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
produce اقامه کردن ارائه دادن سند
produced اقامه کردن ارائه دادن سند
produces اقامه کردن ارائه دادن سند
set up اقامه یا طرح کردن تولید کردن
adducing اقامه کردن تقدیم کردن
adduces اقامه کردن تقدیم کردن
adduced اقامه کردن تقدیم کردن
adduce اقامه کردن تقدیم کردن
restitution of conjugal rights دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
sued دعوی کردن
sues دعوی کردن
quarrel دعوی کردن
quarrelling دعوی کردن
quarreling دعوی کردن
set up claim to دعوی کردن
quarreled دعوی کردن
quarrelled دعوی کردن
suing دعوی کردن
quarrels دعوی کردن
sue دعوی کردن
stet processus گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
pretend to دعوی یا ادعا کردن
quarrelling دعوی کردن منازعه
quarrelled دعوی کردن منازعه
litigates طرح دعوی کردن
quarreled دعوی کردن منازعه
relinquish ترک دعوی کردن
quarreling دعوی کردن منازعه
relinquished ترک دعوی کردن
relinquishes ترک دعوی کردن
litigated طرح دعوی کردن
disaffirm ترک دعوی کردن
disclaimed ترک دعوی کردن
traverses تکذیب کردن دعوی
traversed تکذیب کردن دعوی
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> شروع به دعوی کردن
traverse تکذیب کردن دعوی
disclaims ترک دعوی کردن
disclaim ترک دعوی کردن
relinquish a claim ترک دعوی کردن
quarrel دعوی کردن منازعه
quarrels دعوی کردن منازعه
litigating طرح دعوی کردن
litigate طرح دعوی کردن
traversing تکذیب کردن دعوی
subduct ترک دعوی کردن
disclaiming ترک دعوی کردن
pretends بخود بستن دعوی کردن
pretending بخود بستن دعوی کردن
pretend بخود بستن دعوی کردن
dismissals عزل مختومه کردن دعوی
dismissal عزل مختومه کردن دعوی
to pretend to wisdom دعوی عقل یا حکمت کردن
litigated دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
to start quarrelling <idiom> شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
processes جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
to square up خود را آماده کردن [برای دعوی یا حمله]
redundancy در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancies در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
process جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
disaffirm دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
productions اقامه
erection اقامه
inductions اقامه
adduction اقامه
induction اقامه
production اقامه
adductor اقامه
erections اقامه
trover دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
call to prayer اقامه قبل از نماز
cross action علیه وی اقامه کند
compounding a felony سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
non claim فروگذاری از اقامه دعوادرمدت قانونی
demonstratively با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
inductility عدم امادگی برای لوله شدن اقامه
interplead پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
pleadings افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
briefed خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
lawsuit دعوی
quarrelling دعوی
quarrelled دعوی
professions دعوی
quarreling دعوی
cases دعوی
case دعوی
pretension دعوی
pretensions دعوی
strife دعوی
quarrel دعوی
quarrels دعوی
claim دعوی
claims دعوی
claimed دعوی
claiming دعوی
suit at law دعوی
quarreled دعوی
profession دعوی
lawsuits دعوی
pleas پاسخ دعوی
personal action دعوی منقول
issued موضوع دعوی
parties of dispute اصحاب دعوی
substituted service اوراق دعوی
litigation ترافع دعوی
desistement ترک دعوی
parties to a dispute اصحاب دعوی
counterclaim دعوی متقابل
mertis of the case ماهیت دعوی
acquittance سندترک دعوی
counter claim دعوی متقابل
issue موضوع دعوی
acquittance ترک دعوی
litigation دعوی قضایی
personal action دعوی شخصی
jactitation دعوی دروغ
retraxit استرداد دعوی
disclaimer ترک دعوی
plea پاسخ دعوی
suited خواستگاری دعوی
civil action دعوی مدنی
ancillary suit دعوی طاری
claim for restitution دعوی استرداد
withdrawal of a case استرداد دعوی
cross action دعوی متقابل
subject of debate موضوع دعوی
suit خواستگاری دعوی
s.c همان دعوی
object of claim خواسته دعوی
jactation دعوی دروغ
set off دعوی متقابل
the litigants طرفین دعوی
desistement انصراف از دعوی
party to a suit طرف دعوی
suits خواستگاری دعوی
issues موضوع دعوی
proceeding for damage دعوی خسارت
nullity proceeding دعوی بطلان
criminal action دعوی جزایی
splitting a cause of action تجزیه دعوی
opponent طرف دعوی
opponents طرف دعوی
prime impression دعوی ابتدایی
case دعوی مورد
lis mota شروع دعوی
relinquishment of a claim ترک دعوی
post litem motam پس از طرح دعوی
claimants اصحاب دعوی
pretension دعوی خودفروشی
waiving a claim اسقاط دعوی
prime impression دعوی بدوی
pretensions دعوی خودفروشی
vexatious action دعوی ایذائی
parties اصحاب دعوی
cases دعوی مرافعه
relinquishment of a claim اسقاط دعوی
litigant طرف دعوی
hearings استماع دعوی
disclaimers ترک دعوی
hearing استماع دعوی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com