Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (4 milliseconds)
English
Persian
power
اقتدار و اختیار
powered
اقتدار و اختیار
powering
اقتدار و اختیار
powers
اقتدار و اختیار
Search result with all words
to delegate one's powers to somebody
اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن
[اصطلاح رسمی]
Other Matches
weapons free
جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
sceptres
اقتدار
authority
اقتدار
sceptre
اقتدار
sovereigns
با اقتدار
sovereign
با اقتدار
suzerrainty
اقتدار
scepters
اقتدار
absolute authortity
اقتدار مطلق
kingdom
حوزه اقتدار
powerlessness
عدم اقتدار
under foot
درحیطه اقتدار
powerfully
از روی اقتدار زیاد
sovereignty
اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
powered
اقتدار سلطه نیروی برق
powering
اقتدار سلطه نیروی برق
power
اقتدار سلطه نیروی برق
powers
اقتدار سلطه نیروی برق
occupation authority
اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
authentication
به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
umbrella
طرح چتر
[یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
at the d. of
به اختیار
options
اختیار
authority
اختیار
liberties
اختیار
liberty
اختیار
incoercible
بی اختیار
freedom of the will
اختیار
voluntariness
اختیار
credential
اختیار
authorization
اختیار
authorisations
اختیار
wills
اختیار
willed
اختیار
will
اختیار
warrants
اختیار
warranting
اختیار
warranted
اختیار
warrant
اختیار
involuntary
بی اختیار
involuntarily
بی اختیار
spontaneous generation
بی اختیار
spontaneous
بی اختیار
free will
اختیار
tests
اختیار
unconsciously
بی اختیار
control
اختیار
clearance
اختیار
mandating
اختیار
mandates
اختیار
mandated
اختیار
mandate
اختیار
attribution
اختیار
controls
اختیار
veto
حق و اختیار
vetoed
حق و اختیار
vetoes
حق و اختیار
option
اختیار
vetoing
حق و اختیار
unconscious
بی اختیار
controlling
اختیار
test
اختیار
tested
اختیار
cartle blanche
اختیار نامحدود
absolute authortity
اختیار مطلق
at the mercy of
در اختیار دستخوش
authorise
اختیار دادن
will adjust
اتش به اختیار
commander's call
در اختیار فرماندهی
adopter
اختیار کننده
body english
چرخش بی اختیار
cart blanche
اختیار نامحدود
as you wish
به اختیار شماست
governments
عقل اختیار
enables
اختیار دادن
enabling
اختیار دادن
to be a master of
در اختیار خودداشتن
to follow a profession
پیشهای را اختیار
jurisdication
اختیار قانونی
invested with power
دارای اختیار
in the saddle
صاحب اختیار
to make one's option
اختیار کردن
fix on
اختیار کردن
seller's option
اختیار فروشنده
fire at will
اتش به اختیار
the optio to accept or reject
اختیار قبول یا رد
government
عقل اختیار
enabled
اختیار دادن
authorizations
اختیار اجازه
letter of attorney
اختیار نامه
empower
اختیار دادن
adoption
اختیار اتخاذ
certificate of authority
اختیار نامه
full power of attorney
اختیار نامه
power of attorney
اختیار نامه
power of authority
اختیار نامه
power of procuration
اختیار نامه
options
اختیار معامله
warrant of attorney
اختیار نامه
enable
اختیار دادن
option
اختیار معامله
empowered
اختیار دادن
empowering
اختیار دادن
jurisdiction
اختیار قانونی
carte blanche
اختیار تام
carte blanche
اختیار نامحدود
empowers
اختیار دادن
Delegation of Authority
تفویض اختیار
adopted
اختیار شده
ship will adjust
ناو اتش به اختیار
take over in charge
تحت اختیار دراوردن
To authorize someone.
به کسی اختیار دادن
to have the run of a house
اختیار خانهای را داشتن
to rule the roast
اختیار داری کردن
tutelar authority
اختیار ناشی از قیومت
invested with power
اختیار داده شده
commander's call
ساعات در اختیار فرماندهی
discretionally
مطابق میل و اختیار
fire at will
اتش به اختیار خود
catching
در اختیار گرفتن توپ
he wept involuntarily
بی اختیار گریه کرد
plenipotentiary
دارای اختیار تام
plenipotentiaries
دارای اختیار تام
plenipotent
دارای اختیار مطلق
spontaneously
به طیب خاطر بی اختیار
magisterial
مطلق دارای اختیار
option
اختیار خریدیا فروش
lock option
اختیار کاربرد قفل
run the show
اختیار داری کردن
options
اختیار خریدیا فروش
authorizing
اختیار دادن تصویب کردن
authorizes
اختیار دادن تصویب کردن
authorize
اختیار دادن تصویب کردن
authorising
اختیار دادن تصویب کردن
authorises
اختیار دادن تصویب کردن
bureaus
ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
accredits
معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting
معتبر ساختن اختیار دادن
accredit
معتبر ساختن اختیار دادن
It is beyond my authority(control).
اینکار از اختیار من خارج است
to run the show
در کاری اختیار داری کردن
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
bureau
ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
local option
اختیار تعیین محل معینی
local option
اختیار تعیین چیزی درمحل
vicarious authority
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
visitatorial
وابسته به یادارای اختیار بازرسی
delegation of authority
دادن اختیار انجام عمل
Dont mention it . You are welcome.
اختیار دارید (درمقام تعارف )
I'll be happy to help
[assist]
you.
من با کمال میل در اختیار شما هستم.
plenipotentiaries
تام الاختیار دارای اختیار مطلق
plenipotentiary
تام الاختیار دارای اختیار مطلق
to put something at somebody's disposal
چیزی را در دسترس
[اختیار]
کسی گذاشتن
to delegate one's authority to somebody
به کسی اختیار تام دادن
[حقوق]
to empower somebody to do something
اختیار دادن به کسی برای کاری
suzerain
اختیار دار کشور حکومت مطلقه
fiefdoms
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
unprompted
ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
ultra vires
بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
fiefdom
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
as your please
هر طور میل شما است اختیار با شماست
polyandry
اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.
مانند هر کودک، او
[زن]
وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
When drink enters, wisdom departs.
<proverb>
آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
seller's market
بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
investor
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
investors
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
adjunct register
ثبات بیت که در آن بیتهای ابتدایی اطلاعات کنترلی و سایر بیتها در اختیار برنامه است
DD/D
نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد
totaliarian state
دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
empowering
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
triple option
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
empowers
اختیار دادن وکالت دادن
empowering
اختیار دادن وکالت دادن
empowered
اختیار دادن وکالت دادن
empower
اختیار دادن وکالت دادن
letters of administration
حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
authorized
در اختیار قرار داده شده مجاز به اجازه استفاده داده شده
to opt between alternatives
یکی از دو شق را برگزیدن برای برگزیدن یکی از دو شق اختیار داشتن
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com