Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English
Persian
planned economies
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
Other Matches
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
business
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave
امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
businesses
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
pl/m
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
normative economics
اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
api
مجموعهای از توابع و دستورات برنامه استاندارد که به برنامه ساز امکان میدهد با برنامه از طریق برنامه کاربردی دیگر واسط شود
apt
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
scheduled fire
اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
proms
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
prom
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
reaganomics
اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
source
برنامه پیش از ترجمه نوشته شده در زبان برنامه نویسی توسط برنامه نویس
object oriented
روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
new-
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
landing schedule
برنامه پیاده شدن به ساحل برنامه عملیات اب خاکی برنامه فرود
swapped
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
job
دستورات کنترل کار یا برنامه کوتاه که پیش از اجرای برنامه باز میشود و سیستم را طبقه نیاز برنامه تنظیم میکند
jobs
دستورات کنترل کار یا برنامه کوتاه که پیش از اجرای برنامه باز میشود و سیستم را طبقه نیاز برنامه تنظیم میکند
swopped
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swap
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swops
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
expanding economy
اقتصاد در حال توسعه اقتصاد در حال گسترش
dynamic data exchange
در ویندوز ماکروسافت و OS/2 روشی که در آن دو برنامه فعال می توانند دادههای خود را رد و بدل کنند یک برنامه از سیستم عامل می خواهد تا بین دو برنامه اتصال برقرار کند
programming
برنامه ریزی
management
برنامه ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
managements
برنامه ریزی
schematization
برنامه ریزی
planning cycle
دوره برنامه ریزی
adhoc planning
برنامه ریزی روزمره
work out
<idiom>
برنامه ریزی کردن
regional planning
برنامه ریزی منطقهای
programmed
برنامه ریزی شده
curriculum development
برنامه ریزی درسی
planning horizon
مدت برنامه ریزی
programs
برنامه ریزی کردن
consolidated planning
برنامه ریزی تلفیقی
production planning
برنامه ریزی تولید
programming methods
روشهای برنامه ریزی
financial planning
برنامه ریزی مالی
planning model
الگوی برنامه ریزی
overall planning
برنامه ریزی کلی
planning horizon
افق برنامه ریزی
optimal planning
برنامه ریزی مطلوب
planning principles
اصول برنامه ریزی
linear programming
برنامه ریزی خطی
optimal planning
برنامه ریزی بهینه
social planning
برنامه ریزی اجتماعی
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
schedules
برنامه ریزی کردن
imperative planning
برنامه ریزی اجباری
product planning
برنامه ریزی محصولات
economic planning
برنامه ریزی اقتصادی
quantitative programming
برنامه ریزی کمی
develops
برنامه ریزی و تولید
schedule
برنامه ریزی کردن
develop
برنامه ریزی و تولید
centralized planning
برنامه ریزی متمرکز
central planning
برنامه ریزی مرکزی
timing
برنامه ریزی زمانی
centeralized planning
برنامه ریزی متمرکز
population planning
برنامه ریزی جمعیت
personnel development
برنامه ریزی استخدامی
scheduled
برنامه ریزی کردن
program
برنامه ریزی کردن
comprehensive planning
برنامه ریزی جامع
macroplanning
برنامه ریزی کلان
plans
برنامه ریزی کردن
plan
برنامه ریزی کردن
dietetics
برنامه ریزی غذایی
planning system
نظام برنامه ریزی
ex ante
برنامه ریزی شده
quadratic programming
برنامه ریزی غیرخطی
agricultural planning
برنامه ریزی کشاورزی
dynamic programming
برنامه ریزی پویا
contract scheduling
برنامه ریزی قرارداد
state planning
برنامه ریزی دولتی
national planning
برنامه ریزی ملی
sectoral planning
برنامه ریزی بخشی
family planning
برنامه ریزی خانواده
educational planning
برنامه ریزی اموزشی
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
corporate planning
برنامه ریزی شرکت
development planning
برنامه ریزی توسعه
rural planning
برنامه ریزی روستائی
programmed computer
کامپیوتر برنامه ریزی شده
multi level planning
برنامه ریزی چند سطحی
planned saving
پس انداز برنامه ریزی شده
production resource planning
برنامه ریزی منابع تولید
devise
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
directive planning
برنامه ریزی هدایت شده
production planning and control
برنامه ریزی و کنترل تولید
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
devised
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devises
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devising
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
gosplan
سازمان برنامه ریزی شوروی
generalized planning
برنامه ریزی تعمیم یافته
programmed switch
گزینه برنامه ریزی شده
material requirements planning
برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
programmed label
برچسب برنامه ریزی شده
programmed instruction
دستورالعمل برنامه ریزی شده
decentralized planning
برنامه ریزی غیر متمرکز
inter sectoral planning
برنامه ریزی بین بخشی
programmed check
بررسی برنامه ریزی شده
programmed check
مقابله برنامه ریزی شده
programmable terminal
ترمینال قابل برنامه ریزی
manpower planning
برنامه ریزی نیروی انسانی
programmable check
مقابله برنامه ریزی شده
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
non numeric programming
برنامه ریزی غیر عددی
nonlinear programming
برنامه ریزی غیر خطی
long run planning
برنامه ریزی بلند مدت
impulse buying
خرید بدون برنامه ریزی
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
planned demand
تقاضای برنامه ریزی شده
short run planning
برنامه ریزی کوتاه مدت
medium term planning
برنامه ریزی میان مدت
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
modular
بخشهای کوچک نوشته شده در برنامه از کد کامپیوتر که مناسب برنامه سافت یافته است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
Send To command
دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
redefining
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefines
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefined
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
redefine
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
sensitivity analysis
تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
blows
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
planning programming budgetting
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hardest
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
blow
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
materials requirements planning
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
development
برنامه ریزی تولید محصول جدید
harder
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
developments
برنامه ریزی تولید محصول جدید
programmed i/o
ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
centrally planned economy
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
planned investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
programmable logic array
ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
preemptive multitasking
حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
EAPROM
گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
electrically
نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
fpla
ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
timer switch
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
market economy
اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economies
اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
free enterprise
اقتصاد ازاد اقتصاد بازار ازاد
blast
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blasts
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
design
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
addressable
نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
designs
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
cursor
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursors
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
to reprogram
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
preprogrammed
که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
eds
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
plato
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
delays
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delaying
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
delay
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
assembly
1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
eerom
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
prom
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
robotics
مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
proms
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
applet
1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
pla
CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
businesses
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
programmer
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmers
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
facsimile
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimiles
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
executives
برنامه اصلی در سیستم کامپیوتر که اجرای سایر برنامه ها را کنترل میکند
source computer
کامپیوتری که برای ترجمه یک برنامه منبع به برنامه مقصود بکار می رود
goto
دستور برنامه نویسی که جهش به نقط ه یا تابعی دیگر در برنامه دارد
parameter
استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی
supervisory
برنامه اصلی در سیستم کامپیوتری که اجرای تعبیر برنامه ها را کنترل میکند
sequential
حالتی که هر دستور برنامه در برنامه در محلهای پیاپی ذخیره شده اند
parameters
استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی
iterative routine
حلقه یا مجموعه دستورات در برنامه که تکرار می شوند تا برنامه کامل شود
compiler
نرم افزاری که برنامه کد گذاری شده را به برنامه با کد ماشین تبدیل میکند
executive
برنامه اصلی در سیستم کامپیوتر که اجرای سایر برنامه ها را کنترل میکند
iterate
حلقه یا مجموعه دستورات در برنامه که تکرار می شوند تا برنامه کامل شود
subprogram
1-زیر تابع در یک برنامه . 2-برنامهای که با برنامه اصلی فراخوانی شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com