Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 198 (2 milliseconds)
English
Persian
connected measures
اقدامت پیوسته
collateral measures
اقدامت پیوسته
Other Matches
measures
اقدامت
connected measures
اقدامت متوازی
collateral measures
اقدامت متوازی
away
پیوسته بطور پیوسته
contiguous
پیوسته
perpetually
پیوسته
in connexion with
پیوسته به
legato
پیوسته
cohesive
به هم پیوسته
incessant
پیوسته
allied
پیوسته
never ceasing
پیوسته
ceaselessly
پیوسته
uninterrupted
پیوسته
married
پیوسته
continued
پیوسته
on and on
پیوسته
for evermore
پیوسته
d. in
پیوسته
cursive
پیوسته
continous
پیوسته
conjoint
پیوسته
coalescent
پیوسته
coadunate
پیوسته
for ever and aday
پیوسته
everywhen
پیوسته
alway
پیوسته
affined
پیوسته
attached
پیوسته
ceaseless
پیوسته
annexed
پیوسته
incessantly
پیوسته
eternal
پیوسته
on end
پیوسته
burst
پیوسته
bursts
پیوسته
continual
پیوسته
concomitant
پیوسته
non-stop
پیوسته
round-the-clock
پیوسته
continuous
پیوسته
proximate
پیوسته
syndetic
پیوسته
unremittingly
پیوسته
continuous scrolling
حرکت پیوسته
continuous error
خطای پیوسته
linked list
لیست پیوسته
continuous phase
فاز پیوسته
continuous tone
اهنگ پیوسته
continuous form
ورقه پیوسته
continuous forms
ورقههای پیوسته
continuous function
تابع پیوسته
continuous processing
پردازش پیوسته
burst mode
حالت پیوسته
continuous paper
کاغذ پیوسته
continuous spectrum
طیف پیوسته
continuous process
فرایند پیوسته
continuous tone
ته رنگ پیوسته
indiscrete
بهم پیوسته
inseparate
بهم پیوسته
insobriety
شرب پیوسته
without intermission
پیوسته لاینقطع
nid nod
پیوسته جنبیدن
to whittle at
پیوسته بریدن
to be in a state of f.
پیوسته درتغییربودن
nid nod
پیوسته جنباندن
symphsis
عضو پیوسته
sympetalous
پیوسته گلبرگ
sustained yield
بازده پیوسته
incessant drinking
پیوسته گساری
without rest
پیوسته لاینقطع
continuous traffic line
خط پیوسته امد و شد
continuous variable
متغیر پیوسته
thereunto
بضمیمیه ان پیوسته به ان
end to end
سرهم پیوسته
ex post
بوقوع پیوسته
flow chip
براده پیوسته
full time
پیوسته کار
gamopetalous
پیوسته گلبرگ
gamophyllous
پیوسته برگ
gamosepalous
پیوسته کاسبرگ
permanent water level
تراز پیوسته اب
pealed
صدای پیوسته
collective
بهم پیوسته
peal
صدای پیوسته
pealing
صدای پیوسته
peals
صدای پیوسته
compacting
بهم پیوسته
adjoin
پیوسته بودن
adjoined
پیوسته بودن
adjoins
پیوسته بودن
whittle
پیوسته کم کردن
contiguous
همجوار پیوسته
diligency
کوشش پیوسته
diligence
کوشش پیوسته
against
پیوسته مجاور
aggregate
بهم پیوسته
aggregates
بهم پیوسته
forever
جاویدان پیوسته
accretion
رشد پیوسته
vicinal
در همسایگی پیوسته
compact
بهم پیوسته
compacted
بهم پیوسته
compacts
بهم پیوسته
haunt
پیوسته امدن به
haunts
پیوسته امدن به
continuous duty
کار پیوسته
connecting arrangement
ترتیب پیوسته
continuate
پیوسته بهم
continuous data
دادههای پیوسته
burster
فرم پیوسته
accrete
بهم پیوسته
conjunct
بهم پیوسته
continuous distributions
توزیع پیوسته
to breed in and in
پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
to peg a way at some work
پیوسته درسرچیزی کارکردن
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
to run on
بهم پیوسته بودن
continuous background radiation
تابش زمینهای پیوسته
zigzag
خطوط جناغی پیوسته
zigzagged
خطوط جناغی پیوسته
zigzagging
خطوط جناغی پیوسته
zigzags
خطوط جناغی پیوسته
to keep on
پیوسته نگاه داشتن
steadily
بطور پیوسته و یکنواخت
continuous grading
دانه بندی پیوسته
to chop and change
پیوسته تغییررای دادن
gamosepalous
دارای کاسبرگ پیوسته
uniterrupted
پیوسته غیرمقطوع دایم
continuing appropriation
تامین اعتبار پیوسته
to hang together
باهم پیوسته یامتحدبودن
so let us always be kind
پیوسته مهربان باشیم
tractor feed
تغذیه کاغذ پیوسته
continuous forms
فرم های پیوسته
always
پیوسته همه وقت
indiscretely
بطور بهم پیوسته
steadies
پیوسته ویکنواخت کردن
continuous levelling
تراز یابی پیوسته
continuous packing column
ستون پر شده پیوسته
statement with debate
بیانیه با بحث پیوسته
continuous flow analyser
تجزیه گر جریان پیوسته
direct connected
ماشینهای بهم پیوسته
continuous extraction apparatus
دستگاه استخراج پیوسته
steadying
پیوسته ویکنواخت کردن
steady
پیوسته ویکنواخت کردن
steadiest
پیوسته ویکنواخت کردن
gamopetalous
دارای گلبرگ پیوسته
continuous function
تابع پیوسته
[ریاضی]
he kept on speaking
پیوسته سخن میگفت
continuous rating
کار پیوسته اسمی
gamophyllous
دارای برگ پیوسته
steadied
پیوسته ویکنواخت کردن
to keep the track of something
پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
to move a bout
پیوسته جای خود را تغییردادن
companionate
بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
linked pie/column graph
نمودار گرد و ستونی پیوسته
terraces
ردیف خانههای بهم پیوسته
correlative
بهم پیوسته جفت نظیر
true or sternal ribs
دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
without interruption
پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
full time
پیوسته کاری تمام وقت
terrace
ردیف خانههای بهم پیوسته
to be connected
بهم پیوسته
[متصل]
بودن
crofts
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
to harp on one string
پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
feeding storm
طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
panoramically
بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
croft
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
close grained
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grain
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
infield
کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
continuous flow oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
cyclic item
اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
enroute personnel
افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
dials
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialled
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialed
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dial
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
passionist
عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
semi detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
grasshopper beam
تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
semi-detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
montages
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montage
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
cw system
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
creeps
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creep
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
satelloid
ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
continuity light
وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
cross-wing
[بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
to veer and heul
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
binder
اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان
binders
اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان
convoy joiner
ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
conurbations
شهرهای زنجیرهای شهرهای پیوسته
conurbation
شهرهای زنجیرهای شهرهای پیوسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com