English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English Persian
to start out to do something اقدام بکاری کردن
Other Matches
to set one's hand to a task بکاری مبادرت کردن
enterprise مبادرت بکاری کردن
to youse to a تحریک بکاری کردن
incilnable to do something مایل کردن بکاری
enterprises مبادرت بکاری کردن
to put ones hand to anything بکاری مبادرت کردن
fall to بکاری مبادرت کردن
to persuade in to an act وادار بکاری کردن
to a an under taking باجرات بکاری مبادرت کردن
tasks زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
sail in با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
task زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
to set about شروع کردن مبادرت کردن بکاری
to take steps اقدام کردن
to bend effort اقدام کردن
emprize اقدام کردن
deals اقدام کردن
proceed اقدام کردن
deal with اقدام کردن
enterprise اقدام کردن
start out اقدام کردن
proceeded اقدام کردن
deal اقدام کردن
enterprises اقدام کردن
to take of a اقدام کردن
to take measures اقدام کردن
to put in hand دایرکردن اقدام کردن
ventured اقدام یا مبادرت کردن به
ventures اقدام یا مبادرت کردن به
venturing اقدام یا مبادرت کردن به
venture اقدام یا مبادرت کردن به
proceeded اقدام کردن پرداختن به
proceed اقدام کردن پرداختن به
adventurism اقدام به کاری کردن
to play at خواهی نخواهی اقدام کردن
enterprise اقدام به اجرای قوانین کردن
enterprises اقدام به اجرای قوانین کردن
to act in self-defence دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن
wickedness نا بکاری
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
launches شروع کردن اقدام کردن
launched شروع کردن اقدام کردن
launch شروع کردن اقدام کردن
launching شروع کردن اقدام کردن
To get on with a job. بکاری پرداختن
to put ones hand to anything دست بکاری زدن
to set one's hand to a task دست بکاری زدن
to offer at any thing بکاری مبادرت ورزیدن
to offer at any thing دست بکاری زدن
to turn to دست بکاری گرفتن
bide بکاری ادامه دادن
to start doing something دست بکاری زدن
dday روز شروع بکاری
swear in بامراسم تحلیف بکاری گماشتن
dragoons بزور شکنجه بکاری واداشتن
jumping off place شروع بکاری نقطه عزیمت
dragoon بزور شکنجه بکاری واداشتن
coddled بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddles بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddle بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddling بادقت زیاد بکاری دست زدن
to set about دست بکاری زدن آماده کاری
enterprises اقدام
interventions اقدام
intervention اقدام
emprise اقدام
enterprise اقدام
procedure اقدام
ploy اقدام
ploys اقدام
esteem اقدام
actions اقدام
action اقدام
move اقدام
moved اقدام
enforcement اقدام
proceeding اقدام
actionless بی اقدام
moves اقدام
it wasprologue to the nextmove اقدام بعدبود
initial movement نخستین اقدام
the needful اقدام لازم
preparation اقدام مقدماتی
precaution اقدام احتیاطی
expedience اقدام مهم
protective measure اقدام حمایتی
legal action اقدام قانونی
under way دردست اقدام
preparations اقدام مقدماتی
enterprise قدرت اقدام
measure درجه اقدام
measure of prevention اقدام احتیاطی
expediency اقدام مهم
actions کار اقدام
double action اقدام دوجانبه
actions فعل اقدام
action کار اقدام
enterprises قدرت اقدام
regular procedure اقدام قانونی
action at low اقدام قانونی
operation immediate اقدام سریع
action فعل اقدام
counter-measure اقدام متقابل
action for cancellation اقدام به لغو
social action اقدام اجتماعی
action for cancellation اقدام به ابطال
action statement دستورالعمل اقدام
intercommunion اقدام مشترک
counteraction اقدام متقابل
counter-measures اقدام متقابل
proceed with deliberations اقدام به مذاکره
in hand در دست اقدام
precautions اقدام احتیاطی
appropriate action اقدام مقتضی
countermeasure اقدام متقابل
demarche اقدام سیاسی
originators اقدام کننده پیام
originator اقدام کننده پیام
action for avoidance اقدام برای لغو
venturing اقدام بکارمخاطره امیز
venture اقدام بکارمخاطره امیز
greenlight اجازه حرکت و اقدام
memorandum اقدام به یادداشت کند
memoranda اقدام به یادداشت کند
ventures اقدام بکارمخاطره امیز
ventured اقدام بکارمخاطره امیز
it was an incorrect procedure یک اقدام غلطی بود
measure اندازه اقدام پیشگیری
memorandums اقدام به یادداشت کند
It is in progress. It is under way. دردست اقدام است
counter-measures اقدام جبران کننده
enterprises امرخطیر اقدام مهم
enterprise امرخطیر اقدام مهم
counter-measure اقدام جبران کننده
with measured step با اقدام مناسب [سنجیده]
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
exigent محتاج به اقدام یا کمک فوری
do the necessary اقدام لازم بعمل اورید
pushful متهور در اقدام بکارهای مهم
execution for debt اقدام برای طلب وصول
to proceed against a person اقدام بر علیه کسی زدن
emergency حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
zction for dammages اقدام برای دریافت خسارت وارده
emergencies حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
emergencies پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergency پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
dilettantism اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
prohibition حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct. برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
exquatur اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
accelerationists شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com