Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (9 milliseconds)
English
Persian
plead not guilty
اقرار به جرم نکردن
Search result with all words
to play not guilty
اقرار بگناه نکردن
Other Matches
dud probability
درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
acknowledgements
اقرار
acknowledgments
اقرار
acknowledgement
اقرار
avouchment
اقرار
confessions
اقرار
confession
اقرار
owned
اقرار کردن
own
اقرار کردن
peccavi
اقرار بگناه
confession
اقرار بجرم
judicial confession
اقرار در دادگاه
confessions
اقرار بجرم
professed
اقرار شده
profession
اقرار اعتراف
professions
اقرار اعتراف
acknowledgement of debt
اقرار به بدهی
acknowledgment
اقرار تصدیق
admitting
اقرار کردن
admits
اقرار کردن
admit
اقرار کردن
conditional confession
اقرار مشروط
qualified confession
اقرار مقید
resipiscence
اقرار به گناه
cop-outs
اقرار به جرم
cop-out
اقرار به جرم
owns
اقرار کردن
owning
اقرار کردن
shrift
اقرار بگناه
extrajudicial confession
اقرار در خارج دادگاه
avouch
تصدیق یا اقرار کردن
plead guilty
اقرار به جرم کردن
to plead guilty
اقرار بگناه کردن
avowal
افهارو اقرار علنی
avowals
افهارو اقرار علنی
avouch
اقرار کردن اطمینان دادن
to acknowledge your own guilt
[culpability]
به گناه خود اقرار کردن
agnize
برسمیت شناختن اقرار کردن
i own to having done it
اقرار دارم که ان کار را کرده ام
estoppel
عدم امکان انکار پس از اقرار
short shrift
مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
to cry peccavi
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
infesting
ول نکردن
infest
ول نکردن
infested
ول نکردن
infests
ول نکردن
to keep it up
ول نکردن
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
omittance is no quit tance
مطالبه نکردن
rejection
قبول نکردن
missfire
عمل نکردن
no go
<idiom>
موافقت نکردن
disaffiliate
همکاری نکردن
to be d. to
توجه نکردن به
discommend
توصیه نکردن
to pass by any thing
رعایت نکردن
to make no mention of
ذکر نکردن
discountenance
تصویب نکردن
disoblige
ممنون نکردن
to keep at arms length
اشنائی نکردن با
to keep one's distance
اشنایی نکردن
withdraw
قبول نکردن
disapprove
تصویب نکردن
disclaims
قبول نکردن
disclaiming
قبول نکردن
disclaimed
قبول نکردن
disclaim
قبول نکردن
abort
ریشه نکردن
disobey
اطاعت نکردن
disbelieving
باور نکردن
disbelieves
باور نکردن
disobeyed
اطاعت نکردن
disobeying
اطاعت نکردن
disobeys
اطاعت نکردن
disbelieved
باور نکردن
disbelieve
باور نکردن
withdraws
قبول نکردن
square deals
تقلب نکردن
square deal
تقلب نکردن
indulged
مخالفت نکردن
indulges
مخالفت نکردن
indulging
مخالفت نکردن
disassociate
همکاری نکردن
indulge
مخالفت نکردن
disassociated
همکاری نکردن
disassociates
همکاری نکردن
disapproves
تصویب نکردن
disassociating
همکاری نکردن
estoppel
اقراریاعملی که انکاریانقص ان قانوناممنوع باشد مانع قانونی برای انکارپس ازاقرارعدم امکان انکار پس از اقرار
to lose interest
جلب توجه نکردن
mistrust
اطمینان نکردن به فن داشتن
standpat
ورق عوض نکردن
to be in disagreement
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
to keep an oath inviolate
نقض نکردن سوگند
put (something or someone) out of one's head (mind)
<idiom>
به موضوعی فکر نکردن
not my cup of tea
<idiom>
با چیزی حال نکردن
let it all hang out
<idiom>
پنهان نکردن چیزی
fall out of use
<idiom>
از چیزی استفاده نکردن
non-add subtotal
اضافه نکردن به زیرکل
to turn to account
بهرمندشدن از ضایع نکردن
to misbehave oneself
درست رفتار نکردن
mistrusted
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusts
اطمینان نکردن به فن داشتن
disapprove
رد کردن تصویب نکردن
understating
حقیقت را افهار نکردن
understates
حقیقت را افهار نکردن
disapproves
قبول نکردن رد کردن
understate
حقیقت را افهار نکردن
understated
حقیقت را افهار نکردن
disapprove
قبول نکردن رد کردن
disapproves
رد کردن تصویب نکردن
missfire
عمل نکردن گلوله
to be split
[over something]
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
disregarded
اعتنا نکردن عدم رعایت
to be at strife
[with somebody]
[over something]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
underplays
دست خودرا ادا نکردن
except
: مستثنی کردن مشمول نکردن
to be at odds
[with somebody]
[on / over something]
)
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
disregarding
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregard
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards
اعتنا نکردن عدم رعایت
aborts
ریشه نکردن عقیم ماندن
underplay
دست خودرا ادا نکردن
underplayed
دست خودرا ادا نکردن
underplaying
دست خودرا ادا نکردن
boycott
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
(can't) stand
<idiom>
تحمل نکردن،دوست نداشتن
to turn a d. ear to
توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
failure
عمل نکردن گیر سلاح
failures
عمل نکردن گیر سلاح
disbelieving
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieves
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
married failure
عمل نکردن اتصالی مین
beyond grasp
درک نکردن بیرون ازحدادراک
disbelieved
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieve
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
aborted
ریشه نکردن عقیم ماندن
boycotting
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
shoot the works
<idiom>
از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
off one's high horse
<idiom>
تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
depersonalization
توجه نکردن به هویت فردی
goof off
<idiom>
کار نکردن یاجدی نبودن
boycotts
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
aborting
ریشه نکردن عقیم ماندن
boycotted
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
an incredulous smile
لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
malfunction
[ اندام یا ماشین و غیره ]
درست کار نکردن
married failure
عمل نکردن خوشه اتصال مین
misfired
عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfire
عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfires
عمل نکردن گلوله مانع اتش
turn one's back on
<idiom>
کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
Keep oneself to oneself.
پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
off balance
<idiom>
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
lay off
<idiom>
بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
to have packed up
[British E]
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
Welsh
زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
welch
زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
not to lose sight of
ملاحظه کردن
[به کسی یا چیزی]
را فراموش نکردن
refusing
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to conk out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
refuses
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuse
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to fall over
[computer, programme, ...]
[موقتا]
کار نکردن
[دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
refused
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to crap out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
fails
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com