Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (8 milliseconds)
English
Persian
resipiscence
اقرار به گناه
Search result with all words
to acknowledge your own guilt
[culpability]
به گناه خود اقرار کردن
Other Matches
acknowledgements
اقرار
confession
اقرار
acknowledgement
اقرار
confessions
اقرار
acknowledgments
اقرار
avouchment
اقرار
admits
اقرار کردن
admit
اقرار کردن
owns
اقرار کردن
confession
اقرار بجرم
cop-outs
اقرار به جرم
cop-out
اقرار به جرم
confessions
اقرار بجرم
judicial confession
اقرار در دادگاه
acknowledgment
اقرار تصدیق
acknowledgement of debt
اقرار به بدهی
peccavi
اقرار بگناه
admitting
اقرار کردن
professions
اقرار اعتراف
conditional confession
اقرار مشروط
profession
اقرار اعتراف
professed
اقرار شده
qualified confession
اقرار مقید
shrift
اقرار بگناه
owning
اقرار کردن
owned
اقرار کردن
own
اقرار کردن
avowals
افهارو اقرار علنی
plead not guilty
اقرار به جرم نکردن
plead guilty
اقرار به جرم کردن
extrajudicial confession
اقرار در خارج دادگاه
avouch
تصدیق یا اقرار کردن
avowal
افهارو اقرار علنی
to plead guilty
اقرار بگناه کردن
to play not guilty
اقرار بگناه نکردن
i own to having done it
اقرار دارم که ان کار را کرده ام
estoppel
عدم امکان انکار پس از اقرار
avouch
اقرار کردن اطمینان دادن
agnize
برسمیت شناختن اقرار کردن
short shrift
مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
to cry peccavi
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
reproachless
بی گناه
sackless
بی گناه
offense,etc
گناه
irreprehensible
بی گناه
sinned
گناه
sin
گناه
offense
گناه
cleanhanded
بی گناه
niet culpable
بی گناه
pure of guilt
بی گناه
misdemeanor
گناه
delict
گناه
deep dyed
گناه
offenceless
بی گناه
sinless
بی گناه
irreproachable
بی گناه
misdemeanour
گناه
misdemeanors
گناه
guilt
گناه
offence
گناه
offenses
گناه
blameless
بی گناه
vises
گناه
vices
گناه
vice-
گناه
crime
گناه
transgression
گناه
vice
گناه
sinning
گناه
faults
گناه
faulted
گناه
misdemeanours
گناه
fault
گناه
guiltless
بی گناه
peccabillo
گناه کوچک
mortal sin
گناه کبیره
venial sin
گناه صغیره
sin of the f.
گناه جسم
resipiscent
معترف به گناه
irreprovable
بی گناه رد نکردنی
misdeed
جرم گناه
misdeeds
جرم گناه
peccatophobia
گناه هراسی
remission
عذر گناه
crime
گناه کردن
guilt feeling
احساس گناه
to perpetrate a crime
گناه کردن
absolution
آمرزش گناه
deadly sin
گناه کبیره
transgression
خطا گناه
venial
گناه صغیر
erring
گناه کار
blaming
اشتباه گناه
sin
گناه ورزیدن
sinned
گناه ورزیدن
sinning
گناه ورزیدن
blame
اشتباه گناه
blamed
اشتباه گناه
blames
اشتباه گناه
hamartophobia
گناه هراسی
to purify from sin
از گناه پاک کردن
to sin agaist god
بخدا گناه ورزیدن
a guilty conscience
[about]
وجدان با گناه
[بخاطر]
guilt
گناه مجرمیت محکومیت
the f.of adem
گناه یا انحراف ادم
besetting sin
گناه دست برندار
i may thank myself
گناه از خودم است
pardoner
کشیش امرزنده گناه
in flagrant delict
درعین ارتکاب گناه
impemitently
بااصرار در گناه کاری
d.sin
گناه بزرگ عمدی
of malice prepense
با قصد ارتکاب گناه
i am shaped in sin
در گناه سرشته شده ام
capital offence or crime
گناه مستوجب اعدام
impenitently
بالجاجت در گناه کاری
incendiary crime
گناه اتش انگیزی
incestuously
با گناه نزدیکی بمحارم
capital
گناه مستوجب اعدام سرمایه
puratorial
پاک کننده گناه کفارهای
original sin
نخستین گناه ادم ابوالبشر
infallible
مصون از خطا منزه از گناه
absolves
کسی را از گناه بری کردن
to perpetrate a crime
گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
salvationism
اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
sin of omission
گناه فروگذاری از انجام امری
absolving
کسی را از گناه بری کردن
to purify from sin
از قید گناه ازاد کردن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
own up
<idiom>
گناه رابه گردن گرفتن
absolved
کسی را از گناه بری کردن
absolve
کسی را از گناه بری کردن
estoppel
اقراریاعملی که انکاریانقص ان قانوناممنوع باشد مانع قانونی برای انکارپس ازاقرارعدم امکان انکار پس از اقرار
dewy-eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
conscience-stricken
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
dewy eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
peccability
ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
i insist on his innocence
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist that he is innocent
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
She is more culpable than the others.
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
to feel a pang of guilt
ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
penance
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
king's evidence
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
parricidal
وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com