English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (9 milliseconds)
English Persian
to play not guilty اقرار بگناه نکردن
Other Matches
peccavi اقرار بگناه
shrift اقرار بگناه
to plead guilty اقرار بگناه کردن
short shrift مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
plead not guilty اقرار به جرم نکردن
dud probability درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
peccavi اعتراف بگناه
shrift اعتراف بگناه
incriminates بگناه متهم کردن
incriminate بگناه متهم کردن
incriminated بگناه متهم کردن
incriminating بگناه متهم کردن
confessional محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
confessionals محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
confessions اقرار
avouchment اقرار
confession اقرار
acknowledgement اقرار
acknowledgements اقرار
acknowledgments اقرار
own اقرار کردن
owning اقرار کردن
professed اقرار شده
acknowledgment اقرار تصدیق
profession اقرار اعتراف
professions اقرار اعتراف
acknowledgement of debt اقرار به بدهی
confession اقرار بجرم
conditional confession اقرار مشروط
admitting اقرار کردن
admits اقرار کردن
admit اقرار کردن
owns اقرار کردن
confessions اقرار بجرم
cop-outs اقرار به جرم
resipiscence اقرار به گناه
qualified confession اقرار مقید
owned اقرار کردن
judicial confession اقرار در دادگاه
cop-out اقرار به جرم
avowals افهارو اقرار علنی
avowal افهارو اقرار علنی
plead guilty اقرار به جرم کردن
avouch تصدیق یا اقرار کردن
extrajudicial confession اقرار در خارج دادگاه
to acknowledge your own guilt [culpability] به گناه خود اقرار کردن
agnize برسمیت شناختن اقرار کردن
avouch اقرار کردن اطمینان دادن
i own to having done it اقرار دارم که ان کار را کرده ام
estoppel عدم امکان انکار پس از اقرار
to cry peccavi بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
to keep it up ول نکردن
infests ول نکردن
infesting ول نکردن
infested ول نکردن
infest ول نکردن
missfire عمل نکردن
to miss the goal گل نکردن [ورزش]
rejection قبول نکردن
omittance is no quit tance مطالبه نکردن
to be d. to توجه نکردن به
to pass by any thing رعایت نکردن
indulging مخالفت نکردن
disaffiliate همکاری نکردن
discommend توصیه نکردن
discountenance تصویب نکردن
disoblige ممنون نکردن
to make no mention of ذکر نکردن
to keep at arms length اشنائی نکردن با
to keep one's distance اشنایی نکردن
no go <idiom> موافقت نکردن
withdraw قبول نکردن
disclaims قبول نکردن
disapprove تصویب نکردن
disbelieved باور نکردن
disclaiming قبول نکردن
disclaimed قبول نکردن
disclaim قبول نکردن
abort ریشه نکردن
disobey اطاعت نکردن
disobeyed اطاعت نکردن
disobeying اطاعت نکردن
disobeys اطاعت نکردن
disbelieving باور نکردن
disbelieves باور نکردن
disbelieve باور نکردن
withdraws قبول نکردن
square deals تقلب نکردن
indulged مخالفت نکردن
disassociate همکاری نکردن
square deal تقلب نکردن
indulges مخالفت نکردن
indulge مخالفت نکردن
disassociated همکاری نکردن
disassociates همکاری نکردن
disapproves تصویب نکردن
disassociating همکاری نکردن
estoppel اقراریاعملی که انکاریانقص ان قانوناممنوع باشد مانع قانونی برای انکارپس ازاقرارعدم امکان انکار پس از اقرار
mistrust اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted اطمینان نکردن به فن داشتن
standpat ورق عوض نکردن
to keep an oath inviolate نقض نکردن سوگند
to lose interest جلب توجه نکردن
to be in disagreement [with somebody] موافقت نکردن [با کسی]
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> به موضوعی فکر نکردن
let it all hang out <idiom> پنهان نکردن چیزی
fall out of use <idiom> از چیزی استفاده نکردن
not my cup of tea <idiom> با چیزی حال نکردن
non-add subtotal اضافه نکردن به زیرکل
to turn to account بهرمندشدن از ضایع نکردن
to misbehave oneself درست رفتار نکردن
mistrusting اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusts اطمینان نکردن به فن داشتن
disapprove قبول نکردن رد کردن
disapprove رد کردن تصویب نکردن
disapproves رد کردن تصویب نکردن
disapproves قبول نکردن رد کردن
understating حقیقت را افهار نکردن
understates حقیقت را افهار نکردن
understated حقیقت را افهار نکردن
understate حقیقت را افهار نکردن
missfire عمل نکردن گلوله
except : مستثنی کردن مشمول نکردن
underplays دست خودرا ادا نکردن
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at strife [with somebody] [over something] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
disregarded اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards اعتنا نکردن عدم رعایت
shoot the works <idiom> از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
aborts ریشه نکردن عقیم ماندن
underplay دست خودرا ادا نکردن
underplayed دست خودرا ادا نکردن
underplaying دست خودرا ادا نکردن
disregard اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding اعتنا نکردن عدم رعایت
boycott ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
aborted ریشه نکردن عقیم ماندن
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
to turn a d. ear to توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
boycotts ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
failures عمل نکردن گیر سلاح
disbelieving اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
aborting ریشه نکردن عقیم ماندن
married failure عمل نکردن اتصالی مین
disbelieves اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieve اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
boycotting ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
beyond grasp درک نکردن بیرون ازحدادراک
off one's high horse <idiom> تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
goof off <idiom> کار نکردن یاجدی نبودن
depersonalization توجه نکردن به هویت فردی
failure عمل نکردن گیر سلاح
boycotted ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
Keep oneself to oneself. پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
misfired عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfires عمل نکردن گلوله مانع اتش
turn one's back on <idiom> کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
malfunction [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
married failure عمل نکردن خوشه اتصال مین
an incredulous smile لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
misfire عمل نکردن گلوله مانع اتش
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
to have packed up [British E] کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
not to lose sight of ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
Welsh زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
lay off <idiom> بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
welch زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
to conk out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to crap out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
refusing قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to fall over [computer, programme, ...] [موقتا] کار نکردن [دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
refused قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuse قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
failed عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com