Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (44 milliseconds)
English
Persian
avouch
اقرار کردن اطمینان دادن
Other Matches
vouch
اطمینان دادن تایید کردن
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
assuring
اطمینان دادن
assures
اطمینان دادن
assure
اطمینان دادن
play up
اطمینان دادن به
reassures
دوباره اطمینان دادن
reassure
دوباره اطمینان دادن
reassured
دوباره اطمینان دادن
owning
اقرار کردن
owned
اقرار کردن
admitting
اقرار کردن
own
اقرار کردن
owns
اقرار کردن
admit
اقرار کردن
admits
اقرار کردن
avouch
تصدیق یا اقرار کردن
to plead guilty
اقرار بگناه کردن
plead guilty
اقرار به جرم کردن
to acknowledge your own guilt
[culpability]
به گناه خود اقرار کردن
agnize
برسمیت شناختن اقرار کردن
to cry peccavi
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
accredits
اطمینان کردن
accrediting
اطمینان کردن
accredit
اطمینان کردن
confide
اطمینان کردن
confided
اطمینان کردن
confides
اطمینان کردن
confident test
ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
someone to rely on
به کسی اطمینان کردن
[اتکا کردن]
controls
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
controlling
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
sail in
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
reliability
اطمینان قابلیت اطمینان
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
confession
اقرار
acknowledgements
اقرار
acknowledgments
اقرار
confessions
اقرار
acknowledgement
اقرار
avouchment
اقرار
cop-out
اقرار به جرم
cop-outs
اقرار به جرم
acknowledgment
اقرار تصدیق
judicial confession
اقرار در دادگاه
professions
اقرار اعتراف
profession
اقرار اعتراف
acknowledgement of debt
اقرار به بدهی
qualified confession
اقرار مقید
resipiscence
اقرار به گناه
conditional confession
اقرار مشروط
peccavi
اقرار بگناه
shrift
اقرار بگناه
professed
اقرار شده
confession
اقرار بجرم
confessions
اقرار بجرم
avowals
افهارو اقرار علنی
avowal
افهارو اقرار علنی
extrajudicial confession
اقرار در خارج دادگاه
to play not guilty
اقرار بگناه نکردن
plead not guilty
اقرار به جرم نکردن
self-
برای اطمینان از صحت نحوه کار کردن , معمولاگ حافظه , وسایل جانبی و دیسک درایوها بررسی می شوند
i own to having done it
اقرار دارم که ان کار را کرده ام
estoppel
عدم امکان انکار پس از اقرار
short shrift
مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
refreshed
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
estoppel
اقراریاعملی که انکاریانقص ان قانوناممنوع باشد مانع قانونی برای انکارپس ازاقرارعدم امکان انکار پس از اقرار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
assuredness
اطمینان
confidence
اطمینان
sureties
اطمینان
certitude
اطمینان
confidence limit
حد اطمینان
affiance
اطمینان
trust
اطمینان
trusted
اطمینان
trusts
اطمینان
assurances
اطمینان
surety
اطمینان
trustingly
با اطمینان
certainty
اطمینان
confidences
اطمینان
security
اطمینان
assurance
اطمینان
certes
اطمینان
fideism
اطمینان
instable
بی اطمینان
safety
اطمینان
certainties
اطمینان
fire escape
پلکان اطمینان
uncertainty
عدم اطمینان
fire escapes
پلکان اطمینان
solid
قابل اطمینان
solids
قابل اطمینان
assuror
اطمینان دهنده
trustful
معتمد اطمینان
assurer
اطمینان دهنده
safety lamp
چراغ اطمینان
reliable
قابل اطمینان
safety plug
پولک اطمینان
safety hook
قلاب اطمینان
safety valve
دریچه اطمینان
assurable
قابل اطمینان
cretain
تاحدی اطمینان
assurance factor
ضریب اطمینان
safety glass
شیشه اطمینان
insurance stockage
ذخیره اطمینان
confidence level
درجه اطمینان
confidence belt
کمربند اطمینان
confidence interval
فاصله اطمینان
confidence coefficicent
ضریب اطمینان
positiveness
قطعیت اطمینان
interval confidence
دامنه اطمینان
confidence limits
حدود اطمینان
coniviction
عقیده اطمینان
coefficient of safety
ضریب اطمینان
truster
اطمینان کننده
safety fuse
فیوز اطمینان
sicker
قابل اطمینان
safe valve
دریچه اطمینان
bleeder valve
شیر اطمینان
i'll warrant
اطمینان میدهم
trusty
اطمینان بخش
interval confidence
فاصله اطمینان
figure on
اطمینان داشتن
reassurance
اطمینان مجدد
relief valve
شیر اطمینان
safety belts
کمربند اطمینان
reliability
قابل اطمینان
insuring
اطمینان یافتن
insures
اطمینان یافتن
ensuring
اطمینان یافتن
unreliability
عدم اطمینان
ensures
اطمینان یافتن
ensured
اطمینان یافتن
ensure
اطمینان یافتن
valid
قابل اطمینان
overconfidence
اطمینان بیش از حد
reassurances
اطمینان افرینی
reputable
قابل اطمینان
fiducial interval
فاصله اطمینان
reliability
قابلیت اطمینان
reassurances
اطمینان مجدد
reassurance
اطمینان افرینی
factor of safety
عامل اطمینان
factor of safety
ضریب اطمینان
quality assurance
اطمینان از کیفیت
unpromising
غیرقابل اطمینان
aplomb
اطمینان بخود
reliability
قابلیت اطمینان
uncertainties
عدم اطمینان
failure safety
قابلیت اطمینان
liable
قابل اطمینان
dependable
قابلیت اطمینان
safety-valve
دریچه اطمینان
safety-valves
دریچه اطمینان
level of confidence
سطح اطمینان
dependability
قابلیت اطمینان
safety belt
کمربند اطمینان
limits of confidence
حدود اطمینان
confidingly
از روی اطمینان
persuasions
اطمینان عقیده دینی
ultimate factor of safety
ضریب اطمینان اختیاری
reasure
دوباره اطمینان یا قوت
misgiving
عدم اطمینان ترس
safe yield
بده قابل اطمینان
checked
اطمینان از صحت چیزی
misgivings
عدم اطمینان ترس
checks
اطمینان از صحت چیزی
persuasion
اطمینان عقیده دینی
fiduciary
اطمینان بخش ثقه
area of uncertainity
منطقه عدم اطمینان
qualm
عدم اطمینان بیم
qualms
عدم اطمینان بیم
reliability
قابلیت اطمینان اعتبار
trust
اطمینان پشت گرمی
check
اطمینان از صحت چیزی
mistrusts
اطمینان نکردن به فن داشتن
safer
صحیح اطمینان بخش
safe
صحیح اطمینان بخش
trusty
موتمن مورد اطمینان
I am positive that ...
من اطمینان کامل دارم که ...
trusted
اطمینان پشت گرمی
trusts
اطمینان پشت گرمی
mistrusting
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrust
اطمینان نکردن به فن داشتن
safes
صحیح اطمینان بخش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com