Total search result: 201 (6 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
Now it is about time to head home! |
الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] ! |
|
|
Other Matches |
|
It's time |
وقتش رسیده که |
It's time to prepare the meal. |
وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم. |
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . |
وقتش که شد خبر میکنم |
The time is coming soon when ... |
به زودی وقتش می رسد که... |
Oh, I see! |
آه، الان متوجه شدم! |
I'll bring it right away . |
همین الان می آورم |
Right now . |
همین الان ( حالا) |
I am tied up ( busy) at the moment. |
الان دستم بند است |
I must be going now. |
الان دیگه باید بروم |
His name is on the tip of my tongue. |
اسمش الان سرزبانم است |
Are you ready to go? |
حاضرید برویم ؟ |
he did not let us go |
ما را رهانکرد برویم |
he did not let us go |
نگذاشت برویم |
We have to go as well. |
ما هم باید برویم . |
He just went outside. |
او [مرد] همین الان رفت به بیرون. |
We were just talking about you. |
الان داشتیم حرف تورامی زدیم |
He just stepped out. |
او [مرد] همین الان رفت به بیرون. |
Lets pass on (proceed) to the main issue. |
برویم سر مطلب اصلی |
which way [to go] ? |
به کدام طرف [برویم] ؟ |
Let us get out of here! |
برویم از اینجا بیرون! |
Now, where should we go to? |
حالا به کجا برویم؟ |
I'm putting you through now. |
شما را الان وصل میکنم. [در مکالمه تلفنی] |
We had to queue [line] up for three hours to get in. |
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو. |
The car is now in perfect running order . |
اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند |
Shall we go out for some fresh air ? |
موافقی برویم کمی هوا بخوریم ؟ |
Lets go for a walk ( stroll) . |
برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم ) |
lady help |
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن |
pigenhole |
کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن |
knife boy |
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد |
it is but a step to my house |
تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما |
That's hardly going to make a difference now, is it ! <idiom> |
این الان که دیگه فرقی نمی کنه [تفاوتی نداره] ! [اصطلاح روزمره] |
mansion house |
خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن |
So much for ... ! <idiom> |
اینقدر از ... بس است ! [برویم سر موضوع یا چیز دیگری] [اصطلاح روزمره] |
Lets go to my house for pot luck . |
برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود |
How about going out together? |
نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر] |
hound's tooth check |
طرح خانه خانه مورب پارچه |
homebody |
ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه |
toft |
عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی |
houndstooth check |
طرح خانه خانه مورب پارچه |
honeycomb |
ارایش شش گوش خانه خانه کردن |
tricotine |
پارچه زبر لباسی خانه خانه |
our neighbour door |
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست |
honeycombs |
ارایش شش گوش خانه خانه کردن |
Honey comb design |
طرح خانه زنبوری [یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.] |
bagnio |
فاحشه خانه جنده خانه |
garde manger |
سرد خانه اشپز خانه |
weigh house |
قپاندار خانه ترازودار خانه |
cellular |
لانه زنبوری خانه خانه |
cells |
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص |
cell |
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص |
i do not know your house |
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست |
formula |
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول |
formulas |
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول |
formulae |
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول |
consummating |
رسیده |
mellows |
رسیده |
headed |
رسیده |
mellowing |
رسیده |
ripest |
رسیده |
riper |
رسیده |
consummates |
رسیده |
mellow |
رسیده |
consummate |
رسیده |
ripe |
رسیده |
mellowed |
رسیده |
consummated |
رسیده |
range |
یک خانه یا تعدادی خانه |
ranges |
یک خانه یا تعدادی خانه |
ranged |
یک خانه یا تعدادی خانه |
honey comb |
خانه خانه کردن |
floor length |
رسیده بکف |
overdue |
موعد رسیده |
over ripe |
زیاد رسیده |
fullest |
بالغ رسیده |
approvingly |
به تایید رسیده |
in wards |
کالای رسیده |
overripe |
بسیار رسیده |
culminant |
باوج رسیده |
ripely |
بطور رسیده |
approved |
به تایید رسیده |
new arrived |
تازه رسیده |
maturation |
رسیده شدن |
full fledged |
بالغ رسیده |
full-fledged |
بالغ رسیده |
knee high |
بزانو رسیده |
climactic |
باوج رسیده |
jack in office |
رسیده است |
import |
کالای رسیده |
imported |
کالای رسیده |
importing |
کالای رسیده |
full |
بالغ رسیده |
new come |
تازه رسیده |
passed <adj.> <past-p.> |
به تایید رسیده |
in- |
:رسیده امده |
in |
:رسیده امده |
authorized <adj.> <past-p.> |
به تایید رسیده |
authorised [British] <adj.> <past-p.> |
به تایید رسیده |
approved <adj.> <past-p.> |
به تایید رسیده |
allowed <adj.> <past-p.> |
به تایید رسیده |
agreed <adj.> <past-p.> |
به تایید رسیده |
Inc |
به ثبت رسیده |
nouveau riche |
تازه بدوران رسیده |
nouveau-riche |
تازه بدوران رسیده |
ripen |
رسیده کردن یاشدن |
ripened |
رسیده کردن یاشدن |
nouveaux-riches |
تازه بدوران رسیده |
elvis has left the building <idiom> |
[نمایش به اتمام رسیده] |
evaluation |
ارزیابی اخبار رسیده |
evaluations |
ارزیابی اخبار رسیده |
pensionable |
وقت بازنشستگی رسیده |
aggrieved |
محنت رسیده مغموم |
grown |
رسیده جوانه زده |
ripens |
رسیده کردن یاشدن |
ripening |
رسیده کردن یاشدن |
parvenu |
تازه بدوران رسیده |
antemortem |
مرگ زود رسیده |
jumped-up |
تازه به دوران رسیده |
inwards |
واردات کالای رسیده |
confirmation |
تایید ازاطلاعات رسیده |
on end <idiom> |
بنظر به پایان رسیده |
Did it ever occur to you that … |
تا کنون بفکرت رسیده که ... |
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. |
جانم به لبم رسیده |
letterboxes |
جعبهی نامههای رسیده |
letterbox |
جعبهی نامههای رسیده |
raised to the purple |
بپایه مترانی رسیده |
saturant |
بحد اشباع رسیده |
intersection point |
نقطه بهم رسیده |
indents |
سفارش رسیده از خارج |
indenting |
سفارش رسیده از خارج |
bequests |
ارثی که بنابوصیت رسیده |
bequest |
ارثی که بنابوصیت رسیده |
indent |
سفارش رسیده از خارج |
parvenus |
تازه بدوران رسیده |
the house is in my possession |
خانه در تصرف من است خانه در دست من است |
perfected |
کاملا رسیده تکمیل کردن |
he is up a gum tree |
کاردبه استخوانش رسیده است |
paprika |
میوه رسیده فلفل قرمز |
syngraph |
تنظیم کنندگان رسیده باشد |
feed water |
اب رسیده به دیگ بخار ناو |
it is time i was going |
وقت رفتن من رسیده است |
patentee |
ذینفع اختراع به ثبت رسیده |
the story is at an end |
استان به پایان رسیده است |
paprica |
میوه رسیده فلفل قرمز |
perfect |
کاملا رسیده تکمیل کردن |
it was at its height |
به منتهای درجه رسیده بود |
if i had brains <idiom> |
اگر عقلم رسیده بود |
it is high time to go |
وقت رفتن رسیده است |
he has been put to his trumps |
کاردبه استخوانش رسیده است |
perfects |
کاملا رسیده تکمیل کردن |
perfecting |
کاملا رسیده تکمیل کردن |
i am nat my last shifts |
کارد به استخوانم رسیده است |
Has a letter arrived for me? |
آیا برای من نامه ای رسیده است؟ |
the bill has come to maturity |
وعده پرداخت برات رسیده است |
backtell |
ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا |
irreducibility |
حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود |
embryonic membrane |
ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود |
I have just received your letter. |
کاغذت تازه به دستم رسیده است |
the bill of has come to mature |
وعده پرداخت برات رسیده است |
things have come to a pretty pass |
کار بجای باریک رسیده است |
haricot |
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز |
haricots |
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز |
heirlooms |
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد |
upstart |
تازه بدوران رسیده ادم متکبر |
upstarts |
تازه بدوران رسیده ادم متکبر |
heirloom |
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد |
priming |
استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو |
young people |
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند |
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! |
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید ) |
semifinalist |
کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده |
ground waves |
امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی |
demand frequency |
نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده |
centralized items |
اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده |
carpetbaggers |
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار |
carpetbagger |
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار |
dowager |
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد |
aposteriori |
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی |
brie |
پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد |
dowagers |
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد |
dowager |
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد |
nonagium |
عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است |
dowagers |
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد |
exponent |
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند |
exponents |
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند |
ended |
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است |
ends |
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است |
end |
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است |
hot valve clearance |
فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند |
things have come to a pretty |
کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است |
interpretation |
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن |
interpretations |
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن |
domiciles |
خانه |
homes |
خانه |
unsheltered <adj.> |
بی خانه |
checkered |
خانه خانه |
roommate |
هم خانه |
roommates |
هم خانه |
sockets |
خانه |
door to door |
خانه به خانه |
door-to-door |
خانه به خانه |
houseroom |
جا در خانه |