English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (8 milliseconds)
English Persian
pledge التزام سپردن
pledged التزام سپردن
pledges التزام سپردن
pledging التزام سپردن
Other Matches
deposit سپردن ذخیره سپردن
deposits سپردن ذخیره سپردن
parole التزام
undertaking التزام
obligations التزام
warranties التزام
warranty التزام
obligation التزام
liabilities التزام
engagements التزام
engagement التزام
liability التزام
paroled التزام
assunption التزام
being bound over التزام
paroling التزام
paroles التزام
assume التزام
assumes التزام
commitment التزام
recognizance التزام
commitments التزام
liquidated damages وجه التزام
give an undertaking التزام دادن
recognizance التزام نامه
bind over التزام گرفتن از
bind over التزام گرفتن
penal clause وجه التزام
paroles التزام گرفتن
paroling التزام گرفتن
requirement ایجاب التزام
parole التزام گرفتن
paroled التزام گرفتن
to be bound over التزام دادن
probationary وابسته به التزام
collateral وجه التزام
sponsoring التزام دهنده حامی
paroling التزام قول گرفتن
sponsors التزام دهنده حامی
sponsor التزام دهنده حامی
parole التزام قول گرفتن
paroled التزام قول گرفتن
paroles التزام قول گرفتن
penal clause شرط وجه التزام
penalty تاوان وجه التزام
penalties تاوان وجه التزام
be on the parole با دادن التزام ازاد شدن
pledged متعهد شدن التزام دادن
pledge متعهد شدن التزام دادن
pledges متعهد شدن التزام دادن
pledging متعهد شدن التزام دادن
nude contruct قرارداد بدون وجه التزام تخلف
consigns سپردن
to deliver up سپردن
to give in charge سپردن
vest سپردن
reposit سپردن
give in charge سپردن
awarding سپردن
consign سپردن
consigned سپردن
awarded سپردن
depute سپردن
consigning سپردن
awards سپردن
award سپردن
confided سپردن
commits سپردن
confides سپردن
entrusting سپردن
confide سپردن
vests سپردن
committing سپردن
commit سپردن
entrust سپردن
lodgment سپردن
committed سپردن
entrusts سپردن
memorise [British] ییاد سپردن
obligate ضامن سپردن
learn by heart ییاد سپردن
to lay to rest بخاک سپردن
lay to rest بخاک سپردن
inurn بخاک سپردن
learn by rote ییاد سپردن
learn by rote بخاطر سپردن
learn by heart بخاطر سپردن
to put out to nurse بدایه سپردن
to put بدایه سپردن
to laylow بخاک سپردن
to commit to the grave بگور سپردن
memorise [British] یاد سپردن
deposit سپردن پس اندازکردن
learn by heart یاد سپردن
learn by rote یاد سپردن
to leave word in the house در خانه سپردن
screw to the memory بذهن سپردن
deposits سپردن پس اندازکردن
put out to nurse بدایه سپردن
memorise [British] بخاطر سپردن
burying بخاک سپردن
memorises بخاطر سپردن
memorising یاد سپردن
memorising بخاطر سپردن
memorize یاد سپردن
memorize بخاطر سپردن
memorized یاد سپردن
memorized بخاطر سپردن
memorizes یاد سپردن
memorises یاد سپردن
memorised بخاطر سپردن
bury بخاک سپردن
buries بخاک سپردن
entrusting بامانت سپردن
entrusts بامانت سپردن
surrender سپردن رهاکردن
surrendered سپردن رهاکردن
surrenders سپردن رهاکردن
memorised یاد سپردن
memorizes بخاطر سپردن
memorizing بخاطر سپردن
entrust بامانت سپردن
consigned سپردن چیزی به
consign سپردن چیزی به
memorizing یاد سپردن
consigns سپردن چیزی به
consigning سپردن چیزی به
bail کفالت بامانت سپردن
To memorize something. To commit somthing to memory. چیزی را بخاطر سپردن
TO set the fox to keep the geese . <proverb> گوسفند را به گرگ سپردن .
inhume بخاک سپردن دفن کردن
To abandon oneself to despair. خود رابدست ناامیدی سپردن
plow under بخاک سپردن مستولی شدن بر
institutionalization نهادی شدن به پناهگاه سپردن
To memorize. to learn by heart. حفظ کردن ( بخاطر سپردن )
turn over <idiom> به کسی برای مراقبت با استفاده سپردن
deposition درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
depositions درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
recognizes دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognises دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizing دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognising دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognize دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
to idulge oneself in drinking بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
bailment امانت گذاشتن سپردن جنس به تاجری که اعتبارش معلوم نیست باضمانت شخص ثالث
quasi contract عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
considerations وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
to release on parole با قید التزام رها کردن باگرفتن قول شرف رها کردن
neural network سیستمی که برنامه هوش مصنوعی را اجرا میکند و نحوه کار مغز و یادگیری و به خاطر سپردن آنرا شبیه سازی میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com