Dictiornary-Farsi | التزام قول گرفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 210 (14 milliseconds)

English	Persian
parole	التزام قول گرفتن
paroled	التزام قول گرفتن
paroles	التزام قول گرفتن
paroling	التزام قول گرفتن


Search result with all words

parole	التزام گرفتن
paroled	التزام گرفتن
paroles	التزام گرفتن
paroling	التزام گرفتن
bind over	التزام گرفتن
bind over	التزام گرفتن از
Other Matches

obligations	التزام
obligation	التزام
undertaking	التزام
recognizance	التزام
parole	التزام
paroled	التزام
paroles	التزام
paroling	التزام
assunption	التزام
being bound over	التزام
engagement	التزام
liabilities	التزام
liability	التزام
warranties	التزام
warranty	التزام
engagements	التزام
assume	التزام
commitments	التزام
commitment	التزام
assumes	التزام
pledged	التزام سپردن
collateral	وجه التزام
give an undertaking	التزام دادن
probationary	وابسته به التزام
penal clause	وجه التزام
recognizance	التزام نامه
pledge	التزام سپردن
liquidated damages	وجه التزام
pledges	التزام سپردن
to be bound over	التزام دادن
requirement	ایجاب التزام
pledging	التزام سپردن
sponsors	التزام دهنده حامی
penalty	تاوان وجه التزام
penalties	تاوان وجه التزام
penal clause	شرط وجه التزام
sponsoring	التزام دهنده حامی
sponsor	التزام دهنده حامی
pledge	متعهد شدن التزام دادن
pledged	متعهد شدن التزام دادن
pledging	متعهد شدن التزام دادن
be on the parole	با دادن التزام ازاد شدن
pledges	متعهد شدن التزام دادن
nude contruct	قرارداد بدون وجه التزام تخلف
deposition	درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
depositions	درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
quasi contract	عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
considerations	وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration	وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
to release on parole	با قید التزام رها کردن باگرفتن قول شرف رها کردن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
abating	اب گرفتن از
take	گرفتن
obturate	گرفتن
blinded	گرفتن
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
blind	گرفتن
capture	گرفتن
accompanied	دم گرفتن
blinds	گرفتن
accompanies	دم گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
retreats	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
to get at	گرفتن
resumed	از سر گرفتن
resumes	از سر گرفتن
resuming	از سر گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
wed	گرفتن
takes	گرفتن
accompany	دم گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
infold	در بر گرفتن
indwell	جا گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
resume	از سر گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
to call back	پس گرفتن
overtakes	گرفتن
overtaken	گرفتن
cease	گرفتن
overtake	گرفتن
ceased	گرفتن
to break in	گرفتن
ceases	گرفتن
puddle	گل گرفتن
ceasing	گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
to catch on	گرفتن
acquire	گرفتن
acquires	گرفتن
catch	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
hold	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
raclaim	پس گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
acquiring	گرفتن
puddles	گل گرفتن
holds	گرفتن
capturing	گرفتن
seized	گرفتن
seize	گرفتن
retakes	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
break out	در گرفتن
retake	پس گرفتن
pushing	گرفتن
abate	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
seizes	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
unsay	پس گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
captures	گرفتن
retrieve	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
to draw back	پس گرفتن
retaking	پس گرفتن
abates	اب گرفتن از
renovated	از سر گرفتن
grabs	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
deglutinate	گرفتن
reclaim	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
accustoms	خو گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
recapture	پس گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
recaptured	پس گرفتن
withdraw	پس گرفتن
grabbing	گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
renovate	از سر گرفتن
situates	جا گرفتن
situate	جا گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
grab	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
grabbed	گرفتن
tong	گرفتن
recaptures	پس گرفتن
reclaims	پس گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
catch on	گرفتن
withdraws	پس گرفتن
skims	کف گرفتن از
skims	گرفتن کف
adeem	پس گرفتن
lutes	گل گرفتن
to shut off	را گرفتن
encumber	گرفتن
encumbered	گرفتن
skim	گرفتن کف
encumbering	گرفتن
to take up	گرفتن
recapturing	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
situating	جا گرفتن
accustoming	خو گرفتن
nails	گرفتن
nailed	گرفتن
nail	گرفتن
accustom	خو گرفتن
lute	گل گرفتن
skim	کف گرفتن از
encumbers	گرفتن
renovates	از سر گرفتن
get	گرفتن
gets	گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
skimmed	گرفتن کف
acclimatize	خو گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
detracts	گرفتن
receives	گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
false grip	گرفتن