Dictiornary-Farsi | الهام شدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
inspirable	الهام شدنی


Other Matches

lapsable	سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
lapsible a	ساقط شدنی باطل شدنی
uninspired	بی الهام
apocalypse	الهام
prescience	الهام
infusion	الهام
infusions	الهام
inspiration	الهام
enthusiasms	الهام
afflatus	الهام
afflation	الهام
revelations	الهام
revelation	الهام
enthusiasm	الهام
inanition	الهام
revealment	الهام
sprite	الهام
suggestions	الهام
suggestion	الهام
perishable goods	کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
inspire	الهام بخشیدن
inspires	الهام بخشیدن
inspired	الهام شده
oracularly	از راه الهام
inspirator	الهام دهنده
uninspired	الهام نگرفته
d. insiration	الهام اسمانی
oracle	الهام الهی
oracles	الهام الهی
divine inspiration	الهام خدایی
visions	وحی الهام
vision	وحی الهام
brainwaves	الهام ناگهانی
brainwave	الهام ناگهانی
inspired books	کتابهای الهام شده
precognition	الهام قبل ازوقوع امری
precognitive	وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
to buoy something [up]	به کسی [چیزی] الهام بخشیدن
revelationist	کسیکه معتقد به الهام ومکاشفه است
Minaret design	طرح مناره با الهام گرفتن از مساجد
inspirationist	کسیکه کتاب مقدس را الهام خدابا وحی میداند
pierian spring	الهام بخش شعر وسخنوری چشمه مقدس شاعری
mysticism	توجیه مسائل سیاسی به مدد الهام واشراق عرفان
unpremediated	پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
acanthus design	طرح پیچک [الهام گرفته شده از گیاهی به همین نام یعنی آکانتوس که بیشتر در طرح گل فرنگ یا گوبلن دیده می شود]
arabesque [Eslimi]	طرح اسلیمی [الهام گرفته شده از شاخک ها و پیچک های درخت مو که کل متن را به همراه نگاره های دیگر فرا می گیرد.]
pracitcable	شدنی
practicable <adj.>	شدنی
achievable <adj.>	شدنی
contrivable <adj.>	شدنی
possible	شدنی
water-soluble	حل شدنی در آب
doable	شدنی
dissolvable	اب شدنی
dissolvable	حل شدنی
dissoluble	حل شدنی
solubility	حل شدنی
resolvable	حل شدنی
solvable	حل شدنی
makable <adj.>	شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	شدنی
collapsible	له شدنی
doable <adj.>	شدنی
feasible <adj.>	شدنی
executable <adj.>	شدنی
feasible	شدنی
ramrod	خم شدنی
ramrods	خم شدنی
workable <adj.>	شدنی
solvency	حل شدنی
makeable <adj.>	شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	شدنی
manageable <adj.>	شدنی
weeping willow design	طرح بید مجنون [الهام گرفته شده از درخت بید مجنونی که خصوصا در فرش های قاب قابی و چهار محال استفاده می شود.]
appropriate [for an occasion] <adj.>	اجرا شدنی
saturable	اشباع شدنی
resolvable	تجزیه شدنی
resoluble	تجزیه شدنی
lapsible	ساقط شدنی
removable	معزول شدنی
removable	برداشته شدنی
satisfiable	راضی شدنی
retracttable	جمع شدنی
lapsible	سلب شدنی
satiable	اشباع شدنی
retractile	جمع شدنی
makable <adj.>	انجام شدنی
lapsable	باطل شدنی
satiable	اقناع شدنی
repellency	دفع شدنی
rightable	درست شدنی
rightable	راست شدنی
removable	رفع شدنی
lapsible a	سلب شدنی
reducible	ساده شدنی
mibeable	استخراج شدنی
utilitarian [useful] <adj.>	اجرا شدنی
persuasible	ترغیب شدنی
persuasible	تحریک شدنی
practical <adj.>	اجرا شدنی
perishability	نابود شدنی
penetrable	سوراخ شدنی
proper <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
minable	استخراج شدنی
masticable	جویده شدنی
purposeful <adj.>	اجرا شدنی
pulverizable	پودر شدنی
makable	ساخته شدنی
pulverable	پودر شدنی
convenient <adj.>	اجرا شدنی
functional <adj.>	اجرا شدنی
useful <adj.>	اجرا شدنی
suitable <adj.>	اجرا شدنی
precipitant	تعلیق شدنی
precipitant	جدا شدنی
purposive <adj.>	اجرا شدنی
miscible	مخلوط شدنی
scrutable	کشف شدنی
workable <adj.>	انجام شدنی
transposable	جابجا شدنی
achievable <adj.>	اجرا شدنی
executable <adj.>	انجام شدنی
contrivable <adj.>	اجرا شدنی
doable <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	اجرا شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا شدنی
makeable <adj.>	اجرا شدنی
achievable <adj.>	انجام شدنی
practicable <adj.>	انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام شدنی
manageable <adj.>	انجام شدنی
makeable <adj.>	انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام شدنی
feasible <adj.>	انجام شدنی
doable <adj.>	انجام شدنی
contrivable <adj.>	انجام شدنی
manageable <adj.>	اجرا شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا شدنی
talus	رام شدنی
surmountable	فائق شدنی
superimposable	اضافه شدنی
superable	مغلوب شدنی
spoilable	خراب شدنی
spendable	خرج شدنی
spareable	یدکی شدنی
shrinkable	جمع شدنی
severable	سوا شدنی
severable	جدا شدنی
tamable	رام شدنی
tameable	رام شدنی
practicable <adj.>	اجرا شدنی
wieldy	اداره شدنی
vaporizable	بخار شدنی
vaporable	بخار شدنی
transplantable	پیوند شدنی
transmutative	تبدیل شدنی
tractile	کشیده شدنی
tensive	کشیده شدنی
tawie	رام شدنی
sectile	بریده شدنی
lacerable	مجروح شدنی
depreciable	کم بها شدنی
condensable	غلیظ شدنی
compressible	خلاصه شدنی
buyable	خریده شدنی
biddability	مزایده شدنی
assimilable	جذب شدنی
ascertainable	محقق شدنی
archival	بایگانی شدنی
applicatory	اعمال شدنی
appeasable	ارام شدنی
annihilable	نابود شدنی
acidifiable	اسیدی شدنی
absorbable	جذب شدنی
congealable	بسته شدنی
conquerable	مغلوب شدنی
consumable	مصرف شدنی
depreciable	مستهلک شدنی
depletable	تمام شدنی
deducible	استنباط شدنی
decomposable	فاسد شدنی
debauchable	بدراه شدنی
crystallizable	بلوری شدنی
corruptible	گمراه شدنی
corrodible	خورده شدنی
convincible	متقاعد شدنی
convertibility	تسعیر شدنی
contractible	کوچک شدنی
amenable	رام شدنی
consumptible	تمام شدنی
abrogable	منسوخ شدنی
abolishable	موقوف شدنی
liquid	پول شدنی
feasibility	شدنی بودن
changeable	دگرگون شدنی
serviceable	روبراه شدنی
soluble	حل شدنی محلول
effectual	انجام شدنی