Dictiornary-Farsi | الکترونهای پیوندی الکترونهای مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
shared electrons	الکترونهای پیوندی الکترونهای مشترک


Other Matches

unshared electron	الکترونهای غیر مشترک الکترونهای ازاد
bonding electrons	الکترونهای پیوندی
screening electrons	الکترونهای پوششی الکترونهای پوشاننده
paired electrons	الکترونهای زوج شده
isoelectronic	دارای الکترونهای یکسان
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
interrelation	هم پیوندی
crossbred	پیوندی
cross	پیوندی
hybrid	پیوندی
symphyseal	پیوندی
cross bred	پیوندی
crosses	پیوندی
crosser	پیوندی
crossest	پیوندی
linked	پیوندی
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
linkage editor	ویراستار پیوندی
linkage loader	بارکننده پیوندی
hybrid	گیاه پیوندی
linkage parameter	پارامتر پیوندی
linked list	لیست پیوندی
linking loader	بارکننده پیوندی
multivincular	چندین پیوندی
graft	گیاه پیوندی
grafted	گیاه پیوندی
grafts	گیاه پیوندی
graft copolymer	همبسپار پیوندی
antibonding electron	الکترون ضد پیوندی
connective	ربط پیوندی
exogamy	برون پیوندی
bonding orbital	اوربیتال پیوندی
binding energy	انرژی پیوندی
antibonding orbital	اوربیتال ضد پیوندی
linkage	به هم پیوستگی پیوندی
linkages	به هم پیوستگی پیوندی
ox lip	گاو زبان پیوندی
rhinoplasty	جراحی پیوندی بینی
double linked list	لیست پیوندی مضاعف
multilinked list	لیست چند پیوندی
bonding molecular orbital	اوربیتال مولکولی پیوندی
hybridize	گیاه پیوندی باراوردن
bonding electron pair	زوج الکترون پیوندی
multivalve	چنذ لختی صدف پیوندی
exogamous	وابسته به برون همسری یابرون پیوندی
hdic	کنترل پیوندی دادههای سطح بالا
ca	Arrangment Connecting ارایش و ترتیب به صورت پیوندی و متصل
nil pointer	اشاره گری که برای بیان انتهای یک لیست پیوندی بکارمی رود
discretionary	خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
participant	مشترک
conjoint	مشترک
party line	خط مشترک
party lines	خط مشترک
participants	مشترک
common user	مشترک
intercommon	حق مشترک
commoners	مشترک
held in common	مشترک
subscribers	مشترک
joint	مشترک
senses	حس مشترک
commonalities	مشترک
commonality	مشترک
sense	حس مشترک
sensed	حس مشترک
subscriber's line	خط مشترک
subscriber	مشترک
commonest	مشترک
common	مشترک
bucket	قوس پیوند قوس پیوندی
buckets	قوس پیوند قوس پیوندی
white heart cherry	گیلاس درشت گیلاس پیوندی
halvers	نیمه مشترک
concerted action	عمل مشترک
joint account	حساب مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
joint command	یکان مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
cooperation	کار مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
complex fraction	برخه مشترک
joint costs	هزینه مشترک
commonweal	مشترک المنافع
common wealth	مشترک المنافع
cooperative work	همکاری مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
cooperative work	کار مشترک
co-operation	همکاری مشترک
collaboration	کار مشترک
collaboration	همکاری مشترک
co-operation	کار مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
mutual debts	دیون مشترک
common area	ناحیه مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
cooperation	همکاری مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
common wall	دیوار مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
line termination circuit	اتصال مشترک
EEC	بازار مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
trunk circuit	معبر مشترک
mutual interests	منافع مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
rachis	دیرک مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
synergy	عمل مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
tenancy in common	استیجار مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
joint products	محصولات مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint force	نیروی مشترک
joint exercise	مانور مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
joint services	خدمات مشترک
joint shares	سهام مشترک
jointly owned property	مال مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
joint zone	منطقه مشترک
joint supply	عرضه مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
joint staff	ستاد مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
commonwealth	مشترک المنافع
coinsurance	بیمه مشترک
factors	عامل مشترک
interfaces	سطح مشترک
factor	عامل مشترک
interfaces	وجه مشترک
combined publications	نشریات مشترک
joint	مشترک الحاقی
condominiums	حاکمیت مشترک
interface	سطح مشترک
interface	وجه مشترک
middling	جمله مشترک
collective	مشترک عمومی
condominiums	مالکیت مشترک
common denominators	مخرج مشترک
condominium	حکومت مشترک
Common Market	بازار مشترک
commonwealths	مشترک المنافع
condominium	مالکیت مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
party lines	مرز مشترک
party line	مرز مشترک
condominium	تسلط مشترک
bottom layer	لایه مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
coenotrope	گرایش مشترک
condominiums	حکومت مشترک
meant	میان مشترک
co insurance	بیمه مشترک
commoners	مشترک اشتراکی
common	مشترک اشتراکی
common language	زبان مشترک
common multiple	مضرب مشترک
intersections	فصل مشترک
common storage	حافظه مشترک
intersection	فصل مشترک
common fraction	مخرج مشترک
common trait	ویژگی مشترک
coefficients	عامل مشترک
coefficient	عامل مشترک
common progarm	برنامه مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
common denominator	مخرج مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
party walls	دیوار مشترک
condominiums	تسلط مشترک
common factor	عامل مشترک
party wall	دیوار مشترک
joint	ستاد مشترک
common fronties	مرز مشترک
common gender	جنس مشترک
joint task force	گروه رزمی مشترک
joint strategic objectives	هدفهای مشترک استراتژیکی
law of common fate	قانون سرنوشت مشترک
interface	دفتر مشترک قسمتها
interrelates	مناسبات مشترک داشتن
interrelate	مناسبات مشترک داشتن
interrelated	دارای مناسبات مشترک
line termination circuit	مدار مشترک تلفنی
joint tenancy	اجاره داری مشترک
joint tenants	اجاره داران مشترک