Dictiornary-Farsi | الکترون خواهی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
electron affinity	الکترون خواهی


Other Matches

Take it or leave it.	می خواهی بخواه نمی خواهی نخواه !
toxicomania	سم خواهی
inversions	همجنس خواهی
Why dont you leave me alone?	از جان من چه می خواهی ؟
blackmails	باج خواهی
zeal	خیر خواهی
will to power	قدرت خواهی
zealotry	هوا خواهی
zoophilia	حیوان خواهی
zoophily	حیوان خواهی
blackmailing	باج خواهی
coprophilia	مدفوع خواهی
blackmailed	باج خواهی
blackmail	باج خواهی
homosexuality	همجنس خواهی
amende honorable	پوزش خواهی
benevolence	خیر خواهی
benevolence	نیک خواهی
amativeness	خاطر خواهی
inversion	همجنس خواهی
uranism	همجنس خواهی
thou wilt go	خواهی رفت
oestrus	گشن خواهی
nosophilia	بیماری خواهی
progressiveness	ترقی خواهی
illy	ازروی بد خواهی
progressivism	ترقی خواهی
homoerotism	همجنس خواهی
hebephilia	نوجوان خواهی
estrus	گشن خواهی
willy-nilly	خواهی نخواهی
ephebophilia	جوان خواهی
willy nilly	خواهی نخواهی
sapphism	همجنس خواهی
thanatomania	مرگ خواهی
thou shalt go	خواهی رفت
hypersexuality	فزون خواهی جنسی
abundancy motive	انگیزه فزون خواهی
to offer an apology	عذر خواهی کردن
Do you want some more food ?	بازهم غذا می خواهی ؟
overt homosexuality	همجنس خواهی اشکار
tribadism	همجنس خواهی فاعلی
sapphism	همجنس خواهی زنان
royalistic	مبنی برسلطنت خواهی
Why do you want to know ? dont be nosy.	می خواهی چه؟کنی بدانی ؟
public spiritedness	خیر خواهی مردم
urning	در همجنس خواهی مردان
crystal growth affinity	رشد خواهی بلور
latent homosexuality	همجنس خواهی نهفته
What the hell do you want?	چه زهر ماری می خواهی ؟
supercilious	از روی خود خواهی
appealable	قابل پژوهش خواهی
apologise	عذر خواهی کردن
apologised	عذر خواهی کردن
apologises	عذر خواهی کردن
poll	نظر خواهی کردن
Pick, what you like [want] !	هر کدام را می خواهی بردار!
apologising	عذر خواهی کردن
apologize	عذر خواهی کردن
apologized	عذر خواهی کردن
apologizes	عذر خواهی کردن
apologizing	عذر خواهی کردن
polls	نظر خواهی کردن
polled	نظر خواهی کردن
liberalism	اصول ازادی خواهی
to play at	خواهی نخواهی اقدام کردن
Having hardly arrived you want to. . .	هنوز از راه نرسیدی می خواهی ...
Do you want to have your fortune told?	می خواهی برایت فال بگیرم ؟
She is hopping mad .	چرا می خواهی لجت را سر من در آوری ؟
faute de mieux	همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
generosity	خیر خواهی گشاده دستی
When in Rome, do as the Romans do! <proverb>	خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.
You seem to expect something for good measure !	مثل اینکه حالاناز شست هم می خواهی !
Where do you want to go this time of night ?	این وقت شب کجا می خواهی بروی ؟
If you want to sell your car , I am your man .	اگر می خواهی اتوموبیلت را بفروش من مرد خریدم
public spiritedly	ازلحاظ خیر خواهی مردم میهن پرستانه
You wI'll benefit by this book .	از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
public spirit	خیر خواهی برای مردم میهن پرستی
nothing serves to but apology	هیچ چیز جز عذر خواهی بدردنمیخوردیا سودمند نیست
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.	اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
radicalism	روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
isoelectronic	هم الکترون
electron donor	الکترون ده
coelectron	هم الکترون
negatron	الکترون
electron	الکترون
traced	رد الکترون
trace	رد الکترون
traces	رد الکترون
electrons	الکترون
high energy electron	الکترون پر انرژی
lone electron	الکترون تنها
free electron	الکترون غیرپیوندی
free electron	الکترون ازاد
valence electron	الکترون والانس
electrophile	الکترون دوست
electroneutrality	الکترون خنثایی
initiating electron	الکترون اغازگر
inner shell electron	الکترون درونی
valence electron	الکترون رسانایی
primary electron	الکترون اولیه
photo electron	فوتو الکترون
photo electron	الکترون نوری
outer shell electron	الکترون رسانایی
outer shell electron	الکترون بیرونی
secondary electron	الکترون ثانوی
odd electron	الکترون منفرد
nuclear electron	الکترون هسته
nonbonding electron	الکترون ناپیوندی
mass of the electron	جرم الکترون
valence electron	الکترون فرفیت
isoelectronic ions	یونهای هم الکترون
electron donor	دهنده الکترون
electron volt	الکترون ولت
electron deceleration	دیرکرد الکترون
electron flow	سیلان الکترون ها
electron focusing	تمرکز الکترون
electron injector	الکترون افکن
electron jump	پرش الکترون
electron concentration	غلظت الکترون
electron charge	بار الکترون
electron multiplier	افزاینده الکترون
electron capture	الکترون گیراندازی
electron beam	باریکه الکترون
electron mass	جرم الکترون
electron beam	پرتو الکترون
electron orbit	مسیرگردش الکترون
electron flow	فلوی الکترون
electron exchange	تبادل الکترون
electron energy	انرژی الکترون
electron diffraction	خمیدگی الکترون
electron distribution	پخش الکترون
electron drift	رانش الکترون
electron emission	صدور الکترون
electron decay	اضمحلال الکترون
electron decay	تجزیه الکترون
electron conduction	هدایت الکترون
electronic concentration	غلظت الکترون
electron emitter	منبع الکترون
electron emmission	انتشار الکترون
electron energy	کارمایه ی الکترون
electron beam	اشعه الکترون
electron beam	شعاع الکترون
electron pair	زوج الکترون
electron avalanche	بهمن الکترون
density of electron	چگالی الکترون
electron trajectory	مسیر الکترون
concentration of electron	چگالی الکترون
charge of the electron	بار الکترون
electron transition	انتقال الکترون
bound electron	الکترون بسته
electron spin	اسپین الکترون
antibonding electron	الکترون ضد پیوندی
emissions	صدور الکترون
emission	صدور الکترون
electron transition	عبور الکترون
electron spin	تنیدگی الکترون
conduction electron	الکترون رسانایی
electron tube	لوله الکترون
electron acceptor	الکترون پذیر
electron acceptor	پذیرنده الکترون
electron recoil	بازگشت الکترون
electron acceleration	شتاب الکترون
electron shell	پوسته الکترون
conduction electron	الکترون رسانش
rest mass of the electron	جرم ساکن الکترون
outer shell electron	الکترون لایه بیرونی
elementary charge	بار الکترون [فیزیک]
electron attachment	پیوستگی یا وابستگی الکترون
bonding electron pair	زوج الکترون پیوندی
electron accelerator	شتاب دهنده الکترون
transmission electron micrograph	ریزنگار انتقال الکترون
delocalized electron	الکترون غیر مستقر
unpaired electron	الکترون جفت نشده
electron capture detector	اشکارساز الکترون گیراندازی
secondary electron emission	پیل ثانویه الکترون
electron charge mass ratio	چگالی بار الکترون
supressor grid	شبکه الکترون بند
electron gun	لوله پرتاب الکترون
electroosmotic effect	اثر الکترون اسمزی
electron orbit	مدار گردش الکترون
electrophilic attack	حمله الکترون دوستی
electrophilic reagent	واکنشگر الکترون دوست
electron pair	زوج الکترون حفره
electron pair bond	پیوند زوج الکترون
electron pairing	زوج شدن الکترون
electron transit time	زمان عبور الکترون
electron paramagnetic resonance	رزونانس پارامغناطیسی الکترون
electron transfer mechanism	مکانیسم انتقال الکترون
electron spin resonance	رزونانس اسپین الکترون
free electron gas	گاز الکترون ازاد
electrophilic addition	افزایش الکترون دوستی
linear accelerator	شتابده خطی الکترون
lone pair electron	زوج الکترون تنها
electron deceleration	کندی حرکت الکترون
electron deficient molecules	مولکولهای با کمبود الکترون
free electron model	الگوی الکترون ازاد
lone pair electron	زوج الکترون ناپیوندی
electron multiplier	فزون ساز الکترون
picturing	حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون