Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
merge sorting algorithm
الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
Other Matches
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
exchanged
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanges
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanging
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchange
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
sort
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
filing
1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
sorted
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
job
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
jobs
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
queue
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queue
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queued
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queued
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queueing
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queues
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queues
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
manager
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
managers
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queueing
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
minimal tree
درختی که گرههای ترمینالی ان مرتب شده تا باعث عملکردبهینه ان درخت شوند
tiles
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tile
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
cards
روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
card
روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
sorted
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
filing system
روش مرتب کردن متن ها برای مراجعه
major sort key
یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
maintenance
مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
clock
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clocks
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
independent in come
درامد مرتب که شخص را ازکارکردن برای زندگانی بی نیازمیسازد
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
binary look up
روش جستجوی سریع برای استفاده از لیست مرتب داده
uberstreichen
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
streams
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
streamed
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
stream
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
jobs
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
job
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
international standards organization
سازمانی که استانداردها را برای کامپیوترهای مختلف و محصولات شبکه تولید و مرتب میکند
pert
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
interword spacing
فضای متغیر بین کلمات متن برای اینکه خط وط وسط و مرتب قرار گیرند
formats
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
format
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
preventive
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventative
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
tristimulus values
مقادیر نسبی یه رنگ اصلی که برای ایجاد رنگهای دیگر باهم ترکیب می شوند
array
ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
arrays
ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
information
داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
sort field
فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sortkey
فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
dp
پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
gestalt
تشکیل و ترکیب چندعامل یاپدیده فیزیکی وحیاتی وروانشناسی برای انجام کارواحدو دست داده جزئی از کل شوند
outliner
برای اینکه به کاربر کمک کند تا بخش ها و زیربخشهای لیست ای از اشیا را مرتب کند یا بخشهایی از پروژه را
serviced
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
tree
مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند
service
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
refreshed
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refresh
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refreshes
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
regenerator
وسیلهای که در ارتباطات استفاده میشود و سیگنال دریافتی را مرتب میکند و ارسال میکند. و برای گشترش محدوده شبکه به کار می روند
refresh
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
list
1-محاسبه مجموعهای از موضوعات داده مثل جمع و حذف و مرتب کردن و بهنگام سازی ورودی ها. 2LISP- یا زبان سطح بالا برای پردازش لیست دستورات یا داده و در یک محیط هوش مصنوعی
tidying
مرتب
tidier
مرتب
steady
<adj.>
مرتب
business like
مرتب
well groomed
مرتب
shipshape
مرتب
tidied
مرتب
orderlies
مرتب
well-groomed
مرتب
systematic
مرتب
serials
مرتب
prissy
مرتب
tidiest
مرتب
methodic
مرتب
kilter
مرتب
serial
مرتب
regulars
مرتب
he was neat
مرتب
regular
<adj.>
مرتب
irregular
نا مرتب
ordered
مرتب
tidy
<adj.>
مرتب
tidies
مرتب
proper
<adj.>
مرتب
businesslike
مرتب
trimmest
مرتب
fair
<adj.>
مرتب
trim
<adj.>
مرتب
neatest
مرتب
neater
مرتب
neat
<adj.>
مرتب
indexed
مرتب کر دن
well-ordered
<adj.>
مرتب
uncluttered
<adj.>
مرتب
decent
<adj.>
مرتب
index
مرتب کر دن
indexes
مرتب کر دن
orderly
مرتب
in good order
<adj.>
مرتب
presentable
<adj.>
مرتب
trims
مرتب
straight
<adj.>
مرتب
regularizes
مرتب کردن
cleaned
مرتب کردن
clean
مرتب کردن
collocated
مرتب کردن
fix up
مرتب کردن
trims
مرتب پاکیزه
straighter
راحت مرتب
set in order
مرتب کردن
arrange
مرتب کردن
Orderly . In good order . Tidy . Ship - shape .
مرتب ومنظم
collocates
مرتب کردن
cleanest
مرتب کردن
riptide
جریان اب نا مرتب
straight
راحت مرتب
straightest
راحت مرتب
regularises
مرتب کردن
regularising
مرتب کردن
arranged
مرتب کردن
collocate
مرتب کردن
regularize
مرتب کردن
collocating
مرتب کردن
regularized
مرتب کردن
cleans
مرتب کردن
regularised
مرتب کردن
to cleanvp
مرتب کردن
collates
مرتب کردن
tidiest
مرتب کردن
collating
مرتب کردن
graduating
مرتب کردن
tidier
مرتب کردن
graduates
مرتب کردن
tidied
مرتب کردن
graduate
مرتب کردن
put straight
مرتب کردن
tidies
مرتب کردن
queerly
بطور مرتب
sorting
مرتب نمودن
well ordered
مرتب و منظم
collated
مرتب کردن
ordered pair
جفت مرتب
arranges
مرتب کردن
to put to rights
مرتب کردن
partially ordered
پاره مرتب
Shipshape . In apple pie order.
مرتب ومنظم
tidying
مرتب کردن
arranging
مرتب کردن
draw up
مرتب کردن
tidy
مرتب کردن
trimmest
مرتب پاکیزه
regularizing
مرتب کردن
unrehearsed
ازقبلآماده - مرتب
clear up
مرتب کردن
trim
مرتب پاکیزه
well conditioned
مرتب و منظم
order
مرتب کردن
neatly
<adv.>
بصورت مرتب
marshalled
مرتب کردن
marshaling
مرتب کردن
ordering
مرتب سازی
concert
مرتب کردن
concerts
مرتب کردن
collate
مرتب کردن
marshaled
مرتب کردن
marshal
مرتب کردن
j'adoube
مرتب می کنم
straighten up
<idiom>
مرتب کردن
orderly
<adv.>
بطور مرتب
tidily
<adv.>
بصورت مرتب
duly
<adv.>
بطور مرتب
neatly
<adv.>
بطور مرتب
tidily
<adv.>
بطور مرتب
orderly
<adv.>
بصورت مرتب
marshals
مرتب کردن
intrinsic
مرتب شایسته
to map out
مرتب کردن
periodical
که مرتب رخ میدهد
periodic
که مرتب رخ میدهد
lineup
مرتب کردن
duly
<adv.>
بصورت مرتب
oscillating sort
مرتب کردن نوسانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com