Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
monel
الیاژی از نیکل و کبالت که دربرابر خوردگی مقاوم است
Other Matches
kovar
الیاژی از اهن نیکل کبالت
plasma plating
ضد خوردگی و مقاوم دربرابر سایش روی سطح توسط جریان بسیار داغ
nicalloy
الیاژی از نیکل و اهن
nickel silver
الیاژی مرکب از مس و روی و نیکل
alumel
الیاژی از نیکل و کرم جهت ترموکوپلها
invar
الیاژی از نیکل و اهن باضریب انبساط حرارتی نزدیک صفر
resistors
اسباب مقاوم دربرابر برق
resistor
اسباب مقاوم دربرابر برق
resister
اسباب مقاوم دربرابر برق
resisters
اسباب مقاوم دربرابر برق
chromel
الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
incolen
الیاژهای مقاوم اهن و کرم با نیکل زیاد
white gold
الیاژی از طلا شبیه به پلاتین که از ترکیب نیکل یا سایرفلزات و طلا بدست می اید
stainless steel
فولاد مقاوم در برابر خوردگی
brake lining
مادهای با کارایی خوب دربرابر اصطکاک و مقاومت دربرابر حرارت زیاد
hardened site
حفاظ مقاوم پایگاه مقاوم در مقابل تک ش م ر و اتمی
cobalt
کبالت
hair crack
شکاف خوردگی ترک خوردگی
constantan
الیاژی از مس
alloying agent
عنصر الیاژی
alloying element
عنصر الیاژی
invar
الیاژی از اهن
alloy steel
فولاد الیاژی
platinoid
الیاژی از مس ونیکل و تنگستن
high frequency alloy juction transistor
ترانزیستور الیاژی فرکانس بالا
wood's metal
الیاژی با نقطه ذوب پایین
against
دربرابر
to
دربرابر
in d. from
دربرابر
along side of
دربرابر
to take eggs for money
را با دربرابر
in contrast with
دربرابر
in contradistinction to
دربرابر
on payment
دربرابر پول
alnico
الیاژی از اهن جهت ساخت اهنربای دائمی
contenders
مدعی دربرابر قهرمان
contender
مدعی دربرابر قهرمان
endure
بردباری کردن دربرابر
endured
بردباری کردن دربرابر
endures
بردباری کردن دربرابر
dure
بردباری کردن دربرابر
copy protection
حفافت دربرابر کپی
ultimate compressive strength
حداکثر مقاومت دربرابر فشار
strength under tangential loading
مقاومت دربرابر عاملهای مماسی
nickle
نیکل
nickle silver
نیکل
nickels
نیکل
invar
نیکل
nickel
نیکل
billon
الیاژی از طلا ونقره یامس یا قلع ویا سایر فلزات کم ارزش
nickel powder
گرد نیکل
nickel plating
ابکاری نیکل
nickel ore
کانه نیکل
nickel alloy
الیاژ نیکل
nichrome
نیکل کروم
nickel recovery
بازیابی نیکل
garnierite
سنگ نیکل
nickle
اب نیکل دادن
ferro nickel
فرو نیکل
pig nickel
نیکل شمش
garnierite
معدن نیکل
nickeliferous
حاوی نیکل
nickeliferous
نیکل دار
outdare
تحریک بجنگ کردن دوام اوردن دربرابر
nickel iron battery
باتری نیکل-اهن
nickel plate
اب نیکل دادن گالوانیکی
nickel steel
فولاد نیکل دار
chrome nickl steel
فولاد کروم - نیکل
outride
دربرابر طوفان ایستادگی کردن در مسابقه چیره شدن
to i.a person for his actions
کسیرا ازمسئولیت قانونی دربرابر کرده هایش رهاکردن
nickel cadmium battery
باطری الکتریکی نیکل کادمیوم
nickels
سکه پنج سنتی اب نیکل دادن
nickel
سکه پنج سنتی اب نیکل دادن
deep cycling
روشی برای نگهداری باطریهای نیکل- کادمیم
renitent
مقاوم
resister
مقاوم
resistor
مقاوم
tolerant
مقاوم
resistors
مقاوم
resistant
مقاوم
plasma plating
مقاوم
refractory
مقاوم
resisters
مقاوم
moment of resistence
لنگر مقاوم
adamant
مقاوم یکدنده
adamantly
مقاوم یکدنده
resisting moment
لنگر مقاوم
weatherproof
مقاوم در برابرهوا
hardened site
پایگاه مقاوم
forcing cone
مخروط مقاوم
resistive force
نیروی مقاوم
counterpoise
نیروی مقاوم
stand up
<idiom>
مقاوم بودن
rigid cores
هستههای مقاوم
stabile
مقاوم در برابرگرما
water resistant
مقاوم در برابر اب
platinum metal
ترکیب نیکل و روی و مس که تا اندازهای خواص پلاتین راپیدا میکند
terneplate
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terne
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
drag chain conveyor
نقاله با زنجیر مقاوم
heat resisting steels
فولادهای مقاوم حرارتی
wear resistant
مقاوم در بربر سائیدگی
torsion resistant
مقاوم در برابر پیچش
heat fast paint
رنگ مقاوم گرما
passive earth pressure
رانش مقاوم خاک
drag force
نیروی مقاوم حرکت
swelling resistant
مقاوم در برابر تورم
internal resisting moment
لنگر مقاوم درونی
windproof
مقاوم در مقابل باد
resistance to cracking
مقاوم در برابر شکستگی
passive earth pressure
فشار مقاوم خاک
resistance to failure
مقاوم در برابر ترک
lightfast
مقاوم در برابر نور
creep resistant
مقاوم در برابر خزش
resistance to tempering
مقاوم در برابر بازپخت
resistant to heat
مقاوم در برابر گرما
shell proof
مقاوم در مقابل گلوله
earthquake proof foundation
غیر مقاوم درمقابل زلزله
deadman
پایه استقرارسنگر دستک مقاوم
fracture proof
مقاوم در برابر شکستگی نشکن
thermistor
الت مقاوم درمقابل برق
insulant
ماده مقاومت کننده مقاوم
defendant
مقاوم درمقابل زور و فشار
resistance to plastic deformation
مقاوم در برابر تغییر شکل
resistance to corrosion
مقاوم در برابر زنگ زدگی
defendants
مقاوم درمقابل زور و فشار
acid resistant
ماده مقاوم در برابر اسید
unbalanced cell
سلول باطری نیکل کادنیم که بیش از سلولهای دیگر تخلیه شده است
resistance to deflaction
مقاوم در برابر تغییر شکل خمشی
phosphate esters
مایعات هیدرولیکی مقاوم در برابراتش و حرارت
acid fast
مقاوم در برابر رنگ بری اسید
bomb proof
پناهگاه یاساختمانی که در مقابل بمب مقاوم باشد
cold wet clothing
لباس گرم و مقاوم در مقابل رطوبت و برودت
abrasions
خوردگی
wears
خوردگی
chafe
خوردگی
chafes
خوردگی
chafing
خوردگی
erosion
خوردگی
wear
خوردگی
erosion-corrosion
خوردگی
abrasion
خوردگی
corrosion
خوردگی
corrsion
خوردگی
pressure cabin
هواپیمای دارای دستگاه تهویه مقاوم با فشار هوا
cassettes
پوشش مقاوم برای نگهداری و محافظت نوار نغناطیسی
cassette
پوشش مقاوم برای نگهداری و محافظت نوار نغناطیسی
graphitic corrosion
خوردگی گرافیتی
fraction
ترک خوردگی
ricks
پیچ خوردگی
folding
چین خوردگی
cancellation
قلم خوردگی
screw
پیچ خوردگی
twists
پیچ خوردگی
uneasiness
بهم خوردگی
screws
پیچ خوردگی
ricking
پیچ خوردگی
pliature
چین خوردگی
turmoil
بهم خوردگی
surface corrosion
خوردگی سطحی
torsion
پیچ خوردگی
vermiculation
کرم خوردگی
rugosity
چروک خوردگی
ruga
تاب خوردگی
disbandment
برهم خوردگی
shrinkage
چروک خوردگی
cracking
ترک خوردگی
rick
پیچ خوردگی
ricked
پیچ خوردگی
rancidity
باد خوردگی
queasiness
بهم خوردگی
fractions
ترک خوردگی
twisting
پیچ خوردگی
twist
پیچ خوردگی
intercrystalline corrosion
خوردگی کریستالی
galvanic corrosion
خوردگی گالوانیکی
backfall
زمین خوردگی
inurement
پینه خوردگی
kink
پیچ خوردگی
collission
بهم خوردگی
folium
چین خوردگی
electrochemical corrosion
خوردگی الکتروشیمیایی
electrolytic corrosion
خوردگی الکترولیتی
erosion corrosion
خوردگی- فرسودگی
induration
پینه خوردگی
indisposedness
بهم خوردگی
wrinkle
چین خوردگی
corrosive action
اثر خوردگی
muss
بهم خوردگی
crossing out
قلم خوردگی
wrinkling
چین خوردگی
wrinkles
چین خوردگی
fissuration
ترک خوردگی
stress corrosion
خوردگی در اثر تنش
indisposition
بهم خوردگی مزاج
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
turn
پیچ خوردگی قرقره
indispositions
بهم خوردگی مزاج
deceptions
حیله فریب خوردگی
turn one's stomach
<idiom>
باعث حال به هم خوردگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com