Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
wood's metal
الیاژی با نقطه ذوب پایین
Other Matches
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
bottom dead cente
نقطه مرگ پایین
dead center position
نقطه مرگ بالا یا پایین
water collecting sump
پایین ترین نقطه در یک سیستم که در ان اب جمع میشود
after bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
braze welding
جوشکاری در دمایی بالاتر از 054درجه سانتی گراد و پایین تراز نقطه ذوب قطعات
before bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
constantan
الیاژی از مس
invar
الیاژی از اهن
alloying agent
عنصر الیاژی
alloy steel
فولاد الیاژی
alloying element
عنصر الیاژی
platinoid
الیاژی از مس ونیکل و تنگستن
nicalloy
الیاژی از نیکل و اهن
nickel silver
الیاژی مرکب از مس و روی و نیکل
high frequency alloy juction transistor
ترانزیستور الیاژی فرکانس بالا
kovar
الیاژی از اهن نیکل کبالت
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
alumel
الیاژی از نیکل و کرم جهت ترموکوپلها
alnico
الیاژی از اهن جهت ساخت اهنربای دائمی
monel
الیاژی از نیکل و کبالت که دربرابر خوردگی مقاوم است
invar
الیاژی از نیکل و اهن باضریب انبساط حرارتی نزدیک صفر
billon
الیاژی از طلا ونقره یامس یا قلع ویا سایر فلزات کم ارزش
depresses
پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress
پایین دادن لوله پایین اوردن
chromel
الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
down
سوی پایین بطرف پایین
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
marks
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approached
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
terne
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terneplate
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
white gold
الیاژی از طلا شبیه به پلاتین که از ترکیب نیکل یا سایرفلزات و طلا بدست می اید
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point
نقطه الوگیری نقطه افروزش
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
litter relay point
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
pointillism
نقاشی نقطه نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
break up point
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
polkadot
طرح نقطه نقطه خال خال
speckle
نقطه نقطه یا خال خال کردن
bottoms
پایین
flattest
پایین
low
پایین
flat
پایین
low level
پایین
further down
پایین تر
beneath
پایین
lower
پایین تر
lowered
پایین تر
lowering
پایین تر
shitu
پایین
lowers
پایین تر
infara
پایین تر
infara
پایین
thereinafter
[archaic or formal]
<adv.>
در پایین
hereinafter
[formal]
<adv.>
در پایین
subatmospheric
پایین تر از جو
hereafter
<adv.>
در پایین
below
<adv.>
در پایین
tailwater
پایین اب
subteen
پایین تر از سن 31
submiss
پایین
sub-
یا پایین تر
shortest
پایین تر
hypogenous
پایین رو
lower
پایین
lower limit
حد پایین
down
پایین
neath or neath
پایین
lower most
پایین تر
down stairs
پایین
beneath
پایین تر
below
پایین
short
پایین تر
shorter
پایین تر
neath or neath
پایین تر
bottom
پایین
bal
از مچ پا به پایین
dowm
پایین
de-
پایین
vide infara
پایین
underneath
پایین
to let down
پایین کردن
depression
پایین دادن
catabatic
پایین اینده
to look down
پایین امدن
low activity
فعالیت پایین
downward
پایین زیرین
low energy
انرژی پایین
to beat down
پایین اوردن
downward
روبه پایین
to bring down
پایین اوردن
bottom up
از پایین به بالا
undermost
پایین ترین
low wing
بال پایین
low
پایین ضعیف
to come down
پایین امدن
to go down
پایین رفتن
drive
ضربه از پایین
to get down
پایین رفتن
drives
ضربه از پایین
depressions
پایین دادن
to sink in the scale
پایین رفتن
to reach down
پایین اوردن
lower bound
کران پایین
beneath
از زیر پایین تر از
low altitude
ارتفاع پایین
look down
پایین امدن
uoppon pyon soon koot
کف دست پایین
to set down
پایین اوردن
up and down
بالا و پایین
overhand
از پایین ببالا
mean low water
اب پایین میانگین
prolapse
پایین افتادگی
prolapse
پایین افتادن
prolapsus
پایین افتادگی
pushdown
پایین فشردنی
alow
روبه پایین
lowpass
پایین گذار
lowermost
پایین ترین
descends
پایین امدن
push down stack
پایین فشردنی
top down
از بالا به پایین
top-down
از بالا به پایین
minor
پایین رتبه
on the down grade
پایین رونده
oars down
پارو پایین
nutate
پایین افتادن
feet
پایین دامنه
low
پایین اهسته
nutant
پایین افتاده
nether world
جهان پایین
neath or neath
پایین زیرین
foot
پایین بادبان
lower classes
طبقه پایین
lower class
طبقه پایین
lower threshold
استانه پایین
lower most
پایین ترین
comedown
پایین رفتن
lowest
پایین ترین
bottommost
پایین ترین
descend
پایین امدن
submaxilla
ارواره پایین
the lower world
جهان پایین
the masses
دستههای پایین تر
downstairs
طبقه پایین
nether
زیر پایین
nether
واقع در پایین
the valley lies below
ده در پایین است
low level
در سطح پایین
degrades
پایین دادن
degrade
پایین دادن
lower mast
دکل پایین
low frequency
فرکانس پایین
lower limit
کران پایین
low resolution
وضوح پایین
low resolution
تفکیک پایین
res
noitaloseR پایین
low pass
پایین گذر
bate
پایین اوردن
low order
مرتبه پایین
low order
پایین رتبه
let down
پایین کردن
downward movement
حرکت رو به پایین
desceht
پایین امدن
down stroke
ضربه رو به پایین
downward stroke
ضربه رو به پایین
infrahuman
پایین تر از انسان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com