English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
English Persian
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
Other Matches
pyxie بوته خزنده وهمیشه بهار
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
chaparral بلوط کوتاه وهمیشه بهار جنگل
hard hyphen خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
pressure cabin بخشی از هواپیما که افراد وخدمه در ان قرار دارند وهمیشه فشار در ان برابر یابیشتر از حد تعیین شده است
existing حاضر
presented حاضر
presents حاضر
present حاضر
presenting حاضر
agreeable حاضر
stock :حاضر
in the saddle حاضر
ubiquitous حاضر
on hand <idiom> حاضر
stocked :حاضر
readies قبضه حاضر
readying قبضه حاضر
ready حاضر به کار
readied قبضه حاضر
readying حاضر به کار
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
action front حاضر به تیر
ready قبضه حاضر
readies حاضر به کار
make ready حاضر شدن
delicatessen اغذیه حاضر
operationally ready حاضر به کار
operationally ready حاضر به عملیات
readiness to report حاضر جوابی
ready wit حاضر جوابی
roll call حاضر و غایب
get ready حاضر شدن
delicatessens اغذیه حاضر
stand by حاضر بودن
rigs وضع حاضر
rigged وضع حاضر
rig وضع حاضر
attends حاضر بودن
attending حاضر بودن
attend حاضر بودن
to e. an appearance حاضر شدن
johnny on the sopt حاضر و اماده
readied حاضر به کار
at the present moment درحال حاضر
at the moment در حال حاضر
existing در حال حاضر
at present در حال حاضر
operational حاضر به کار
active حاضر بخدمت
willing حاضر خواهان
currents در حال حاضر
present [at] <adj.> باشنده [حاضر] [در]
here بدینسو حاضر
omnipresent همه جا حاضر
omnipresent حاضر در همه جا
toss off <idiom> حاضر جواب
repartee حاضر جوابی
current در حال حاضر
Get ready for the journey(trip) برای مسافرت حاضر شو
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
inbearing فضولانه حاضر خدمت
to be present باشنده [حاضر] بودن
i agreed to go حاضر شدم بروم
he refused to go حاضر نشد برود
get ready حاضر کردن یا شدن
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
march order حاضر براه کردن
To keep an appointment . سر قرار حاضر شدن
fair game طعمهی حاضر و آماده
attender شخص حاضر در جایی
ready position حالت حاضر به تیر
unready غیراماده حاضر نشده
to conjure up با سحر حاضر کردن
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
operational route جاده حاضر به کار
show up سر موقع حاضر شدن
inbearing ناخوانده حاضر خدمت
action فرمان حاضر به تیر
call the roll حاضر و غایب کردن
actions فرمان حاضر به تیر
obliging حاضر خدمات مهربان
roll-calls حاضر و غایب کردن
presence of mind حاضر ذهنی هوشیاری
fitting out حاضر کردن ناو
roll-call حاضر و غایب کردن
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
set up حاضر به جنگ کردن توپ
show up حاضر شدن حضور یافتن
roll call حاضر و غایب کردن افراد
senior officer afloat ارشدترین افسر حاضر در ناو
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
dates در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
date در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
readied حاضربه تیر حاضر باشید
I was an eye witness to what happened. من حاضر وناظر وقا یع بودم
Are you prepared to accept my conditions? حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
readies حاضربه تیر حاضر باشید
ready حاضربه تیر حاضر باشید
readying حاضربه تیر حاضر باشید
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
improvisation بدیهه سازی حاضر جوابی
Those who attended the meeting. کسانیکه در جلسه حاضر بودند
make ready اماده شدن حاضر کردن
ubiquitous همه جا حاضر موجود درهمه جا
At the moment we are not able to ... در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
all available کلیه توپخانه حاضر به تیر
offer to buy something حاضر به خرید چیزی شدن
embattle حاضر به جنگ کردن یا شدن
improvisator بدیهه ساز حاضر جواب
embattle حاضر شدن برای جنگ
get ready اماده شدن حاضر کردن
he would take no refusal هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
currents آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
current آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
to compel the attendance of a witness وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
set وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets وسیله حاضر بکار تنظیم شده
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
setting up وسیله حاضر بکار تنظیم شده
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
hath سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
actual job [job held] [occupation held] پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
ready missile موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
That won't work with me! من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
make the scene <idiom> به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
colour انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
colours انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
individual demand schedule صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
embattle حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
minuteman داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
inactive پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
activity تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docket صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activities تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docketing صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
dockets صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
storage فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
exclusion principle اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
workspace فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
IE جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
Internet جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
manned اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
presenting زمان حاضر زمان حال
uses در حال حاضر در حال اجرا
readies مهیا کردن حاضر کردن
use در حال حاضر در حال اجرا
present زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
ready مهیا کردن حاضر کردن
presented زمان حاضر زمان حال
readying مهیا کردن حاضر کردن
readied مهیا کردن حاضر کردن
drives حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
fast قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
broadband ISDN سرویس ارسال داده سریع که به داده و صوت اجازه ارسال در یک شبکه گسترده میدهد در حال حاضر سیستمهای Asynchronous Transfer Mode Multimegabit Data Services دو نوع از این سرویس هستند
congress party (indian national congress حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com