English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 240 (10 milliseconds)
English Persian
fresh اماده
fresh- اماده
freshest اماده
prompt اماده
prompted اماده
prompts اماده
supplied اماده
supply اماده
supplying اماده
set اماده
sets اماده
setting up اماده
minded اماده
susceptible اماده
stock اماده
stocked اماده
handier اماده
handiest اماده
handy اماده
readied اماده
readies اماده
ready اماده
readying اماده
equipped اماده
abler اماده
ablest اماده
provided اماده
accoutrements اماده
ready made اماده
ready-made اماده
accoutred اماده
in form اماده
in full fig اماده
in gear اماده
in kelter اماده
in store اماده
in the saddle اماده
lief اماده
yare اماده
yoi اماده
Other Matches
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
coaches اماده ساز
alerts اماده باش
coaching اماده سازی
bellicose اماده بجنگ
obliging اماده خدمت
coached اماده ساز
alerted اماده باش
coach اماده ساز
rig اماده شدن
preparing اماده کردن
prepares اماده کردن
prepare اماده کردن
alert اماده باش
readying اماده کردن
snug اماده ومجهز
rigs اماده شدن
accommodated اماده کردن
accommodates اماده کردن
rigged اماده شدن
provides اماده کردن
provide اماده کردن
night boat قایق اماده
ready service اماده به کار
ready mixed concrete بتن اماده
ready for use اماده مصرف
ready for operation اماده کار
ready for duty اماده خدمت
ready for duty اماده کار
prompt to go اماده رفتن
pre treatment اماده کردن
on tap اماده کشیدن
mission ready اماده پرواز
ready to die اماده مردن
ready use اماده مصرف
unlimber اماده کردن
transit mixed concrete بتن اماده
to string up اماده کردن
to pickle a rod for اماده کردن
to gird up one's loins اماده کارشدن
to buckle oneself اماده شدن
to bargain for منتظریا اماده
to a. the ball اماده انداختن
seaworthy اماده دریا
ripely بطور اماده
make ready اماده کردن
kelter انتظام اماده
combat available اماده به پرواز
combat available اماده به رزم
belay اماده کردن
battailous اماده جنگ
at or within call اماده فرمان
at call اماده فرمان
aforehand اماده راحت
action mission ship ناو اماده
acoutre اماده جنگ
accoutered اماده جنگ
combat ready اماده به رزم
confect اماده کردن
johnny on the sopt حاضر و اماده
insusceptible غیر اماده
in gear اماده حرکت
he is ready at excuses اماده است
giglot دخترسبک که اماده
giglet دخترسبک که اماده
get ready اماده کردن
fledge اماده پروازکردن
indispose اماده ساختن
detonative اماده انفجار
acceptancy اماده قبول
malcontent اماده شورش
preparations اماده کردن
present موجود اماده
bound : اماده رفتن
apt متمایل اماده
drafts اماده کردن
harnessed اماده کردن
drafted اماده کردن
draft اماده کردن
supplied اماده کردن
presented موجود اماده
presenting موجود اماده
beforehand قبلا اماده
taut اماده کار
malcontents اماده شورش
preparation اماده سازی
harness اماده کردن
preparation اماده کردن
harnessing اماده کردن
preparations اماده سازی
presents موجود اماده
supplying اماده کردن
supply اماده کردن
preparatory اماده کننده
warlike اماده جنگ
finest بسیار اماده
primes اماده کردن
fine بسیار اماده
primed اماده کردن
set اماده کردن
fined بسیار اماده
prime اماده کردن
setting up اماده کردن
sets اماده کردن
readies اماده کردن
ready اماده کردن
readied اماده کردن
readiness condition وضعیت اماده باش
he is liable to become sick اماده ناخوشی است
he is indisposed to go اماده رفتن نیست
fitting out اماده کردن ناو
trains اماده کردن اسب
gears کردن اماده کارکردن
geared کردن اماده کارکردن
ready for assembly اماده جهت نصب
train اماده کردن اسب
accoutre با تجهیزات اماده نمودن
acoutre اماده جنگ شدن
preparation of attack شمشیرباز اماده حمله
in perfect trim کاملا اراسته یا اماده
preparation امادگی اماده سازی
forthcoming اماده ارائه دادن
ready for duty اماده انجام وفیفه
his blood is up اماده جنگ است
air alert اماده باش هوایی
gear کردن اماده کارکردن
alert station ایستگاه اماده باش
prompt to go اماده برای رفتن
trained اماده کردن اسب
preparations امادگی اماده سازی
concussion detonation خرج اماده به تخریب
poised mine مین اماده انفجار
deck alert اماده باش عرشه
on the line هواپیمای اماده پرواز
finished product کالای اماده فروش
on offer اماده برای فروش
do up اماده استفاده کردن
finished goods کالاهای اماده فروش
dug in استحکامات سنگر اماده
finishing paint رنگ سازی اماده
precanned routines روالهای از پیش اماده
preplanned اماده شده از قبل
armed ammunition مهمات اماده انفجار
armed mine مین اماده انفجار
prestocked از پیش اماده شده
forespeak قبلا اماده کردن
bare base پایگاه اماده نشده
fit to work اماده برای کارکردن
camera ready copy کپی اماده تکثیر
canned software نرم افزار اماده
presentient گوش بزنگ اماده
preprinted forms فرم های اماده
mind to do a thing اماده انجام کاری
studied از پیش اماده شده
warm up time زمان اماده شدن
preparing اماده شدن ساختن
strip alert اماده باش 5 دقیقهای
forearm قبلا اماده کردن
forearms قبلا اماده کردن
refit دوباره اماده کارکردن
refits دوباره اماده کارکردن
refitting دوباره اماده کارکردن
alerting اماده باش دادن
handymen شخص اماده بخدمت
handyman شخص اماده بخدمت
bristle اماده جنگ شدن
knock-ups سردستی اماده کردن
knock-up سردستی اماده کردن
knock up سردستی اماده کردن
standby به حال اماده بودن
standbys به حال اماده بودن
to prepare for war اماده جنگ شدن
to fly to arms اماده جنگ شدن
to fit with اماده کردن برای
to deliver battle اماده جنگ شدن
to be prepared to go اماده رفتن بودن
refitted دوباره اماده کارکردن
prepare اماده شدن ساختن
prepares اماده شدن ساختن
susceptive پذیرنده اماده پذیرش
bristled اماده جنگ شدن
ready to die اماده برای مرگ
ready for use اماده بهره برداری
set position اماده در نقطه اغاز
set up اماده تیراندازی کردن
ready service اماده به استفاده فوری
set up اماده بکار استقرار
sortie هواپیمای اماده به پرواز
ready mixed paints رنگهای مخلوط اماده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com