English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
strip alert اماده باش 5 دقیقهای
Search result with all words
ground alert اماده باش 51 دقیقهای هواپیماها
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
Other Matches
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
minute glass ساعت ریگی دقیقهای
five minute chess بازی شطرنج 5 دقیقهای
he rows 0 to the minute او دقیقهای سی پارو میزند
chukkar زمان 5/7 دقیقهای بازی چوگان
chukker زمان 5/7 دقیقهای بازی چوگان
request time out تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
call time تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
coffee break تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
polo بازی یا مسابقه چوگان بین دو تیم چهارنفره و شش زمان 5/7 دقیقهای
coffee breaks تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
accoutred اماده
set اماده
sets اماده
ablest اماده
lief اماده
setting up اماده
ready-made اماده
provided اماده
ready made اماده
accoutrements اماده
minded اماده
handier اماده
handiest اماده
handy اماده
readied اماده
ready اماده
readies اماده
readying اماده
abler اماده
equipped اماده
susceptible اماده
stock اماده
stocked اماده
in store اماده
prompted اماده
prompts اماده
in full fig اماده
supplied اماده
supply اماده
in gear اماده
in form اماده
in kelter اماده
fresh اماده
fresh- اماده
supplying اماده
freshest اماده
prompt اماده
yoi اماده
in the saddle اماده
yare اماده
prepares اماده کردن
alerted اماده باش
prepare اماده کردن
alerts اماده باش
combat available اماده به رزم
he is ready at excuses اماده است
prompt to go اماده رفتن
combat available اماده به پرواز
alert اماده باش
fledge اماده پروازکردن
acoutre اماده جنگ
giglet دخترسبک که اماده
giglot دخترسبک که اماده
detonative اماده انفجار
confect اماده کردن
ready for duty اماده خدمت
ready for duty اماده کار
readying اماده کردن
combat ready اماده به رزم
snug اماده ومجهز
preparing اماده کردن
mission ready اماده پرواز
at or within call اماده فرمان
at call اماده فرمان
coach اماده ساز
coached اماده ساز
coaches اماده ساز
obliging اماده خدمت
make ready اماده کردن
bellicose اماده بجنگ
indispose اماده ساختن
insusceptible غیر اماده
johnny on the sopt حاضر و اماده
acceptancy اماده قبول
kelter انتظام اماده
accoutered اماده جنگ
night boat قایق اماده
in gear اماده حرکت
battailous اماده جنگ
rig اماده شدن
rigged اماده شدن
rigs اماده شدن
pre treatment اماده کردن
accommodated اماده کردن
accommodates اماده کردن
provide اماده کردن
provides اماده کردن
on tap اماده کشیدن
get ready اماده کردن
aforehand اماده راحت
coaching اماده سازی
belay اماده کردن
action mission ship ناو اماده
ready اماده کردن
set اماده کردن
unlimber اماده کردن
preparations اماده کردن
preparations اماده سازی
malcontent اماده شورش
malcontents اماده شورش
harness اماده کردن
preparation اماده کردن
setting up اماده کردن
harnessed اماده کردن
harnessing اماده کردن
preparation اماده سازی
taut اماده کار
beforehand قبلا اماده
transit mixed concrete بتن اماده
to string up اماده کردن
presents موجود اماده
to gird up one's loins اماده کارشدن
to buckle oneself اماده شدن
to pickle a rod for اماده کردن
to bargain for منتظریا اماده
to a. the ball اماده انداختن
finest بسیار اماده
draft اماده کردن
fined بسیار اماده
drafted اماده کردن
drafts اماده کردن
apt متمایل اماده
present موجود اماده
presented موجود اماده
fine بسیار اماده
presenting موجود اماده
supplying اماده کردن
supply اماده کردن
supplied اماده کردن
ready for operation اماده کار
ready for use اماده مصرف
primed اماده کردن
primes اماده کردن
ready use اماده مصرف
ready mixed concrete بتن اماده
sets اماده کردن
ready service اماده به کار
ready to die اماده مردن
prime اماده کردن
preparatory اماده کننده
ripely بطور اماده
bound : اماده رفتن
warlike اماده جنگ
seaworthy اماده دریا
readies اماده کردن
readied اماده کردن
canned software نرم افزار اماده
to prepare for war اماده جنگ شدن
forespeak قبلا اماده کردن
gear کردن اماده کارکردن
finished product کالای اماده فروش
geared کردن اماده کارکردن
finishing paint رنگ سازی اماده
fit to work اماده برای کارکردن
gears کردن اماده کارکردن
accoutre با تجهیزات اماده نمودن
forthcoming اماده ارائه دادن
fitting out اماده کردن ناو
acoutre اماده جنگ شدن
air alert اماده باش هوایی
standby به حال اماده بودن
preparation امادگی اماده سازی
studied از پیش اماده شده
camera ready copy کپی اماده تکثیر
his blood is up اماده جنگ است
handymen شخص اماده بخدمت
he is indisposed to go اماده رفتن نیست
warm up time زمان اماده شدن
concussion detonation خرج اماده به تخریب
effective سرباز اماده به خدمت
deck alert اماده باش عرشه
finished goods کالاهای اماده فروش
dug in استحکامات سنگر اماده
alert station ایستگاه اماده باش
in perfect trim کاملا اراسته یا اماده
armed ammunition مهمات اماده انفجار
armed mine مین اماده انفجار
do up اماده استفاده کردن
standbys به حال اماده بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com