English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English Persian
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
Other Matches
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
winterish مناسب برای زمستان
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
The squirrels are storing up nuts for the winter. سنجاب ها فندقی برای زمستان ذخیره می کنند .
winterer زمستان جانوری که زمستان را بسرمیبرد
to fit with اماده کردن برای
forthcomming اماده برای ارائه کردن
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
dispatch انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
despatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
civilian preparedness for war اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
despatching انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
ready to die اماده برای مرگ
prompt to go اماده برای رفتن
fit to work اماده برای کارکردن
on offer اماده برای فروش
to stand in the gap برای دفاع اماده بودن
to keep ome's powder dry برای هر رویدادی اماده بودن
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
attack on preparation شمشیرباز اماده برای حمله
mission ready هواپیمای اماده برای پرواز
he was prone to mischief برای دو بهمزنی و شیطنت اماده
to prepare for war برای جنگ اماده شدن
covers اماده برای برگرداندن توپ
bats گل اماده برای کوزه گری
on guard اماده برای دفاع باشید
coverings اماده برای برگرداندن توپ
cover اماده برای برگرداندن توپ
bat گل اماده برای کوزه گری
up and running اماده برای عملیات کامل
batted گل اماده برای کوزه گری
cover اماده شدن برای دریافت توپ
herbescent اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
finished product محصولات اماده برای توزیع ومصرف
addresses اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
off the shelf تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
addressed اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
platform load بار اماده برای بارریزی هوایی
covers اماده شدن برای دریافت توپ
coverings اماده شدن برای دریافت توپ
to the manner born فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
hypnotizable اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
pools عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled عده کارمند اماده برای انجام امری
clutch start روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
pool عده کارمند اماده برای انجام امری
repertoire فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
lime paste اهک شکفته شده و اماده برای تهیه بتن
it is insusceptible of change اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
sawhorse نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
vitrescent اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
pilot engine ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
hot site یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
turnkey سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
reaction time زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
sedans اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
sedan اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
turnkey system سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
naval landing party تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
pouncing در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
Linotype ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
voyage repairs تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی
staging area منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
statitizing فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
winters زمستان
winter kill زمستان کش
winter زمستان
panels نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
depth of winter چله زمستان
the dead of winter چله زمستان
wintertide فصل زمستان
winter tide فصل زمستان
nuclear winter زمستان اتمی
wintertime هنگام زمستان
all over winter سراسر زمستان
brumal مربوط به زمستان
in the midst of winter در چله زمستان
in the midst of winter در وسط زمستان
the f. winter زمستان اینده
wintry مناسب زمستان
midwinter وسط زمستان
wintery مناسب زمستان
in the midst of winter در قلب زمستان
wintertime فصل زمستان
hibernation زمستان خوابی
dormice موش زمستان خواب
dormouse موش زمستان خواب
winterer بسر برنده زمستان
hibernating زمستان را دربیهوشی بسر بردن
hibernates زمستان را دربیهوشی بسر بردن
hibernate زمستان را دربیهوشی بسر بردن
hibernated زمستان را دربیهوشی بسر بردن
midwinter چله زمستان انقلاب زمستانی
deciduous گیاهی که در زمستان برگ میریزد
winter kill در سرمای زمستان از بین رفتن
winterbourne رودی که در زمستان جاری میشود
hibernation بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
half evergreen دارای برگهای نیمه سبز درفصل زمستان
They must hunger in frost, that will not work in heat. <proverb> آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
setting up اماده کردن
preparations اماده کردن
readies اماده کردن
accommodated اماده کردن
provides اماده کردن
preparing اماده کردن
provide اماده کردن
drafts اماده کردن
drafted اماده کردن
draft اماده کردن
supply اماده کردن
belay اماده کردن
readying اماده کردن
supplied اماده کردن
supplying اماده کردن
make ready اماده کردن
to string up اماده کردن
readied اماده کردن
unlimber اماده کردن
primed اماده کردن
sets اماده کردن
confect اماده کردن
pre treatment اماده کردن
prepare اماده کردن
prime اماده کردن
harness اماده کردن
harnessed اماده کردن
prepares اماده کردن
primes اماده کردن
to pickle a rod for اماده کردن
preparation اماده کردن
harnessing اماده کردن
accommodates اماده کردن
ready اماده کردن
get ready اماده کردن
set اماده کردن
forespeak قبلا اماده کردن
set up اماده تیراندازی کردن
forearm قبلا اماده کردن
forearms قبلا اماده کردن
gears کردن اماده کارکردن
trained اماده کردن اسب
do up اماده استفاده کردن
fitting out اماده کردن ناو
trains اماده کردن اسب
knock-ups سردستی اماده کردن
train اماده کردن اسب
geared کردن اماده کارکردن
knock-up سردستی اماده کردن
knock up سردستی اماده کردن
gear کردن اماده کارکردن
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
spots کشف کردن اماده پرداخت
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
spot کشف کردن اماده پرداخت
to study up خود را اماده امتحانات کردن
make ready اماده شدن حاضر کردن
get ready اماده شدن حاضر کردن
snow farming اماده کردن پیست اسکی
marshals در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
marshaling در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
enarm مسلح شدن اماده کارزار کردن
roadworthy اماده مسافرت قابل سفر کردن
marshal در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com