Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
herbescent
اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
Other Matches
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
have a bone to pick
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
eudemonology
مبحث اخلاقیات برای پیداکردن سعادت بشر
barrier light
نورافکن ساحل دریا برای پیداکردن مسیر کشتی
browsing
نگاه کردن به فایلها یالیستهای کامپیوتر برای پیداکردن یک چیز جالب
homing device
رادارهای ردیاب امواج رادیویی و رادار برای پیداکردن ایستگاه فرستنده انها
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
lusus natarae
بازی طبیعت خوش مزگی طبیعت
lusus naturae
بازی طبیعت خوشمزگی طبیعت
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
ready to die
اماده برای مرگ
fit to work
اماده برای کارکردن
prompt to go
اماده برای رفتن
on offer
اماده برای فروش
to fit with
اماده کردن برای
cover
اماده برای برگرداندن توپ
coverings
اماده برای برگرداندن توپ
mission ready
هواپیمای اماده برای پرواز
forthcomming
اماده برای ارائه کردن
covers
اماده برای برگرداندن توپ
attention
شمشیرباز اماده برای مبارزه
attentions
شمشیرباز اماده برای مبارزه
up and running
اماده برای عملیات کامل
attack on preparation
شمشیرباز اماده برای حمله
on guard
اماده برای دفاع باشید
to keep ome's powder dry
برای هر رویدادی اماده بودن
bat
گل اماده برای کوزه گری
bats
گل اماده برای کوزه گری
batted
گل اماده برای کوزه گری
to stand in the gap
برای دفاع اماده بودن
to prepare for war
برای جنگ اماده شدن
he was prone to mischief
برای دو بهمزنی و شیطنت اماده
garden galss
مردنگی برای پوشاندن گیاه
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
addressed
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
finished product
محصولات اماده برای توزیع ومصرف
winterization
اماده کردن برای کار در زمستان
cover
اماده شدن برای دریافت توپ
off the shelf
تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
platform load
بار اماده برای بارریزی هوایی
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
covers
اماده شدن برای دریافت توپ
addresses
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
coverings
اماده شدن برای دریافت توپ
log wood
درخت بقم
[در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
hypnotizable
اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
grooms
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
groom
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
clutch start
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
repertoire
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
to the manner born
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
pools
عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled
عده کارمند اماده برای انجام امری
tropicalization
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
pool
عده کارمند اماده برای انجام امری
refire time
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
lime paste
اهک شکفته شده و اماده برای تهیه بتن
it is insusceptible of change
اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
despatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
despatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
civilian preparedness for war
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
sawhorse
نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی
vitrescent
اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
aircraft turn around
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
dispatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
reaction time
زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
hot site
یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
turnkey
سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
reception station
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
sedans
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
rig the ship
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
sedan
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
crammer
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
predigest
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
macronutrient
ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
turnkey system
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
Daphne
گیاه دافنی
[که از برگ های آن برای تهیه رنگ زرد استفاده می شود.]
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
isomorph
جانور یا گیاه ویاگروهی که مشابه گیاه یاگروه دیگری است
gametophyte
گیاه یا نژادی از گیاه که دارای عضو جنسی تناوبی
ear
خوشه
[بخشی از ساقه گیاه غلاتی]
[گیاه شناسی]
rhubarb
گیاه ریواس
[از برگ های این گیاه در چین و هند جهت تهیه رنگ زرد لیمویی استفاده می شود.]
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
pounce
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
Linotype
ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
voyage repairs
تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی
madder
گیاه روناس
[از ریشه این گیاه رنگینه قرمز به دست می آید که یکی از اصلی ترین مواد رنگی در رنگرزی فرش محسوب می شود.]
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
statitizing
فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
halophyte
گیاه اب شور یا گیاه شوره زی
wildling
گیاه وحشی گیاه خودرو
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
naval landing party
تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
loave
پیداکردن
to find out
پیداکردن
to pluck up heart
دل پیداکردن
discovering
پیداکردن
discovers
پیداکردن
discovered
پیداکردن
discover
پیداکردن
acquires
پیداکردن
acquiring
پیداکردن
to work out
پیداکردن
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
slanted
شیب پیداکردن
slants
شیب پیداکردن
short circuit
اتصال پیداکردن
to form a habit
عادتی پیداکردن
to come in to notice
اهمیت پیداکردن
short
اتصالی پیداکردن
to get into debt
وام پیداکردن
to get into debt
بدهی پیداکردن
to get ones hand in
تسلط پیداکردن در
outreach
دسترسی پیداکردن
shorter
اتصالی پیداکردن
shortest
اتصالی پیداکردن
to come to an agreement
موافقت پیداکردن
put through
ارتباط پیداکردن
slant
شیب پیداکردن
faltered
لکنت زبان پیداکردن
to study out
با بر رسی یا مطالعه پیداکردن
crick
انقباض عضله پیداکردن
to strike a bargain
درمعامله موافقت پیداکردن
falter
لکنت زبان پیداکردن
to come to terms
سازش یا موافقت پیداکردن
shining
پیداکردن شکار در شب بانورافکن
to butt out
پیش امدگی پیداکردن
up hill
به بالا شیب پیداکردن
falter
تزلزل یا لغزش پیداکردن
preconceive
قبلا عقیده پیداکردن
faltered
تزلزل یا لغزش پیداکردن
syncopate
حالت غش یاسنکوپ پیداکردن
falters
لکنت زبان پیداکردن
autotomize
انفصال خودبخود پیداکردن
interdigitate
بهم اتصال پیداکردن
falters
تزلزل یا لغزش پیداکردن
misbelieve
اعتقاد خطا پیداکردن
hemp
گیاه شاهدانه
[در فرش هند، افغانستان و بعضی از فرش های چین از ساقه های چوبی این گیاه، الیاف تهیه کرده و در تار فرش از آن استفاده می کنند.]
diverge
ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
diverged
ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
photosensitize
نسبت بنور حساسیت پیداکردن
to get the run of a metre
وزن شعری را فهمیدن یا پیداکردن
diverges
ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
nature
طبیعت
inclination
طبیعت
temperament
طبیعت
physio
طبیعت
Mother Nature
طبیعت
physios
طبیعت
natures
طبیعت
quality
طبیعت
qualities
طبیعت
temperaments
طبیعت
consubstantial
هم طبیعت
escaping
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaped
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escapes
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escape
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
naturalist
طبیعت گرا
gift of nature
هدیه طبیعت
Mother Nature
طبیعت مهربان
naturalist
طبیعت شناس
lusus naturae
غرابت طبیعت
lusus natarae
غرابت طبیعت
naturalism
طبیعت گرایی
metaphsical
طبیعت حکمتی
still life
طبیعت بیجان
against nature
مخالف طبیعت
naturalism
طبیعت پردازی
animality
طبیعت حیوانی
tao
مسیر طبیعت
gift of nature
نعمت طبیعت
freaks of nature
غرائب طبیعت
human nature
طبیعت انسان
natural endowments
بخششهای طبیعت
nature
طبیعت سرشت
landscape architecture
معماری طبیعت
naturalists
طبیعت گرا
naturalists
طبیعت شناس
natures
طبیعت سرشت
hyperphyscal
مافوق طبیعت
earthiness
طبیعت خاکی
hydraulic cycle
گردش اب در طبیعت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com