English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
English Persian
get ready اماده شدن حاضر کردن
make ready اماده شدن حاضر کردن
Other Matches
johnny on the sopt حاضر و اماده
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
manned اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
roll-calls حاضر و غایب کردن
roll-call حاضر و غایب کردن
fitting out حاضر کردن ناو
to conjure up با سحر حاضر کردن
get ready حاضر کردن یا شدن
call the roll حاضر و غایب کردن
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
march order حاضر براه کردن
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
set up حاضر به جنگ کردن توپ
embattle حاضر به جنگ کردن یا شدن
roll call حاضر و غایب کردن افراد
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
to cut out بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
readying مهیا کردن حاضر کردن
readies مهیا کردن حاضر کردن
ready مهیا کردن حاضر کردن
readied مهیا کردن حاضر کردن
draft اماده کردن
drafts اماده کردن
make ready اماده کردن
prime اماده کردن
belay اماده کردن
supply اماده کردن
primes اماده کردن
get ready اماده کردن
preparations اماده کردن
primed اماده کردن
unlimber اماده کردن
drafted اماده کردن
supplying اماده کردن
provide اماده کردن
prepare اماده کردن
provides اماده کردن
prepares اماده کردن
to pickle a rod for اماده کردن
pre treatment اماده کردن
preparing اماده کردن
supplied اماده کردن
setting up اماده کردن
accommodates اماده کردن
preparation اماده کردن
readying اماده کردن
readies اماده کردن
harnessed اماده کردن
harnessing اماده کردن
to string up اماده کردن
accommodated اماده کردن
set اماده کردن
readied اماده کردن
ready اماده کردن
sets اماده کردن
confect اماده کردن
harness اماده کردن
outfits سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfit سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
knock up سردستی اماده کردن
knock-up سردستی اماده کردن
set up اماده تیراندازی کردن
gear کردن اماده کارکردن
gears کردن اماده کارکردن
geared کردن اماده کارکردن
knock-ups سردستی اماده کردن
fitting out اماده کردن ناو
forearms قبلا اماده کردن
forespeak قبلا اماده کردن
train اماده کردن اسب
trained اماده کردن اسب
trains اماده کردن اسب
do up اماده استفاده کردن
to fit with اماده کردن برای
forearm قبلا اماده کردن
forthcomming اماده برای ارائه کردن
spot کشف کردن اماده پرداخت
snow farming اماده کردن پیست اسکی
to study up خود را اماده امتحانات کردن
spots کشف کردن اماده پرداخت
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
redact اماده چاپ کردن تحریر کردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to wind up کوک کردن اماده کردن گلوله
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up جمع اوری کردن اماده کردن
marshalled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
marshal در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
marshaling در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
marshaled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
roadworthy اماده مسافرت قابل سفر کردن
enarm مسلح شدن اماده کارزار کردن
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
mountee اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
aircraft arresting reset unit وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
dispatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketches پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
civilian preparedness for war اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
sketched پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
dispatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketch پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
despatching انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
list شیار کردن اماده کردن
gird اماده کردن محکم کردن
dight اماده کردن مجهز کردن
paddock منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
staging area فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
paddocks منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
spooling یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
lineup اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
dizen دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
agreeable حاضر
stocked :حاضر
existing حاضر
presenting حاضر
presented حاضر
presents حاضر
stock :حاضر
present حاضر
ubiquitous حاضر
on hand <idiom> حاضر
in the saddle حاضر
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
readiness to report حاضر جوابی
at the moment در حال حاضر
at present در حال حاضر
current در حال حاضر
toss off <idiom> حاضر جواب
stand by حاضر بودن
ready wit حاضر جوابی
currents در حال حاضر
action front حاضر به تیر
at the present moment درحال حاضر
present [at] <adj.> باشنده [حاضر] [در]
attends حاضر بودن
get ready حاضر شدن
attending حاضر بودن
attend حاضر بودن
willing حاضر خواهان
repartee حاضر جوابی
operationally ready حاضر به عملیات
operationally ready حاضر به کار
readies حاضر به کار
readied قبضه حاضر
here بدینسو حاضر
omnipresent همه جا حاضر
readies قبضه حاضر
readying حاضر به کار
omnipresent حاضر در همه جا
active حاضر بخدمت
ready حاضر به کار
ready قبضه حاضر
delicatessen اغذیه حاضر
delicatessens اغذیه حاضر
roll call حاضر و غایب
make ready حاضر شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com