Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (12 milliseconds)
English
Persian
prepare
اماده شدن ساختن
prepares
اماده شدن ساختن
preparing
اماده شدن ساختن
Search result with all words
make
درست کردن ساختن اماده کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
indispose
اماده ساختن
Other Matches
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
alert force
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
supplying
اماده
lief
اماده
supplied
اماده
yoi
اماده
yare
اماده
accoutred
اماده
handiest
اماده
prompt
اماده
supply
اماده
prompted
اماده
prompts
اماده
readies
اماده
readying
اماده
stock
اماده
set
اماده
sets
اماده
setting up
اماده
in form
اماده
susceptible
اماده
in full fig
اماده
in gear
اماده
in store
اماده
in the saddle
اماده
stocked
اماده
handier
اماده
ready
اماده
in kelter
اماده
readied
اماده
handy
اماده
minded
اماده
abler
اماده
freshest
اماده
equipped
اماده
accoutrements
اماده
ready made
اماده
ready-made
اماده
fresh-
اماده
fresh
اماده
ablest
اماده
provided
اماده
alert
اماده باش
warlike
اماده جنگ
detonative
اماده انفجار
present
موجود اماده
confect
اماده کردن
prompt to go
اماده رفتن
he is ready at excuses
اماده است
setting up
اماده کردن
draft
اماده کردن
drafted
اماده کردن
alerted
اماده باش
preparing
اماده کردن
prepares
اماده کردن
prepare
اماده کردن
to gird up one's loins
اماده کارشدن
apt
متمایل اماده
preparatory
اماده کننده
pre treatment
اماده کردن
alerts
اماده باش
to buckle oneself
اماده شدن
drafts
اماده کردن
to bargain for
منتظریا اماده
to a. the ball
اماده انداختن
fledge
اماده پروازکردن
sets
اماده کردن
set
اماده کردن
giglet
دخترسبک که اماده
ready use
اماده مصرف
ready to die
اماده مردن
preparations
اماده کردن
ready service
اماده به کار
provides
اماده کردن
preparations
اماده سازی
ready mixed concrete
بتن اماده
ready for use
اماده مصرف
ready for operation
اماده کار
ready for duty
اماده خدمت
preparation
اماده کردن
ready for duty
اماده کار
giglot
دخترسبک که اماده
get ready
اماده کردن
seaworthy
اماده دریا
readying
اماده کردن
finest
بسیار اماده
ripely
بطور اماده
fined
بسیار اماده
fine
بسیار اماده
ready
اماده کردن
snug
اماده ومجهز
readies
اماده کردن
provide
اماده کردن
readied
اماده کردن
preparation
اماده سازی
accommodates
اماده کردن
prime
اماده کردن
insusceptible
غیر اماده
obliging
اماده خدمت
beforehand
قبلا اماده
rigged
اماده شدن
coaches
اماده ساز
coached
اماده ساز
bound
: اماده رفتن
rig
اماده شدن
primed
اماده کردن
accoutered
اماده جنگ
primes
اماده کردن
supplied
اماده کردن
mission ready
اماده پرواز
transit mixed concrete
بتن اماده
johnny on the sopt
حاضر و اماده
rigs
اماده شدن
taut
اماده کار
kelter
انتظام اماده
make ready
اماده کردن
bellicose
اماده بجنگ
harnessing
اماده کردن
acceptancy
اماده قبول
harnessed
اماده کردن
harness
اماده کردن
acoutre
اماده جنگ
malcontents
اماده شورش
malcontent
اماده شورش
unlimber
اماده کردن
action mission ship
ناو اماده
aforehand
اماده راحت
coach
اماده ساز
at or within call
اماده فرمان
accommodated
اماده کردن
presented
موجود اماده
supplying
اماده کردن
belay
اماده کردن
presenting
موجود اماده
presents
موجود اماده
battailous
اماده جنگ
to string up
اماده کردن
at call
اماده فرمان
on tap
اماده کشیدن
in gear
اماده حرکت
supply
اماده کردن
combat available
اماده به رزم
to pickle a rod for
اماده کردن
combat ready
اماده به رزم
night boat
قایق اماده
combat available
اماده به پرواز
coaching
اماده سازی
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
mind to do a thing
اماده انجام کاری
refits
دوباره اماده کارکردن
preparation
امادگی اماده سازی
on the line
هواپیمای اماده پرواز
preprinted forms
فرم های اماده
preparation of attack
شمشیرباز اماده حمله
poised mine
مین اماده انفجار
precanned routines
روالهای از پیش اماده
his blood is up
اماده جنگ است
preparations
امادگی اماده سازی
ready for assembly
اماده جهت نصب
prestocked
از پیش اماده شده
forearms
قبلا اماده کردن
preplanned
اماده شده از قبل
canned software
نرم افزار اماده
prompt to go
اماده برای رفتن
train
اماده کردن اسب
trained
اماده کردن اسب
trains
اماده کردن اسب
he is liable to become sick
اماده ناخوشی است
knock-ups
سردستی اماده کردن
refit
دوباره اماده کارکردن
he is indisposed to go
اماده رفتن نیست
refitted
دوباره اماده کارکردن
readiness condition
وضعیت اماده باش
on offer
اماده برای فروش
knock up
سردستی اماده کردن
in perfect trim
کاملا اراسته یا اماده
knock-up
سردستی اماده کردن
alerting
اماده باش دادن
forearm
قبلا اماده کردن
handyman
شخص اماده بخدمت
refitting
دوباره اماده کارکردن
handymen
شخص اماده بخدمت
presentient
گوش بزنگ اماده
gear
کردن اماده کارکردن
to prepare for war
اماده جنگ شدن
camera ready copy
کپی اماده تکثیر
concussion detonation
خرج اماده به تخریب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com