Dictiornary-Farsi | اماده قبول | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
acceptancy	اماده قبول


Other Matches

ready reserve	ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness	اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
supercritical	حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard	اماده توپگیری اماده برای توگیری
ramp alert	اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize	اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order	دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager	هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
alert force	نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight	نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
station time	زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning	اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
acknowledgment	قبول
adoption	قبول
receptions	قبول
compliance	قبول
admissions	قبول
admission	قبول
reception	قبول
imprimatur	قبول
acceptance	قبول
acceptances	قبول
intromission	قبول
admittable	قابل قبول
adhibit	قبول کردن
acceptation tacite	قبول ضمنی
acknowladgement of debt	قبول بدهی
aceptive	قابل قبول
acceptor	قبول کننده
admission of liability	قبول بدهی
taken	مورد قبول
allowable load	بارقابل قبول
offer and acceptance	ایجاب و قبول
pass	قبول کردن
passed	قبول کردن
non acceptance	عدم قبول
passes	قبول کردن
naturalization	قبول تابعیت
intolerancy	عدم قبول
implied acceptance	قبول ضمنی
tolerable	قابل قبول
express acceptance	قبول صریح
embracement	قبول اتخاذ
disallowance	عدم قبول
compliantly	با قبول و رضایت
compliancy	قبول اجابت
incompliance	عدم قبول
admissible	قابل قبول
valid	قابل قبول
honors	قبول کردن
admit	قبول کردن
admits	قبول کردن
adoption	قبول به فرزندی
admitting	قبول کردن
withdraws	قبول نکردن
withdraw	قبول نکردن
adopter	قبول کننده
rejection	قبول نکردن
rejection	عدم قبول
intolerance	عدم قبول
agreement	قرار قبول
disclaims	قبول نکردن
disclaiming	قبول نکردن
honoring	قبول کردن
honored	قبول کردن
honour	قبول کردن
honoured	قبول کردن
honouring	قبول کردن
honours	قبول کردن
adopt	قبول کردن
adopting	قبول کردن
adopts	قبول کردن
disclaim	قبول نکردن
disclaimed	قبول نکردن
agreements	قرار قبول
reasonable	قابل قبول
ineligible	غیرقابل قبول
acceptable	قابل قبول
passable	قابل قبول
acceptance limit	حد قابل قبول
believable	قابل قبول
acceptability	قابلیت قبول
acceptability	قبول شدگی
acceptant	قبول کننده
unacceptable	غیرقابل قبول
entertain	قبول کردن
entertained	قبول کردن
entertains	قبول کردن
allowable	قابل قبول
acceptably	بطورقابل قبول
acceptances	قبول قرارداد
acceptance by conduct	قبول فعلی
acceptance	قبول قرارداد
acceptance by words	قبول قولی
unacceptably	غیرقابل قبول
accepter	قبول کننده
conceding	قبول شکست
concedes	قبول شکست
conceded	قبول شکست
concede	قبول شکست
accepts	قبول کردن
accepting	قبول کردن
accepting	قبول شدن
accept	قبول کردن
accept	قبول شدن
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
I agree.	قبول دارم.
accords	قبول کردن
accorded	قبول کردن
accord	قبول کردن
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
acceptable <adj.>	قابل قبول
adequate <adj.>	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
satisfactory <adj.>	قابل قبول
sufficient <adj.>	قابل قبول
sufficing <adj.>	قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
sufficiently <adv.>	قابل قبول
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
received	مورد قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
reply paid	جواب قبول
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
to take in	قبول کردن
compliant	قبول کننده
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
receivable	قابل قبول
accepts	قبول شدن
ready acceptance	حسن قبول
ratification	قبول قبولی
disapproves	قبول نکردن رد کردن
disapprove	قبول نکردن رد کردن
matriculated	قبول کردن پذیرفتن
matriculate	قبول کردن پذیرفتن
to hold water	قابل قبول بودن
valid assumptions	فروض قابل قبول
naturalization	اعطا یا قبول تابعیت
matriculates	قبول کردن پذیرفتن
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
conventional	مورد قبول عامه
honors	یاحوالهای را قبول کردن
honours	یاحوالهای را قبول کردن
persona grata	شخص مورد قبول
honouring	یاحوالهای را قبول کردن
sign a waiver	قبول اغماض نمودن
permissible stress	خستگی قابل قبول
honoured	یاحوالهای را قبول کردن
honour	یاحوالهای را قبول کردن
to take up the gauntlet	قبول مبارزه کردن
non compliance	عدم قبول یا انجام
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
matriculant	قبول شده در دانشگاه
loss appraisal	ضایعات قابل قبول
loss appraisal	قبول تلفات در جنگ
To pass an examination .	درامتحان قبول شدن
acceptance number	عدد ملاک قبول
to be valid	قابل قبول بودن
admissibleness	بطور قابل قبول
to incur a risk	ریسکی را قبول کردن
acceptance of goods	قبول کردن کالا
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
admissible stress	تلاش قابل قبول
admissible load	بار قابل قبول
recognized refugee	پناهنده قبول شده
accepting bank	بانک قبول کننده
aknowledge character	کاراکتر مورد قبول
availabe time	زمان مورد قبول
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
popularity	قابل قبول عامه
To pass (fail,flunk) an exam.	درامتحان قبول ( رد )شدن
incredibility	عدم قابلیت قبول
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
He wouldnt dare refuse.	سگ کیست که قبول نکند
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
take to <idiom>	سریعا قبول کردن
eligibly	بطور قابل قبول
admissibility	مقبولیت قابلت قبول
zone of acceptability	منطقه قابل قبول
d. of a request	عدم قبول خواهش
complier	قبول کننده همدست
honoring	یاحوالهای را قبول کردن
takers	قبول کننده شرط
accepting	پسندیدن قبول کردن
accepts	پسندیدن قبول کردن
suffrage	کمک همراهی قبول
acceptances	حوالهء قبول شده
taker	قبول کننده شرط
hard currencies	ارز قابل قبول
legal tender	پول قابل قبول
credibility	قابل قبول بودن