Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
snug
اماده ومجهز
Search result with all words
lineup
اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
Other Matches
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
alert force
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
in kelter
اماده
in store
اماده
in the saddle
اماده
stock
اماده
accoutrements
اماده
lief
اماده
ready made
اماده
yoi
اماده
handier
اماده
ready-made
اماده
accoutred
اماده
set
اماده
provided
اماده
ablest
اماده
abler
اماده
equipped
اماده
minded
اماده
susceptible
اماده
in form
اماده
setting up
اماده
in gear
اماده
sets
اماده
in full fig
اماده
handiest
اماده
supplied
اماده
stocked
اماده
readies
اماده
readying
اماده
prompted
اماده
ready
اماده
supply
اماده
supplying
اماده
fresh
اماده
fresh-
اماده
freshest
اماده
prompts
اماده
handy
اماده
readied
اماده
prompt
اماده
yare
اماده
coach
اماده ساز
bellicose
اماده بجنگ
coaching
اماده سازی
obliging
اماده خدمت
coached
اماده ساز
coaches
اماده ساز
provides
اماده کردن
alerted
اماده باش
alert
اماده باش
prepare
اماده کردن
prepares
اماده کردن
preparing
اماده کردن
rig
اماده شدن
rigged
اماده شدن
accommodated
اماده کردن
accommodates
اماده کردن
provide
اماده کردن
rigs
اماده شدن
alerts
اماده باش
night boat
قایق اماده
ready service
اماده به کار
ready mixed concrete
بتن اماده
ready for use
اماده مصرف
ready for operation
اماده کار
ready for duty
اماده خدمت
ready for duty
اماده کار
prompt to go
اماده رفتن
pre treatment
اماده کردن
on tap
اماده کشیدن
mission ready
اماده پرواز
ready to die
اماده مردن
ready use
اماده مصرف
unlimber
اماده کردن
transit mixed concrete
بتن اماده
to string up
اماده کردن
to pickle a rod for
اماده کردن
to gird up one's loins
اماده کارشدن
to buckle oneself
اماده شدن
to bargain for
منتظریا اماده
to a. the ball
اماده انداختن
seaworthy
اماده دریا
ripely
بطور اماده
make ready
اماده کردن
kelter
انتظام اماده
combat available
اماده به پرواز
combat available
اماده به رزم
belay
اماده کردن
battailous
اماده جنگ
at or within call
اماده فرمان
at call
اماده فرمان
aforehand
اماده راحت
action mission ship
ناو اماده
acoutre
اماده جنگ
accoutered
اماده جنگ
combat ready
اماده به رزم
confect
اماده کردن
johnny on the sopt
حاضر و اماده
insusceptible
غیر اماده
indispose
اماده ساختن
in gear
اماده حرکت
he is ready at excuses
اماده است
giglot
دخترسبک که اماده
giglet
دخترسبک که اماده
get ready
اماده کردن
fledge
اماده پروازکردن
detonative
اماده انفجار
acceptancy
اماده قبول
readying
اماده کردن
malcontent
اماده شورش
presents
موجود اماده
presenting
موجود اماده
presented
موجود اماده
present
موجود اماده
apt
متمایل اماده
fine
بسیار اماده
fined
بسیار اماده
finest
بسیار اماده
preparatory
اماده کننده
drafts
اماده کردن
drafted
اماده کردن
draft
اماده کردن
supply
اماده کردن
supplying
اماده کردن
bound
: اماده رفتن
malcontents
اماده شورش
harness
اماده کردن
harnessed
اماده کردن
harnessing
اماده کردن
preparations
اماده سازی
preparations
اماده کردن
preparation
اماده کردن
taut
اماده کار
preparation
اماده سازی
beforehand
قبلا اماده
warlike
اماده جنگ
supplied
اماده کردن
readied
اماده کردن
primes
اماده کردن
primed
اماده کردن
readies
اماده کردن
sets
اماده کردن
set
اماده کردن
ready
اماده کردن
prime
اماده کردن
setting up
اماده کردن
accoutre
با تجهیزات اماده نمودن
finished goods
کالاهای اماده فروش
dug in
استحکامات سنگر اماده
prestocked
از پیش اماده شده
trains
اماده کردن اسب
presentient
گوش بزنگ اماده
acoutre
اماده جنگ شدن
finished product
کالای اماده فروش
prompt to go
اماده برای رفتن
prearranged
از قبل اماده شده
forespeak
قبلا اماده کردن
studied
از پیش اماده شده
gear
کردن اماده کارکردن
geared
کردن اماده کارکردن
fitting out
اماده کردن ناو
gears
کردن اماده کارکردن
fit to work
اماده برای کارکردن
finishing paint
رنگ سازی اماده
forthcoming
اماده ارائه دادن
preprinted forms
فرم های اماده
preplanned
اماده شده از قبل
his blood is up
اماده جنگ است
train
اماده کردن اسب
bare base
پایگاه اماده نشده
to be prepared to go
اماده رفتن بودن
do up
اماده استفاده کردن
mind to do a thing
اماده انجام کاری
camera ready copy
کپی اماده تکثیر
canned software
نرم افزار اماده
deck alert
اماده باش عرشه
concussion detonation
خرج اماده به تخریب
armed mine
مین اماده انفجار
armed ammunition
مهمات اماده انفجار
on offer
اماده برای فروش
air alert
اماده باش هوایی
precanned routines
روالهای از پیش اماده
he is indisposed to go
اماده رفتن نیست
preparations
امادگی اماده سازی
he is liable to become sick
اماده ناخوشی است
poised mine
مین اماده انفجار
on the line
هواپیمای اماده پرواز
trained
اماده کردن اسب
alert station
ایستگاه اماده باش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com