English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 303 (43 milliseconds)
English Persian
train اماده کردن اسب
trained اماده کردن اسب
trains اماده کردن اسب
Search result with all words
outfit سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
list شیار کردن اماده کردن
prime اماده کردن
primed اماده کردن
primes اماده کردن
supplied اماده کردن
supply اماده کردن
supplying اماده کردن
gird اماده کردن محکم کردن
preparation اماده کردن
preparations اماده کردن
despatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set اماده کردن
sets اماده کردن
setting up اماده کردن
draft اماده کردن
drafted اماده کردن
drafts اماده کردن
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
spot کشف کردن اماده پرداخت
spots کشف کردن اماده پرداخت
harness اماده کردن
harnessed اماده کردن
harnessing اماده کردن
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
marshal در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaling در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
readied اماده کردن
readies اماده کردن
ready اماده کردن
readying اماده کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
prepare اماده کردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares اماده کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing اماده کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
knock up سردستی اماده کردن
knock-up سردستی اماده کردن
knock-ups سردستی اماده کردن
roadworthy اماده مسافرت قابل سفر کردن
accommodated اماده کردن
accommodates اماده کردن
forearm قبلا اماده کردن
forearms قبلا اماده کردن
provide اماده کردن
provides اماده کردن
sketch پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
paddock منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddocks منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
gear کردن اماده کارکردن
geared کردن اماده کارکردن
gears کردن اماده کارکردن
aircraft arresting reset unit وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
belay اماده کردن
civilian preparedness for war اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
confect اماده کردن
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
dight اماده کردن مجهز کردن
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
dizen دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
do up اماده استفاده کردن
enarm مسلح شدن اماده کارزار کردن
fitting out اماده کردن ناو
forespeak قبلا اماده کردن
forthcomming اماده برای ارائه کردن
get ready اماده کردن
get ready اماده شدن حاضر کردن
lineup اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
make ready اماده کردن
make ready اماده شدن حاضر کردن
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
mountee اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
naval landing party تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
pre treatment اماده کردن
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
Other Matches
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
to cut out بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
unlimber اماده کردن
to string up اماده کردن
to pickle a rod for اماده کردن
set up اماده تیراندازی کردن
to fit with اماده کردن برای
snow farming اماده کردن پیست اسکی
to study up خود را اماده امتحانات کردن
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
to gather up جمع اوری کردن اماده کردن
redact اماده چاپ کردن تحریر کردن
to wind up کوک کردن اماده کردن گلوله
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
staging area فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
spooling یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
yare اماده
yoi اماده
ready اماده
readied اماده
accoutred اماده
readies اماده
handy اماده
in gear اماده
handier اماده
supplied اماده
supply اماده
minded اماده
provided اماده
susceptible اماده
in the saddle اماده
in store اماده
supplying اماده
in kelter اماده
fresh اماده
fresh- اماده
freshest اماده
stocked اماده
handiest اماده
abler اماده
sets اماده
stock اماده
set اماده
in form اماده
prompts اماده
ablest اماده
ready made اماده
equipped اماده
ready-made اماده
prompted اماده
lief اماده
prompt اماده
accoutrements اماده
setting up اماده
readying اماده
in full fig اماده
presenting موجود اماده
to a. the ball اماده انداختن
acoutre اماده جنگ
beforehand قبلا اماده
mission ready اماده پرواز
he is ready at excuses اماده است
acceptancy اماده قبول
accoutered اماده جنگ
night boat قایق اماده
bound : اماده رفتن
fined بسیار اماده
to bargain for منتظریا اماده
ready for use اماده مصرف
giglet دخترسبک که اماده
presented موجود اماده
to buckle oneself اماده شدن
giglot دخترسبک که اماده
finest بسیار اماده
presents موجود اماده
action mission ship ناو اماده
fine بسیار اماده
in gear اماده حرکت
at or within call اماده فرمان
present موجود اماده
coaching اماده سازی
to gird up one's loins اماده کارشدن
battailous اماده جنگ
at call اماده فرمان
warlike اماده جنگ
rigged اماده شدن
snug اماده ومجهز
preparatory اماده کننده
coach اماده ساز
coached اماده ساز
ripely بطور اماده
apt متمایل اماده
malcontents اماده شورش
malcontent اماده شورش
johnny on the sopt حاضر و اماده
kelter انتظام اماده
prompt to go اماده رفتن
detonative اماده انفجار
ready use اماده مصرف
preparations اماده سازی
ready for duty اماده کار
ready for duty اماده خدمت
preparation اماده سازی
ready for operation اماده کار
ready mixed concrete بتن اماده
ready service اماده به کار
ready to die اماده مردن
insusceptible غیر اماده
seaworthy اماده دریا
combat ready اماده به رزم
combat available اماده به پرواز
obliging اماده خدمت
coaches اماده ساز
fledge اماده پروازکردن
rigs اماده شدن
transit mixed concrete بتن اماده
taut اماده کار
rig اماده شدن
bellicose اماده بجنگ
aforehand اماده راحت
on tap اماده کشیدن
alerts اماده باش
alerted اماده باش
alert اماده باش
indispose اماده ساختن
combat available اماده به رزم
handymen شخص اماده بخدمت
refit دوباره اماده کارکردن
readiness اماده باش امادگی
preparation امادگی اماده سازی
preparations امادگی اماده سازی
preplanned اماده شده از قبل
preparing اماده شدن ساختن
handyman شخص اماده بخدمت
refitting دوباره اماده کارکردن
refits دوباره اماده کارکردن
to fly to arms اماده جنگ شدن
sorties هواپیمای اماده به پرواز
sortie هواپیمای اماده به پرواز
in perfect trim کاملا اراسته یا اماده
to prepare for war اماده جنگ شدن
effective سرباز اماده به خدمت
standbys به حال اماده بودن
standby به حال اماده بودن
refitted دوباره اماده کارکردن
alerting اماده باش دادن
prearranged از قبل اماده شده
dug in استحکامات سنگر اماده
canned software نرم افزار اماده
camera ready copy کپی اماده تکثیر
preprinted forms فرم های اماده
presentient گوش بزنگ اماده
spot goods کالاهای اماده تحویل
prestocked از پیش اماده شده
prompt to go اماده برای رفتن
on offer اماده برای فروش
ready to die اماده برای مرگ
ready service اماده به استفاده فوری
finished product کالای اماده فروش
on the line هواپیمای اماده پرواز
bristled اماده جنگ شدن
precanned routines روالهای از پیش اماده
poised mine مین اماده انفجار
concussion detonation خرج اماده به تخریب
finished goods کالاهای اماده فروش
preparation of attack شمشیرباز اماده حمله
ready mixed paints رنگهای مخلوط اماده
deck alert اماده باش عرشه
set position اماده در نقطه اغاز
set up اماده بکار استقرار
finishing paint رنگ سازی اماده
fit to work اماده برای کارکردن
bristle اماده جنگ شدن
strip alert اماده باش 5 دقیقهای
susceptive پذیرنده اماده پذیرش
bare base پایگاه اماده نشده
to be prepared to go اماده رفتن بودن
warm up time زمان اماده شدن
ready for assembly اماده جهت نصب
readiness condition وضعیت اماده باش
prepare اماده شدن ساختن
he is indisposed to go اماده رفتن نیست
to deliver battle اماده جنگ شدن
he is liable to become sick اماده ناخوشی است
forthcoming اماده ارائه دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com