Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
English
Persian
winterization
اماده کردن برای کار در زمستان
Search result with all words
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
Other Matches
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
winterish
مناسب برای زمستان
to fit with
اماده کردن برای
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
forthcomming
اماده برای ارائه کردن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
The squirrels are storing up nuts for the winter.
سنجاب ها فندقی برای زمستان ذخیره می کنند .
groom
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
tropicalization
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
dispatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
aircraft turn around
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
civilian preparedness for war
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
reception station
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
winterer
زمستان جانوری که زمستان را بسرمیبرد
rig the ship
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
predigest
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
crammer
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
fit to work
اماده برای کارکردن
on offer
اماده برای فروش
ready to die
اماده برای مرگ
prompt to go
اماده برای رفتن
attack on preparation
شمشیرباز اماده برای حمله
cover
اماده برای برگرداندن توپ
to prepare for war
برای جنگ اماده شدن
bats
گل اماده برای کوزه گری
batted
گل اماده برای کوزه گری
mission ready
هواپیمای اماده برای پرواز
to stand in the gap
برای دفاع اماده بودن
coverings
اماده برای برگرداندن توپ
covers
اماده برای برگرداندن توپ
he was prone to mischief
برای دو بهمزنی و شیطنت اماده
to keep ome's powder dry
برای هر رویدادی اماده بودن
bat
گل اماده برای کوزه گری
attentions
شمشیرباز اماده برای مبارزه
attention
شمشیرباز اماده برای مبارزه
on guard
اماده برای دفاع باشید
up and running
اماده برای عملیات کامل
covers
اماده شدن برای دریافت توپ
platform load
بار اماده برای بارریزی هوایی
off the shelf
تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
herbescent
اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
addresses
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
finished product
محصولات اماده برای توزیع ومصرف
cover
اماده شدن برای دریافت توپ
coverings
اماده شدن برای دریافت توپ
addressed
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
naval landing party
تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
to the manner born
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
pools
عده کارمند اماده برای انجام امری
clutch start
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
repertoire
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
hypnotizable
اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
pool
عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled
عده کارمند اماده برای انجام امری
refire time
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
sawhorse
نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی
it is insusceptible of change
اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
lime paste
اهک شکفته شده و اماده برای تهیه بتن
vitrescent
اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
reaction time
زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
hot site
یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
turnkey
سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
sedans
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
sedan
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
turnkey system
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
pouncing
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
Linotype
ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
voyage repairs
تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
statitizing
فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
winter kill
زمستان کش
winter
زمستان
winters
زمستان
to cut out
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
panels
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
depth of winter
چله زمستان
the dead of winter
چله زمستان
the f. winter
زمستان اینده
midwinter
وسط زمستان
wintery
مناسب زمستان
all over winter
سراسر زمستان
in the midst of winter
در قلب زمستان
winter tide
فصل زمستان
nuclear winter
زمستان اتمی
wintertime
هنگام زمستان
hibernation
زمستان خوابی
brumal
مربوط به زمستان
in the midst of winter
در چله زمستان
in the midst of winter
در وسط زمستان
wintry
مناسب زمستان
wintertide
فصل زمستان
wintertime
فصل زمستان
to string up
اماده کردن
drafts
اماده کردن
supplied
اماده کردن
readies
اماده کردن
supply
اماده کردن
drafted
اماده کردن
ready
اماده کردن
primes
اماده کردن
make ready
اماده کردن
get ready
اماده کردن
provide
اماده کردن
provides
اماده کردن
unlimber
اماده کردن
prime
اماده کردن
to pickle a rod for
اماده کردن
primed
اماده کردن
readied
اماده کردن
draft
اماده کردن
preparing
اماده کردن
prepares
اماده کردن
set
اماده کردن
sets
اماده کردن
accommodated
اماده کردن
setting up
اماده کردن
prepare
اماده کردن
belay
اماده کردن
preparation
اماده کردن
preparations
اماده کردن
pre treatment
اماده کردن
confect
اماده کردن
harnessing
اماده کردن
harness
اماده کردن
readying
اماده کردن
harnessed
اماده کردن
supplying
اماده کردن
accommodates
اماده کردن
outfit
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
dormouse
موش زمستان خواب
dormice
موش زمستان خواب
winterer
بسر برنده زمستان
trained
اماده کردن اسب
knock-ups
سردستی اماده کردن
gear
کردن اماده کارکردن
knock up
سردستی اماده کردن
knock-up
سردستی اماده کردن
set up
اماده تیراندازی کردن
trains
اماده کردن اسب
forearms
قبلا اماده کردن
forearm
قبلا اماده کردن
fitting out
اماده کردن ناو
gears
کردن اماده کارکردن
geared
کردن اماده کارکردن
do up
اماده استفاده کردن
train
اماده کردن اسب
forespeak
قبلا اماده کردن
hibernating
زمستان را دربیهوشی بسر بردن
deciduous
گیاهی که در زمستان برگ میریزد
winter kill
در سرمای زمستان از بین رفتن
midwinter
چله زمستان انقلاب زمستانی
winterbourne
رودی که در زمستان جاری میشود
hibernate
زمستان را دربیهوشی بسر بردن
hibernated
زمستان را دربیهوشی بسر بردن
hibernates
زمستان را دربیهوشی بسر بردن
sensate
اماده پذیرش حس احساس کردن
snow farming
اماده کردن پیست اسکی
to study up
خود را اماده امتحانات کردن
get ready
اماده شدن حاضر کردن
spot
کشف کردن اماده پرداخت
spots
کشف کردن اماده پرداخت
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
make ready
اماده شدن حاضر کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
redact
اماده چاپ کردن تحریر کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up
جمع اوری کردن اماده کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
to wind up
کوک کردن اماده کردن گلوله
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
hibernation
بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
edited
اماده چاپ کردن تغییر دادن
marshal
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edit
اماده چاپ کردن تغییر دادن
marshaled
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com